سید السّاجدین



بسم الله الرحمن الرحیم
شناخت سبک های زندگی معصومان(ع) به معنای شناخت فلسفه و جهان بینی آنان است؛ اما این تنها هدف از شناخت شناسی سبک های زندگی معصومان(ع) نیست، بلکه هدف اصلی همان استفاده از این سبک ها در زندگی هر مسلمانی است. آن چه در پی می آید سبک زندگی حضرت سجاد (ع) در حوزه شخصی و اجتماعی است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
ضرورت پیروی از سبک زندگی معصوم
قرآن به عنوان جوامع الکلم همه آن چه انسان به عنوان فلسفه و سبک زندگی نیاز دارد، بیان کرده است. از همین روست که به عنوان تبیان کل شی» و بیانگر هر چیزی در این حوزه از سوی خداوند معرفی شده است.(نحل، آیه ۸۹)
اما همین قرآن می فرماید که به جهات گوناگون نیازمند تفسیر و تبیین از سوی پیامبر(ص) است.(نحل، آیات ۴۴ و ۶۴) از همین روست که باید و نبایدهای پیامبر(ص) عین حکم خداوندی(، آیه ۷) و اطاعت از ایشان عین اطاعت از خداوند است.(آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۱۳۲ و آیات دیگر) بر همین اساس هم چنین لازم است تا گفتار و رفتار ایشان سرمشق عملی زندگی قرار گرفته و سبک زندگی خودمان را براساس آن تعیین نماییم و آن را عین فلسفه و سبک زندگی خود قرار دهیم.(احزاب، آیه ۲۱) این گونه است که در کلام و فقه اسلامی، روایات ایشان و از ایشان به عنوان منبع در کنار کتاب الله قرار می گیرد و سنت یکی از مهم ترین منبع علم و عمل مسلمانان در می آید و به عنوان حجت قاطع هر مسلمانی مامور و مجبور به اطاعت از آن است. البته شرایطی برای عمل است که در کتب علمی اسلامی هم چو اصول فقه و علم رجال و علم درایه و مانند آن ها تبیین شده است.
در آیات و روایات این تبیین گری علمی و عملی پس از پیامبر(ص) به افرادی سپرده شده که از آنان به راسخون در علم(آل عمران، آیه ۷)، اولی الامر(نساء، آیه ۵۹ و مائده، آیه ۵۵)، اهل ذکر(نحل، آیه ۴۳؛ انبیاء، آیه ۷) و مانند آن معرفی و یاد شده است.
بر اساس همین اصول قرآنی، اطاعت از این افراد که بر اساس آیاتی از جمله آیه ۳۳ سوره احزاب معصوم از هر گونه رجس و پلیدی هستند، لازم و ضروری است و بدون اما و اگر و شاید و نشاید باید از آنان اطاعت شود، به طوری که اگر کسی سنت و سیره آنان را نیاموزد و بدان عمل نکند، مبغوض خداوند خواهد شد؛ زیرا اسلام را نشناخته و به آن عمل نکرده است؛ و به سخن دیگر بر دین جاهلیت و سنت آنان زندگی و مرده است. از همین رو، امام سجاد علیه السلام نسبت به این مساله به شدت هشدار داده و فرموده است: أَلا وَ اِنَّ أَبْغَضَ النّاسِ اِلىَ اللّهِ مَن یَقْتَدى بِسُنَّهِ اِمامٍ وَ لایَقتَدى بِأَعمالِهِ؛ هشدار که منفورترین مردم نزد پرورگار، کسى است که شیوه امامى را پیروى کند ولى از سیره عملى او پیروى ننماید.( الکافى، ج ۸، ص ۲۳۴، ح ۳۱۲)
سیره شخصی و عبادى امام سجاد علیه‏السلام
سیره و سبک زندگی هر کسی شامل دو دسته از مسایل می شود که شخصی و اجتماعی است. البته امور و مسایل شخصی گاه فردی محض و چنان شخصی است که هیچ ارتباطی به دیگری پیدا نمی کند، مثلا این که قیافه و مو و قد و قامت وی چگونه و چطور است؛ اما برخی دیگر از این مسایل شخصی، به سبک زندگی باز می گردد مانند این که با این مو چگونه عمل می کرد؟ یا چگونه تن خویش را می پوشاند و چه لباسی می پوشید؟ چگونه می خورد و می آشامید و می خوابید و عبادت می کرد؟ این ها اموری است که می تواند در سبک زندگی مورد استفاده قرار گیرد. از همین روست که در روایات معصومان (ع) به این جزئیات اشاره شده است تا دیگران از آن درس زندگی بیاموزند و بدان عمل کنند.
به عنوان این که بدانیم حضرت امام سجاد(ع) در محـضر قـرآن چگونه بود؟ به چه اموری بیش تر توجه داشت و چگونه از قرآن در زندگی خویش سود می برد؟ برای هر کسی که می خواهد سبک زندگی اسلامی قرآنی داشته باشد لازم و ضروری است. از خود آن حضرت نقل شده که فرمود: لَو مـاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْـرِقِ وَالْمَغْـرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرآنُ مَعى، ؛  اگر تمام کسانى که در میان مشرق و مغرب هسـتند از دنیا بروند (و من تنها بمانم) و قرآن با من باشد وحشت مرا نمى گیرد و نمى ترسم.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷؛ و بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۲۲۱ از کافى)
در حقیقت آن حضرت(ع) می خواهد بیان کند انس با قرآن به معنای انسان به خداوند است که هر وحشتی را از آدمی دور می سازد و وقتی انسان با قرآن و خداوندش انس دارد، دیگر از چه چیزی ترس و وحشت دارد. البته در ادامه همین حدیث به نکته ای جالب اشاره می شود که بیانگر آن است که حضور در محضر قرآن انسان را با عظمت الهی و معاد و رستاخیزی آشنا می کند که موجب خشیت از خداوند می شود و همین خشیت دیگر جایی برای وحشت و ترس از غیر خدا نمی گذارد. وقتی انسان با عظمت الهی آشنا شود و در برابر جلال الهی قرار گیرد، ترس و خوفی از خشم و مظاهر آن  جانش را فرا می گیرد که دیگر وحشت از دیگری معنا نمی یابد(فاطر، آیه ۲۸)، همان طوری که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) این گونه بودند.(انسان، آیات ۵ تا ۱۲)
در روایت در سبک حضور امام سجاد(ع) در محضر قرآن آمده است: وَ کانَ علیه السلام إذا قَـرَءَ مالِکِ یَـوْمِ الدّینِ» یُکَـرِّرُهـا، حَتّى کادَ أَنْ یَمُـوتَ؛ او چنین بود که وقتى جمله مالک یوم الدین» را مى خواند آنرا تکرار مى کرد تا جایى که نزدیک بود جـان دهد.(بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷؛ و بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۲۲۱ از کافى)
از نظر قرآن کسی که هماره خود را در برابر جلال الهی و عظمتش می بیند و یاد معاد و رستاخیز و حساب و کتاب آن در نظرش آید، از غیر خداوند خشیتی نخواهد داشت و تنها از خداوند می ترسد ؛ چنان که خداوند در آیه ۳۹ سوره احزاب می فرماید: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مى‏کنند و از او مى‏ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند. و خدا براى حسابرسى کفایت مى‏کند.
از همین روست که آن حضرت(ع) هر گاه خود را در شرایط خاصی برای حضور در پیشگاه خدا آماده می کرد، این خشیت به شکل خوف ظاهری در اعضا و جوارح آن حضرت(ع) نمایان می شد و رعشه به اندامش می افتاد. در روایت است: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا تَوَضَّأَ اِصْفَرَّ لَونُهُ، فَیَقُولُ لَهُ أَهْلُهُ: مَا الَّذى یَغْشاکَ؟ فَیَقُولُ: أَتَـدْرُونَ لِمَنْ أَتـأَهَّـبُ لِلْقیامِ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ امام سجاد علیه السلام هنگامى که وضو مى گرفت رنگ مبارکش زرد مى شد، خانواده اش به او مى گفتند: چه حالتى است که شما را دست مى دهد؟ مى فرمود: آیا مى دانید آماده مى شوم تا در مقابل چه کسى بایستم؟ (بحار الانوار، ج ۴۶، ح ۷۴)
براى اقامه نماز، انجام مقدمات لازم است، تا حالت بندگى را بیشتر کند. وضو مقدّمه انجام این عبادت است. کسى که حقیقت نماز را بداند و در نماز، خود را ایستاده در برابر فرمانرواى هستى و خداى جهان آفرین ببیند، طبیعى است که از مراحل مقدماتى نماز، یعنى هنگام وضو، رنگ چهره اش تغییر یابد و هراس وقوف در آستان الهى او را به خشیت آورد. چنین ادب و آدابى است که نماز را اثرگذار مى کند و نماز در زندگى انسان تأثیر سازنده مى گذارد.
حضور در محضر خداوند و شنیدن سخنان خداوند چنین حالتی را به او دست می داد که در آیه ۲۳ سوره زمر این گونه خداوند بیان کرده است: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ خدا زیباترین سخن را به صورت‏ کتابى متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان مى‏هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏گردد. این است هدایت خدا، هر که را بخواهد، به آن راه نماید، و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست.
از نظر خداوند ، قرآن و حضور در محضرش اصولا برای اهل خشیت این گونه تاثیرات مثبت روحی و جسمی دارد و علائم و نشانه های خشیت در همه ابعاد وجودی شخص خود را نشان می دهد.(طه، آیات ۳ و ۴۴؛ نازعات، آیات ۲۶ و ۴۵؛ اعلی، آیه ۱۰)
حال اگر این خشیت از عظمت و جلال الهی با یادکرد مظاهر جلال در قیامت و حسابرسی سخت آن روز همراه شود، خوف و ترسی عظیم در جان و دل آدمی پدید می آورد که قابل توصیف نیست. خداوند می فرماید خردمندانی که به عمق و ژرفای علم و حقیقت دانش رسیده اند دارای صفاتی از جمله وفای به عهد و عدم پیمان شکنی هستند و نیز می فرماید: وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى‏پیوندند و از پروردگارشان مى‏ترسند و از سختى حساب بیم دارند.(رعد، آیات ۱۸ تا ۲۰)
پس ترس و خشیت از روز معاد نوع رفتار آدمی را به ویژه در هنگامی که خود را در محضر خدا و قرآن می یابد، تغییر محسوس و آشکاری می دهد.
آن حضرت(ع) با همه وجودش حقیقت الهی را درک می کند و می کوشد تا به هر شکلی شده این حالات را به دیگران نشان دهد تا آنان درس بیاموزند و اگر خود ناتوان از تجربه ای چنین هستند و نمی توانند در آن اوج در محضر خدا باشند و به مقام خشیت برسند، دست کم با این حقیقت در جان و جسم معصوم(ع) آشنا شوند و از آن عبرت گیرند؛ زیرا اصولا خداوند و پیامبرش(ص) و اولیای معصومش(ع) بر آن هستند تا مردمان را بیاموزند و بسازند؛ یعنی تعلیم و تزکیه کنند.(بقره، آیه ۱۲۹؛ آل عمران، آیه ۱۶۴؛ جمعه، آیه ۲)
ایشان در محضر قـرآن بر آن بود تا بر اساس فرمان خداوند قرآن را با صوت زیبا و ترتیل بخواند(مزمل، آیه ۴) و هم آن حالت خشیت را به دیگران نشان داده و زمینه را برای تعلیم و تزکیه علمی و عملی فراهم آورد و جانان دیگران را بسوزاند و بسازد. امام صادق(ع) در باره سیره و سبک زندگی امام سجاد(ع) در این باره می فرماید: إنَّ عَلىَ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کانَ أَحْسَنَ النّاسِ صَوْتا بِالْقُرآنِ وَکانَ یَرْفَعُ صَوْتَهُ حَتّى یَسْمَعَهُ أَهلُ الدّارِ؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام خوش صداترین فرد در قرائت قرآن بود و صداى قرآن خواندنش را بلند مى کرد تا اهل خانه بشنوند و بهره مند گردند. (وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۸۵۸)
ایشان افزون بر این که قرآن را به گونه ای آموزشی و تربیتی می خواند، هم چنین سعی می کرد تا با تاکید بر نکات اساسی تربیتی آن زمینه کمال بخشی معرفتی برای دیگران را فراهم آورد. این گونه است که ایشان نه تنها به خواندن و تفسیر و ارایه نکات تفسیری و تربیتی می پرداخت ، بلکه تلاش داشت تا بر برخی از این نکات تاکید ویژه داشته باشد. از این روست که در روایت آمدهکان یقول» یعنی همیشه می گفت. از جمله در این روایت آمده است:  کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا قَرَءَ هذِهِ الآیَهَ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللّهِ لاتُحْصُوها» یَقُولُ: سُبْحانَ مَنْ لَمْ یَجْعَلْ فى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَهِ نِعْمَهٍ اِلاَّالْمَعرِفَهَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِها، کَما لَمْ یَجْعَلْ فى أَحَـدٍ مِنْ مَعْـرِفَهِ اِدْراکِهِ أَکْثَـرَ مِنَ الْعِلْمِ بِانَّهُ لایُدْرِکُهُ؛ امام سجاد علی بن حسین علیه السلام هنگامى که این آیه ۱۸ سوره نحل را که می گوید: اگر نعمتهاى الهى را بخواهید شمارش کنید قابل شمارش نیستند»، مى خواند همیشه مى فرمود: منزّه است خدایى که شناخت (و شکر) نعمت را براى هیچ کس جز شناخت اینکه قادر به شناخت آن نعمتها نیست قرار نداده همانطور که شناخت خودش را براى هیچ کس بیش از این قرار نداده که باور کند که [ذات] او را نمى تواند بشناسد. (روضه الکافى، ج ۸، ص ۳۹۴، بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۵۷)
از نظر آن حضرت(ع) معرفتی که انسان نسبت به خداوند و نعمت هایش پیدا می کند، در دایره نفی شناخت قرار می گیرد، به این معنا که شخص به جایی می رسد که می داند نمی داند و می فهمد که نمی فهمند و شناختش بسیار بسته و محدود است؛ این بدان معنا خواهد بود که شناخت انسان نسبت به خداوند نیز محدود به همین شناخت محدود اوست؛ پس کمال معرفت وی درک عدم رسیدن به معرفت کمالی خواهد بود.
به سخن دیگر، وقتی شخص باور کند نعمتهاى الهى را نمى تواند بشناسد تا سپاسگزارى کند ، به این نتیجه خواهد رسید و می فهمد که نمی تواند حقیقت خداوندی را بشناسد و حقیقت او را قادر نیست تا درک کند. پس هم شناخت خدا و نعمت هایش و هم  ناتوانی از شکرگزارى مهم ترین دستاورد این معرفتی است که به دست می آورد. از نظر امام(ع) همین میزان از معرفت برای شخص کافی است؛ یعنی به قول سعدی شاعر: بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدا آورد/ ورنه سزاوار خداوندى اش/ کس نتواند که به جا آورد.
امام (ع) در محضر قرآن خود را بنده ای می دانست که باید بیاموزد و عبادت از روی معرفت و یقین انجام دهد که خداوند شایسته اش است. سجده‏هاى امام (ع) در محضر قرآن خود حکایتی آموزنده برای هر مسلمان است. أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمّدُ بْنُ عَلىٍّ الباقِرِ علیهماالسلام فرمود: اِنَّ أَبى عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ما ذَکَرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ نِعْمَهً اِلاّ سَجَدَ، وَ لا قَرَأَ آیَهً مِنْ کِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فیها سُجُودٌ اِلاّ سَجَدَ وَ لا دَفَعَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ سُوءً یَخْشاهُ أَوْ کَیْدَ کائِدٍ اِلاّ سَجَدَ وَ لا فَرَغَ مِنْ صَلاهٍ مَفْرُوضَهٍ اِلاّ سَجَدَ، وَ لا وُفِّقَ لاِصْلاحٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ اِلاّ سَجَدَ وَ کانَ أَثَرُ السُجُودِ فى جَمیعِ مَواضِعِ سُجُودِهِ، فَسُمِّىَ السَّجّادُ لِذلِکَ؛ پدرم على بن الحسین علیهماالسلام هیچگاه نعمتى را یاد نمى کرد جز اینکه سجده شکر انجام مى داد، و آیه اى از کتاب خدا را نمى خواند که داراى سجده بود مگر اینکه سجده مى کرد، و هرگاه خداوند، مکر حیله گرى یا خطرى را از او بر طرف مى کرد سجده شکر به جا مى آورد و هر وقت از نماز فارغ مى شد سجده مى کرد و زمانى که موفق مى شد بین دو نفر اصلاح کند سجده مى کرد و طورى بود که اثر سجده در تمام اعضاى هفتگانه سجده او نمایان بود از این جهت او سجّاد» نامیده شد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ح ۶)
از این حدیث این معنا نیز به دست می آید که توفیق بر بندگى خدا و انجام کارهاى خیر هم یک نعمت الهى است و بر آن هم باید خدا را شکر کرد. سجده شکر، حالتى است که انسان را به خدا نزدیک مى کند.
سجّاد»، صیغه مبالغه از سجود است، یعنى بسیار سجده کننده. پینه هاى پیشانى آن حضرت به خاطر سجده هاى فراوان او در پیشگاه خدا بود.
امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است: کانَ لاَبى علیه السلام فى مَوْضِعِ سُجُودِهِ آثارُ ناتِئَهٍ وَ کانَ یَقْطَعُها فِى السَّنَهِ مَرَّتَیْنِ، فىکُلِ مَرَّهٍ خَمْسَ ثَفَناتٍ، فَسُمِّىَ ذَاالثَّفَناتِ لِذلِکَ؛ در سجدگاه پدر بزرگوارم آثار ورم بود و سالى دوبار آن را قطع مى کرد. در هر مرتبه پنج لایه پینه بود، از این جهت او را ذوالثّفنات» نامیدند. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶)
آن حضرت علیه‏السلام بر سر سفره دعا و نیایشی را می خواند که اقرار به عنایت همه جانبه خداوند و فقر وجودی انسان است.  أَبى حَمزَهَ الثُّمالى درباره سبک زندگی عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام در سر سفره غذا می فرماید: اِنَّهُ کانَ اِذا طَعِمَ قالَ: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى أَطْعَمَنا وَسَقانا وَ کَفانا وَاَیَّدَنا وَ آوانا وَ أَنْعَمَ عَلَینا وَاَفضَلَ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى یُطْعِمُ وَ لایُطْعَمْ؛ هنگامى که غذا مى خورد مى فرمود: حمد و ستایش براى خدایى است که ما را اطعام کرد و سیراب نمود و به قدر کفاف به ما نعمت داد و تأیید کرد و پناه داد و بر ما نعمت و برترى داد. ستایش مخصوص آن خدایى است که اطعام مى کند، ولى خود نمى خورد.( من لایحضره الفقیه، ص ۲۳۳، ح ۴۲۶۶)
شکی نیست که انسان برای بندگی آفریده شده است(ذاریات، آیه ۵۶) و نماز برترین حالت بندگی است که انسان می تواند به وظیفه بندگی خود عمل نماید و هدف خلقت خویش را تجسم عینی بخشد. همه امامان(ع) به نماز اهمیت می دادند و خود را در نماز که ذکر خداوندی است در محضر الهی دانسته و بهترین حالات را داشتند. البته آنان برای این حضور خودشان را آماده می کردند؛ چنان که امام سجاد(ع) نیز برای نماز با خوش بو کردن خویش به استقبال این ذکر بندگی می رفت. در روایت است : کانَتْ لِعَلىِ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام قارُورَهُ مِسکٍ فى مَسْجِدِهِ، فَاِذا دَخَلَ اِلَى الصَّلاهِ أَخَذَ مِنْهُ وَتَمَسَّـحَ بِهِ؛ امام چهارم علی بن حسین علیه السلام یک شیشه مُشک در عبادتگاه خود داشت که وقتى مى خواست وارد نماز شود از آن بر مى داشت و استفاده مى کرد. عطر زدن هنگام نماز و پوشیدن لباس هاى تمیز و مرتب و آراستگى هنگام این عبادت، مستحب است و ثواب نماز را مى افزاید.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۵۸)
آن به نماز عشق می ورزید و نمازهای بسیار می خواند. این نمازها از نظر کمیت و کیفیت با اهمیت است به طوری که نمازهاى امام سجاد(ع) از سوی دیگران مورد توجه قرار داشت. امام باقر أَبى جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الْباقرِ علیهماالسلام درباره نمازهای پدرش می فرمود: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنُ علیهماالسلام یُصَلّى فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ أَلْفَ رَکْعَهٍ کَما کانَ یَفْعَلُ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام؛   امام على بن الحسین علیهماالسلام شبانه روز هـزار رکعت نمـاز مى خـواند، همانطور که امیرمؤمنان هم چنـین مى کرد.
چرا که اولیاى الهى از عبادت و نماز، لذّت مى برند و شوق نماز سبب مى شود این همه نماز بخوانند و از نماز خسته نشوند. این در حالی است که دیگران از خواندن همین واجبات روزانه خود خسته می شوند؛ زیرا معرفت و شناخت قلبی از عظمت الهی ندارند و خشیتی برای آنان نیست؛ اما برای معصوم(ع) چنین معرفت و خشیتی است.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۱)
امام صادق علیه السلام درباره کیفیت نماز جدش امام سجاد(ع) فرموده است:  کانَ عَلىُ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَلْبِسُ الصُّوفَ وَأغْلَظَ ثیابِـهِ اِذا قامَ اِلَى الصَّـلاهِ، وَ کانَ علیه السلام اِذا صَلّى یَبْرِزُ اِلى مَوْضِعٍ خَشِنٍ فَیُصَلّى فیهِ وَیَسْجُدُ عَلَى الاَرْضِ؛   امام سجاد علیه السلامهنگام نماز لباس پشمى خشن مى پوشید و در مکان زبر و سخت به نماز مى ایستاد و بر زمین سجده مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸)
در حقیقت آنچه به نماز، فضیلت و اثر مى بخشد، خضوع و خشوع و توجّه قلبى به خداى متعال است. هر کارى که این حالت را ایجاد کند، مستحب و پسندیده است. نماز در لباس خشن و زبر و در مکانِ سفت و سخت، حالت انکسار و فروتنى بیشترى پدید مى آورد و سجده بر زمین، نمادى از فروتنى و خضوع در پیشگاه خداوند است. نمازگزار اگر معناى این عبادت را بداند از تکبّر و غرور نجات مى یابد.
سیره امام(ع)  در نماز شب نیز جالب است.  علامه مجلسى نقل کرده است: اِنَّهُ علیه السلام کانَ لا یُحِبُّ اَنْ یُعینَهُ عَلى طَهُورِهِ أَحَدٌ وَ کانَ یَسْتَقى الْماءَ لِطَهُورِهِ وَ یُخَمِّرُهُ قَبْلَ أَنْ یَنامَ، فَاِذا قامَ مِنَ اللَّیْلِ بَدَأَ بِالسِّواکِ، ثُمَّ تَوَضَّأ ثُمَّ یَأْخُذُ فىصَلاتِهِ، وَ کانَ یَقْضى ما فاتَهُ مِنْ صَلاهِ نافِلَهِ النَّهارِ فِى اللَّیْلِ، وَ یَقُولُ: یا بُنَىَّ لَیْسَ هذا عَلَیْکُمْ بِواجِبٍ، وَلکِنْ اُحِبُّ لِمَنْ عَوَّدَ مِنْکُمْ نَفْسَهُ عادَهً مِنَ الْخَیْرِ أَنْ یَدُومَ عَلَیْها وَکانَ لایَدَعُ صَلاهَ اللَّیْلِ فِى السَّفَرِ وَالْحَضَرِ؛ امام سجاد علیه السلام دوست نداشت در وضو گرفتن کسى او را کمک کند، خودش براى وضویش آب تهیه مى کرد و قبل از اینکه بخوابد رویش را مى پوشاند. شب هنگام که براى نماز شب از خواب برمى خاست نخست مسواک مى زد و بعد وضو مى گرفت و شروع به نماز مى کرد. امام علیه السلام نافله هاى روزانه را که نخوانده بود شب قضا مى کرد و مى فرمود: فرزندان من! این قضا کردن بر شما واجب نیست، ولى دوست دارم کسى که بر کار خیرى عادت کرده به آن ادامه دهد و خودش نماز شب را در خانه و سفر ترک نمى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۸)
هم چنین درباره نمــاز امـام از نظر کمیت و کیفیت امام باقر(ع) می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یُصَلّى فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ اَلْفَ رَکْعَهٍ وَ کانَتِ الرّیحُ تَمیلُهُ بِمَنْزِلَهِ السُّنْبُلَهِ، وَکانَتْ لَهُ خَمْسَمِأَهَ نَخْلَهٍ، فَکانَ یُصَلّى عِنْدَ کُلِّ نَخْلَهٍ رَکْعَتَیْنِ، وَ کانَ اِذا قامَ فى صَلاتِهِ غَشِىَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرٌ، و کانَ قیامُهُ فى صَلاتِهِ قِیامَ الْعَبْدِ الذَّلیلِ بَیْنَ یَدَىِ الْمَلِکِ الْجَلیلِ، کانَ أَعْضائُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَ کانَ یُصَلّى صَلاهَ مُوَدِّعٍ یَرى أَنَّهُ لایُصَلّى بَعْدَها أَبَدا؛   علی بن حسین علیه السلام شبانه روز هزار رکعت نماز مى خواند و باد همانند سنبلى او را حرکت مى داد و او داراى پانصد نخل بود، که کنار هر کدام دو رکعت نماز مى خواند، و هنگامى که به نماز مى ایستاد رنگ به رنگ مى شد و ایستادنش در نماز همانند ایستادن بنده در مقابل پادشاه بزرگ بود، بدن او از خوف خدا مى لرزید، و همانند کسى که با نماز وداع مى کند و فکر مى کند آخرین نماز اوست و دیگر هیچ وقت نماز نخواهد خواند نماز مى گزارد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۹)

نماز اگر با حضور قلب و دور از غفلت و سهل انگارى باشد، چنین تأثیرى را بر نمازگزار مى گذارد. مهم، معرفت بنده نسبت به آفریدگار است.
آن حضرت (ع) به اعمال مستحب همان اندازه توجه داشت که به اعمال واجب. از همین روست که به قضاى اعمال مستحب نیز در صورت فوت شدن می پرداخت. ابوعبدالله امام صادق علیه السلام می فرماید:  اِنَّ عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کانَ اِذا فاتَهُ شَى ءٌ مِنَ اللَّیْلِ قَضاهُ بِالنَّهارِ وَ اِنْ فاتَـهُ شَى ءٌ مِنَ الْیَومِ قَضاهُ مِنَ الْغَدِ أوْ فِى الْجُمُعَهِ أَوْ فِى الشَّـهْرِ، وَ کانَ اِذا اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِ الاَْشْیاءُ قَضاها فىشَعْبانَ حَتّى یَکْمُلَ لَهُ عَمَلُ السَّنَهِ کُلُّها کامِلَهً؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام هنگامى که نمازهاى مستحب شبانه از او فوت مى شد آنرا روز قضا مى کرد و اگر از نمازهاى مستحبى روز فوت مى شد فرداى آنروز یا جمعه آینده یا ماه بعد آنرا قضا مى کرد و اگر نمازهاى مستحبى فوت شده جمع مى شد در ماه شعبان قضا مى کرد تا اینکه تمام نمازهاى مستحبى سال کامل شود. (وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۰۱)
گرچه اصلِ نمازهاى نافله و نماز شب مستحب است نه واجب، ولى همین مستحبّات را هم مى توان قضا کرد، تا به فضیلت و پاداش اقامه نمازهاى مستحب رسید و از رحمت الهى برخوردار شد.
نقل شده ایشان در نمــاز شـب خویش سیصد مرتبه العفو می گفت؛  درخواست عفو و گذشت از آستان خدا و اقرار به خطا و گناه از سوى بنده عاصى، سبب برخوردارى از غفران الهى است. باید استغفار کرد تا بخشوده شد. در روایت است: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعابِدینَ علیه السلام یَقُولُ: اَلْعَـفْوَ الْعَـفْوَ ثَلاثَمِاَهَ مَرَّهٍ فِى الْوَتْرِ فِى السَّـحَرِ؛ امام سجاد علیه السلام در نماز وتر هنگام سحر سیصد مرتبه العفو، العفو مى گفت. (وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۹۱۰)
امام در شبهاى رمضان بیش تر از پیش به عبادت می پرداخت؛ زیرا برخی از زمان ها و مکان ها برای آدمی تاثیر مثبت و سازنده تری از برخی دیگر دارد. از جمله این زمان ها می توان به سحرگاهان و بین الطلوعین و یا روزهای جمعه و ماه رمضان و مانند آن ها و از نظر مکانی به مساجد و مسجدالحرام و مسجد  النبی(ص) و مانند آن ها اشاره کرد. حال اگر سحرگاه شبی در ماه رمضان در مسجد النبی(ص) عبادتی انجام گیرد به مراتب ارزشی تر است. به قول شاعر: شب مردان خدا، روز جهان افروز است/ روشنان را به حقیقت، شبِ ظلمانى نیست.
ماه رمضان چنان فضیلتى دارد که به فرموده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حتّى نفس کشیدن هاى روزه دار هم ثواب تسبیح و ذکر دارد. اگر کسى در حال روزه، از حرف هاى بیهوده بپرهیزد و پیوسته اهل ذکر و دعا و تسبیح و تکبیر باشد، از ثواب بیشترى بهره مند مى شود و حالت معنوى او در زمان افطار، بهتر خواهد بود.امام صادق علیه السلام می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا کانَ شَهْرُ رَمَضانَ لَمْ یَتَکَلَّمْ اِلاّ بِالدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ وَالاِسْتِغْفارِ وَالتَّکْبیرِ فَاِذا أَفْـطَرَ قـالَ علیه السلام: اَللّهُـمَّ اِنْ شِئْتَ أَنْ تَفْعَلَ فَعَلْتَ؛ امام سجاد علیه السلام در ماه مبارک رمضان جز به دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر لب نمى گشود و سخن نمى گفت، هنگامى که افطار مى کرد مى فرمود: معبودا! هرکارى را خواسته باشى انجام دهى انجام خواهى داد. (کافى، ج ۴ ، ص ۸۸، ح ۸)
پس نماز شب در همه ایام، به خصوص در شبهاى ماه رمضان و در مکانی مقدس فضیلتی بسیار دارد. عاشقان و مقرّبان درگاه الهى با تهجّد شبانه و قنوت هاى مفصّل و سجده هاى طولانى و دعاهاى همراه با گریه، پله پله راه عروج به آسمان معرفت و کمال را مى پیمایند و با معشوق خویش به مناجات می پردازند.
أَبى حَمزَهَ الثُمالى مى گوید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام سَیِّدُ الْعابِدینَ یُصَلّى عامَّـهَ اللَّـیْلِ فى شَهْرِ رَمضـانَ فَاِذا کانَ فِى السَّحَرِ دَعا بِهذَا الدُّعـاءِ: اِلهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقوبَتِکَ ؛ امـام علی بن حسین علیه السلام در مـاه مبارک رمضان تمام شب را نماز مى خواند و هنگامى که سـحر مى شد این دعـا را مى خـواند: الهى لا تؤدّبنى بعقوبتک( وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۱۷۴)
البته امام سجاد علیه‏السلام تنها به ماه رمضان و روزه آن بسنده نمی کرد ؛ چرا که وی بسیار روزه می گرفت و عبادت می کرد، اما در برخی از زمان بیش ترین توجه را به عبادت و روزه مبذول می داشت که مستحب است در آن به عبادت و روزه توجه شود. از جمله این زمان ها همان ماه های رجب و شعبان است.
امام صادق علیه السلام درباره سبک زندگی آن حضرت(ع) در این ماه ها می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَصِـلُ مـا بَیْنَ شَعـْبانَ وَ رَمَضانَ وَ یَقُـولُ: صَوْمُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَهٌ مِنَ اللّهِ؛ امام سجاد علیه السلام روزه ماه شعبان و رمضان را به همدیگر وصل مى کرد و مى فرمود: روزه دو ماه پشت سر هم موجب پذیرش توبه از طرف خداست.(کافى، ج ۴، ص ۹۲، ح ۳)
رعایت ادب در پیشگاه خداوند به این است که انسان راضی به رضای خداوند باشد. این سیره امامان (ع) و پیامبران(ع) بود. امام باقر علیه السلام می فرماید: قالَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام مَرِضْتُ مَرَضا شَدیدا فَقالَ لى أَبى علیه السلام : ما تَشْتَهى؟ فَقُلْتُ: أَشْتَهى أَنْ أَکوُنَ مِمَّن لا أَقْتَرِحُ عَلَى اللّهِ رَبّى ما یُدَبِّرُهُ لى، فَقالَ لى: أَحْسَنْتَ ضاهَیْتَ اِبراهیمَ الْخَلیلَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ حَیْثُ قالَ جَبْرَئیلُ علیه السلام : هَلْ مِن حاجَهٍ؟ فقالَ: لااَقْتَرِحُ عَلى رَبّى، بَلْ حَسْبِىَ اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: من به بیمارى شدیدى مبتلا شدم. پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟ گفتم: میل دارم از کسانى باشم که در مورد چیزى که خدا برایم اندیشیده، پیشنهادى نداشته باشم ؛ یعنى: راضى و خشنودم به آنچه را که خدا برایم پیش آورد. پدرم فرمود: آفرین بر تو که شبیه ابراهیم خلیل علیه السلام هستى که وقتى جبرئیل به او گفت: آیا حاجتى دارى (هنگامى که مى خواستند او را در آتش بیاندازند) فرمود: پیشنهادى به پروردگارم نمى کنم، او بهترین وکیل است و مرا کفایت مى کند. (بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۶۷)
روش تربیتی و سیره اجتماعی امام سجاد(ع)
سرمشق گرفتن از امام معصوم(ع) یک واجب الهی است. شناخت سیره آن حضرت(ع) به ما کمک می کند که در تربیت خود و دیگران از روش هایی بهره مند شویم که برترین و بهترین در سبک زندگی انسانی است. در این جا به برخی از این موارد اشاره می شود.
۱. تربیت بردگان کافر: در گذشته برده داری رواج داشت و این که اسلام آن را به شکلی پذیرفت در جایی خود باید بحث شود؛ اما شکی نیست که هدف از  پذیرش این نظام با توجه به شرایط روزگار در راستای انسان سازی بوده است؛ زیرا قوانین و احکام چنان سامان یافته است تا به هر گناه و خطایی باید برده ای آزاد شود که مسلمان باشد و اسلام را آموخته باشد. در حقیقت از آن جایی که بردگان اسیران جنگی از کافران بودند یا ن و کودکانی که در جنگ به غنمیت گرفته می شوند، در نظام اسلامی  برنامه چنین سامان یافته که اینان پس از آموزش اسلام و پذیرش آن به اشکالی آزاد و رها شوند. با توجه به شرایط آن زمان، بردگی بهترین شکل حفظ جان افرادی بود که در جنگ اسیر می شدند، وگرنه می بایست کشته می شدند؛ زیرا هزینه های جنگی که تحمیل شده بود باید از یک طریق جبران می شد و بردگی کمک می کرد تا هم هزینه ها جبران شود و جان انسان ها حفظ. از سوی دیگر در نظام اسلامی، بردگان در شرایطی قرار می گرفتند که خیلی بهتر از نظام های دیگر بود؛ زیرا احکام و قوانینی در اسلام نسبت به بردگان مطرح بوده که دست اربابان را می بست.
امامان(ع) بردگان را خریداری می کردند و پس از تربیت و آموزش آنان به دلیلی یا بی دلیلی آزاد و رها می کردند. البته برخی از آنان هم چنان به امامان (ع) می ماندند و حتی در رکاب آنان به شهادت می رسیدند که در واقعه کربلا گزارش هایی از این دست وارد شده است. امام سجاد(ع) هر ساله ده ها برده تربیت شده را آزاد و رها می کرد. در روش تربیتی ایشان روایت بسیاری آمده است. از جمله مُحَمَّدُ بنُ عجلان می گوید: قالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللّهِ علیه السلام یَقُولُ: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ لا یَضْرِبُ عَبْدا لَهُ وَ لا أَمَهً، وَ کانَ اِذا أذْنَبَ الْعَبْدُ وَالاَْمَهُ یَکْتُبُ عِنْدَهُ: أَذْنَبَ فُلانٌ، أَذْنَبَتْ فُلانَهٌ یَوْمَ کَذا وَ کَذا، وَ لَمْ یُعاقِبْهُ فَیَجْتَمِعُ عَلَیْهِمُ الاَدَبَ، حَتّى اِذا کانَ آخَرَ لَیْلَهٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ دَعاهُمْ وَجَمَعَهُمْ حَوْلَهُ ثُمَّ أَظْهَرَ الْکِتابَ ثُمَّ قالَ: یا فُلانُ فَعَلْتَ کَذا وَکَذا، وَ لَمْ اُؤَدِّبْکَ أَتَذْکُرُ ذلِکَ؟ فَیَقُولُ: بَلى یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ. حَتّى یَأْتِىَ عَلى آخِرِهِمْ وَیُقَرِّرُهُمْ جَمیعا ثُمَّ یَقُومُ وَسَطَهُمْ وَیَقُـولُ: اِرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ وَ قُولُوا: یا عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ إنَّ رَبَّکَ قَدْ أَحْصى عَلَیْکَ کُلَّما عَمِلْتَ کَما اَحْصَیْتَ عَلَیْنا کُلَّما عَمِلْنا وَلَدَیْهِ کِتابٌ یَنْطِقُ عَلَیْکَ بِالْحَقِّ لایُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرهً مِمّا أَتَیْتَ اِلاّ أَحْصاها، وَ تَجِدُ کُلَّما عَمِلْتَ لَدَیْهِ حاضِرا کَما وَجَدْنا کُلَّما عَمِلْنا لَدَیْکَ حاضِرا، فَاعْفُ وَاصْفَحْ کَما تَرْجُو مِنَ الْمَلیکِ الْعَفْوَ وَ کَما تُحِبُّ أَنْ یَعْفُوَ الْمَلیکُ عَنْکَ فَاعْفُ عَنّا تَجِدُهُ عَفُوّا… الــخ. امام صادق علیه السلام فرمود: امام علی بن حسین علیه السلام هنگامى که ماه رمضان داخل مى شد غلام و کنیز خود را نمى زد، هر وقت هر یک خلافى انجام مى داد پیش خود مى نوشت. فلان غلام یا کنیز فلان روز چنین و چنان کرد هیچ مجازات نمى کرد تا همه موارد را جمع مى کرد وقتى که آخرین شب ماه مبارک رمضان مى شد همه را صدا مى کرد و اطراف خود جمع مى کرد و بعد نوشته ها را رو مى کرد و بعد مى فرمود: فلانى چنین و چنان کردى ولى من تنبیه نکردم آیا یادت هست؟ طرف مى گفت: آرى تا اینکه به آخرین نفر آنان مى رسید و از همه اقرار مى گرفت. بعد در میان آنان مى ایستاد و مى فرمود: صداى خودتان را بلند کنید و بگویید: اى على بن الحسین خداوند هر کارى را که انجام دادى نوشته همانطور که کارهاى خلاف ما را نوشتى و پیش خدا کتاب و نوشته اى هست که علیه تو به حق سخن گوید و چیز کوچک یا درشتى را فروگذارى نکرده مگر اینکه آنها را نوشته است و هرچه کردى پیش خدا حاضر و روشن است همانطور که کارهاى ما پیش تو حاضر است. پس گذشت کن و بیامرز همانطور که از خداوند امید عفو و گذشت دارى و همانطور که دوست دارى خدا از تو بگذرد پس خودت هم گذشت کن تا او از تو بگذرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۳)
۲. اطعام دیگران : ایشان برای رسیدن به اهداف مهم تربیتی از هیچ فرصتی فروگذار نمی شدند. در ماه رمضان که ماه قرآن و برکت و تربیت و تزکیه و تقوا و مغفرت است، امام(ع) به حکم اسلام، به اطعام دیگران توجه ویژه ای داشت. اطعام به گرسنگان و بینوایان هم آنان را سیر می کرد و هم تاثیر مثبت روی روحیه آنان می گذاشت. البته این عمل ایشان تنها به ماه رمضان ختم نمی شد و بلکه حتی روزهای دیگر به مناسب مثلا روزه گرفتن، این کارها را انجام می داد. ابوعبدالله امام صادق(ع) درباره سیره جد خویش امام سجاد (ع) در ماه رمضان می فرماید:  کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا کانَ الْیَوْمُ الَّذى یَصُومُ فیهِ، یَأْمُرُ بِشاهٍ فَتُذْبَحُ وَ تُقْطَعُ أَعْضاؤُهُ وَ تُطْبَخُ، وَ اِذا کانَ عِنْدَ الْمَساءِ أَکَبَّ عَلَى الْقُدُورِ حَتّى یَجِدَ ریحَ الْمَرَقِ وَ هُوَ صائِمٌ، ثُمَّ یَقُولُ: هاتُواالْقُصاعَ اِغْرِفُوا لاِلِ فُلانٍ، وَ اغْرِفِوا لاِلِ فُلانٍ حَتّى یَأْتِىَ عَلى آخِرِ الْقُدُورِ، ثُمَّ یُـؤْتى بِخُبْزٍ وَ تَمْرٍ فَیَکُونُ ذلِکَ عِشـاءُهُ؛ روزى که امام سجاد علیه السلام روزه مى گرفت دستور مى داد گوسفندى تهیه و ذبح شود و تکه شود و پخته شود هنگامى که شب مى شد سر خود را بالاى دیگها خم مى کرد تا بوى آبگوشت را با دهان روزه بچشد و بعد از چشیدن مى فرمود: کاسه ها را بیاورید براى فلان خاندان و فلانى پر کنید تا اینکه به آخرین دیگها مى رسید، نان و خرما آورده مى شد، پس این شامش مى شد.( بحار، ج ۴۶، ص ۷۱؛ من لا یحضره الفقیه ۹۰، ح ۱۹۵۵)
البته این خود بیانگر اوج وارستگى از تعلّقات و شهوتِ شکم است؛ زیرا انسان روزه دار خود نمی خورد یا با غذای ساده ای افطار می کند؛ ولی طعام هاى لذیذ براى دیگران فراهم می کند و افطارى می دهد.
۳. در خدمت دیگران و مردم داری
امــام سجاد علیه‏السلام هماره بر آن بود تا سرمشق عملی برای دیگران باشد. مراعات همه آداب و سنن نیک اجتماعی حتی در زمانی که خودش به رنج و سختی می افتاد، برای این بود تا ضمن بهره مندی از آثار معنوی مراعات آن، دیگران نیز از آن بیاموزند و مشق زندگی خود سازند. در سـفرها بر آن بود تا با مردم داری و نزدیکی به آنان روش های تربیتی را در عمل به آنان بیاموزد و آنان را تحت تاثیر اخلاق اجتماعی خود قرار داده و زمینه آموزش و پرورش دیگران را برای خود فراهم آورد؛ زیرا نمی توان جدا از دیگران زیست و در آنان تاثیرگذار بود. در گذشته ون و عالمان اسلامی با حضور در اجتماع مردم وزندگی در میان آنان، بیش ترین تاثیر را داشتند ؛ هر چند امروز به سبب شرایط خودخواسته یا تحمیلی از اجتماع مردمی دور افتاده و کم ترین ارتباط را دارا هستند و از همین رو، تاثیر مراجع دیگر که حضور مردمی تر دارند، بیش از عالمان اسلامی شده است.
به هر حال، امام سجاد(ع) در سفرهایش بر آن بود که خودش یکی از آنان بلکه خدمت گزار آنان باشد. امام صادق علیه السلام درباره این سیره جدش می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام لایُسافِرُ اِلاّ مَعَ رُفْقَهٍ لایَعْرِفُونَهُ وَ یَشْتَرِطُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَکُونَ مِنْ خَدَمِ الرُّفْقَهِ فیما یَحْتاجُونَ اِلَیْهِ؛ امام علی بن حسین علیه السلام جز با کاروانى که او را نشناسند مسافرت نمى کرد و با آنان شرط مى کرد که از خدمتگزاران کاروان در نیازمندى هاى آنان باشد.
بنابراین باید گفت بر اساس این سیره امام سجاد(ع) از آداب سفر آن است که انسان اخلاق خوب با همسفران داشته باشد و با آنان در کارها همکارى کند و از خواسته هاى شخصى به نفع جمع همسفران بگذرد، نه آنکه پیوسته ایراد بگیرد، یا کار خود را به دوش دیگران بگذارد و کَلّ بر آنان و خودخواه و تن پرور باشد. سفر امام سجاد علیه السلام در جمع کاروانیان به صورت ناشناس براى آن بود که بارى بر دوش آنان نباشد، بلکه یار و همکارشان گردد؛ زیرا وقتی ایشان را می شناختند هرگز حاضر نمی شدند ایشان خدمت کند بلکه خود به خدمت عاشقانه ایشان می پرداختند.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۹)
۴. تواضـع و خدمت امـام علیه‏السلام
البته از روایت پیشین این معنا به دست می آید که امام(ع) با آن جایگاه رفیع معنوی و الهی خویش، هرگز تواضع را ترک نمی نکرد و به سوی کبر و تکبر هیچ میل و گرایشی نداشت. در روایات بسیاری می توان این مطلب را به دست آورد وبر آن مهر صحت گذاشت. به عنوان نمونه وقتی به به امام سجاد علیه السلام گفته شد: اِذا سافَرْتَ کَتَمْتَ نَفْسَکَ أهْلَ الرُّفْقَهِ؟ فَقالَ: أکْرَهُ أنْ آخُذَ بِرَسُولِ اللّهِ مالا اُعْطى مِثْلَهُ؛ هنگامى که مسافرت مى کنى چرا خودت را از اهل کاروان کتمان مى کنى و نمى شناسانى و ناشناس در میان آنان سفر می کنی؟ فرمود: دوست ندارم از وابستگى به رسول خدا استفاده کنم با اینکه خدمتى در مقابل آن وابستگى انجام ندادم. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۳، ح ۸۲)
البته پرهیز از تکبر به معنای ترک وقار و متانت نیست، بلکه رعایت متانت و ادب و وقار در راه رفتن، بر شخصیّت انسان مى افزاید. راه رفتن باید متواضعانه باشد نه متکبّرانه، با وقار باشد نه سبک و نامناسب. حرکتِ متعادل دست ها هنگام راه رفتن هم نشانه اى از وقار است.
امام صادق علیه السلام فرمود: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَمْشى مَشْیَهً کَأَنَّ عَلى رَأْسِهِ الطَّیْرُ لایَسْبِقُ یَمینُهُ شِمالَهُ؛   امام چهارم علیه السلام چنان با آرامش راه مى رفت مثل اینکه بالا سرش پرنده اى قرار دارد [که نمى خواهد او حرکتش را متوجه شود و پرواز کند ]دست راست او جلوتر از دست چپش نمى رفت. (مشکاه الانوار، ۲۲۷)
ایشان با این همه به مسئولیت اجتماعی خود نیز عمل می کرد و با حفظ  خضوع امام علیه‏السلام تعهّد داشت تا حتی در جاده و کوچه و خیابان اگر کمکی به دست او برای خدمت رسانی بر می آید انجام دهد. در همین رابطه در روایتی دیگر آمده است: کانَ علیه السلام یَمُرُّ عَلَى الْمَدَرَهِ فى وَسَطِ الطَّریقِ فَیَنْزِلُ عَنْ دابَّتِهِ حَتّى یُنَحّیها بِیَدِهِ عَنِ الطَّریقِ؛  امام چهارم علیه السلام هنـگامى که وسط راه به کلوخ پاره اى بر مى خـورد از مرکب خود پیاده مى شد و با دست مبارکش آنرا از سر راه بر مـى داشت.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۹۳)
در آموزه هاى دینى، هر نوع خدمت رسانى به مردم و رفع مشکلات از آنان، مطلوب است. در احادیث است که حتّى برطرف کردن اندوه از چهره یک مسلمان یا برداشتن سنگى از سر راه مردم صدقه» است و ثواب دارد. بر اساس این حدیث، تمیز کردن مسیر و صاف کردن جادّه و برداشتن سنگ و آشغال و موانع از سر راه مردم، کارى پسندیده و ثواب است.
۵. صدقـات امـام علیه‏السلام
انفاق و صدقاتی که انسان می دهد باید از بهترین  و محبوب ترین چیزی باشد که خود انسان بدان علاقه مند است. در روایات است که امام حسین(ع) شکر و شیرینی و خرما بسیار دوست می داشت و از همان بسیار انفاق می کرد. خداوند در آیه ۹۲ سوره آل عمران، در آداب و احکام انفاق به انفاق از محبوب سخن گفته است و معصومان(ع) در سیره عملی خویش بدان عمل می کردند. أبى عَبْدِاللّهِ الدّامْغانى مى گوید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ وَاللَّـوْزِ. فَسُئِلَ عَنْ ذلِکَ فَقَرأَ قَوْلَهُ تَعالى: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛ امام علی بن حسین علیه السلام از گردو و شَکر صدقه مى داد. از حکمت این کار سؤال شد، این آیه را خواند که: به نیکى و رستگارى نمى رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.» پس امام علیه السلام شِکر و گردو را دوست داشت و از آن ها انفاق می کرد.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۸۹)
البته انسان با صدقه و انفاق از محبوب خویش خصلت ایثار را نیز بروز و ظهور می دهد که خداوند آن را بسیار دوست می دارد و در ستایش اهل بیت(ع) در آیات ۵ تا ۱۳ سوره انسان از آن سخن به میان آورده است. به هر حال، بهترین صدقه آن است که از آنچه انسان به آن علاقه دارد انفاق کند، تا از وابستگى رها شود. پس روش امام سجاد علیه السلام با الهام از آیه شریفه، بر اساس همین نکته است.
امـام سجاد علیه‏السلام در صـدقه و انفاق کردن بر آن بود تا همه آداب و احکام واجب و مستحب اسلام مراعات شود. از این رو، در روایتی آمده است، امام صادق علیه السلام درباره سیره انفاق و صدقه ایشان فرموده است: کانَ [عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام] یُقَبِّلُ الصَّدَقَهَ قَبْلَ اَنْ یُعْطِیَهَا السائِلَ، قیلَ لَهُ: ما یَحْمِلُکَ عَلى هذا؟ قالَ: فَقالَ: لَسْتُ اُقَبِّلُ یَدَ السائِلِ اِنّما اُقَبِّـلُ یَدَ رَبّى، اِنَّـها تَقَعُ فى یَدِ رَبّى قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فى یَدِ السائِلِ…؛ امام علی بن حسین علیه السلام قبل از اینکه صدقه را به فقیر بدهد مى بوسید، از امام سؤال شد، حکمت این کار شما چیست؟ فرمود: من دست پروردگارم را مى بوسم نه دست فقیر را، زیرا صدقه قبل از اینکه به دست فقیر برسد در دست خدا قرار مى گیرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۴؛ زیرا گر چه ظاهر صدقه، بیرون رفتن مال از دست انسان است، ولى نزد خداوند ذخیره مى شود و در روز نیاز، چند برابر به انسان بر مى گردد و این وعده حتمى خداست و پاداش عظیم آن را خداوند بر عهده گرفته است.
هم چنین درباره اخلاص امام سجاد علیه‏السلام در انفاق و صدقه آمده است: وَکانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام لَیَخْرُجُ فِى اللَّیْلَهِ الظَّلْماءِ فَیَحْمِلُ الْجِرابَ فیهِ الصُّرُرُ مِنَ الدَّنانیرِ وَالدَّراهِمِ حَتّى یَأْتى بابا بابا فَیَقْرَعُهُ ثُمَّ یُناوِلُ مَنْ یَخْرُجُ اِلَیْهِ، فَلمّاماتَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام فَقَدُوا ذلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّ عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الَّذى کانَ یَفْعَلُ ذلِکَ؛ امام سجاد علیه السلام شب تاریک از خانه خارج مى شد و انبانى را که در آن کیسه هاى درهم و دینار بود با خود برمى داشت و مى آمد درب منزلها و در مى زد و از آنها به کسى که دم درب مى آمد مى داد. (بدون اینکه شناخته شود.) زمانى که به شهادت رسید و دیگر او را ندیدند دانستند که امام سجاد بود که آن کار را مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۶)
امام سجاد علیه‏السلام بر اساس احکام قرآنی بر آن بود تا بینوایان و یتیمان را دریابد.(بلد، آیات ۱۵ و ۱۶) أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلِ از مُعَمَّرٍ، از  شَیْبَهِ بْنِ نُعامَه نقل می کند: اِنَّهُ کانَ یَقُوتُ مِأهَ أَهْلِ بَیْتٍ بِالْمَدینَهِ؛ امام سجاد علیه السلام صد خانواده را در مدینه غذا مى داد و آنان را تأمین مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۸۸)
ایشان در برخورد با مستمندان و درخواست کنندگان نیز به گونه ای عمل می کرد که شخص نه تنها خوار نشود، بلکه احساس کند که موجبات خیری برای امام (ع) را فراهم آورده است. در روایت است: وَ کـانَ علیه السلام اِذا أتـاهُ السائِلَ یَقُـولُ: مَرْحَبا بِمَنْ یَحْمِلُ زادى اِلَى الآخِرَهِ؛ هنگامى که فقیر خدمت امام علیه السلام مى آمد، امام مى فرمود: آفرین بر کسى که زاد و توشه مرا به آخرت حمل مى کند. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۸)
به نظر آن امام همام(ع) صدقه به فقیر، مثل آن است که انسان بار سنگین خود را به کسى بسپارد تا آن طرف پل و رودخانه، سالم به انسان تحویل دهد. آخرت، آن سوى رود است و صدقه، در قیامت به انسان بر مى گردد.
سیره و سبک زندگی خانوادگى امام علیه‏السلام
اخلاق خانوادگی شاید مهم ترین مشکل انسان امروز باشد؛ زیرا مشکلات اجتماع از خانواده آغاز می شود و اگر اخلاق خانوادگی و هن

بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم

غلام  امام سجاد(علیه السلام)شخصی می گوید: سالی در مدینه، قحطی شد و باران نیامد. هر چه مردم دعا کردند و نماز طلب باران خواندند، اثری نبخشید. در خلوتی، در دامنه کوهی، غلامی را دیدم که عبادت می کرد و حال عجیبی داشت و در مناجات خویش می گفت:خدایا! ما بندگان! چنین هستیم! خدایا! رحمت خود را از ما قطع نکن.او مشغول عبادت بود که دیدم اوضاع عالم عوض شد. یقین کردم که آن تغییر در اثر دعای این شخص بود. دنبالش رفتم تا ببینم کیست. فهمیدم غلام خانه امام سجاد (علیه السلام) است.پیش خودم گفتم: هر طور هست من او را از امام می خرم، نه برای این که خادم من باشد؛ بلکه من خادم او باشم و از فیض وجود او استفاده کنم.خدمت امام رسیدم و عرض کردم من یکی از غلام های شما را می خواهم.فرمود: کدام یک؟ بالاخره او را پیدا کردم؛ اما غلام ناراحت شد.گفت: ای مرد! چرا مرا از این خانه جدا می کنی. چرا مرا از محبوبم جدا می سازی.گفتم: می خواهم تو را ببرم و تا آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از محضر تو استفاده کنم.من در فلان جا شاهد و حاضر بودم که چگونه دعا می کردی. شک ندارم که این باران در اثر اجابت دعای تو بود.غلام تا این جمله را از من شنید، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من نمی خواستم از این رازی که بین من و تو است، شخص دیگری آگاه شود. حال که از این راز آگاه شدند، خدایا! مرا از این دنیا ببر! این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم


چکیده:

تبیین مبانی اخلاقی اسلامی بر اساس آموزه های صحیفه سجادیه،محور اصلی این گفتار است . نویسنده پس ازبیان نکات مقدّماتی در مورد صحیفه،توحید را به عنوان مبنای اخلاق در صحیفه شناسانده و شش نکته را در این زمینه بر می شمرد: آنگاه هفت راه از راه های تعالی معنوی را که در صحیفه مطرح شده، توضیح می دهد: نویسنده، تمام موارد را با تکیه بر متن صحیفه سجادیه توضیح داده است.

مقدمه:

بخش عظیمی از تعالیم انسان ساز انبیا را اخلاق تشکیل داده است. تعلیم خلق و خوی شایسته که موجبات سعادت دنیوی و اخروی انسان ها را فراهم سازد، یکی از آموزه های اساسی ادیان الهی است. در حدیثی از پیامبر اسلام(ص)آمده است: علیکم بمکارم الاخلاق فان الله عزوجل بعثنی بها»بر شماست که به مکارم اخلاق آراسته شوید، زیرا خدای تعالی مرا برای آن مبعوث کرده است.

در ایات قرآنی نیز به مفاهیم اخلاقی در ابعاد فردی و اجتماعی آن تأ کید فراوانی شده است. قرآن، فضائل را ستوده و رذایل را نکوهیده است.

پیامبر اکرم خود الگو و اسوۀ اخلاق بود. خداوند، خلق و خوی والای او را ستوده و او را چنین می ستاید: انّک لعلی خلق عظیم. شخصیت تو مبتنی بر خلق و خوی عظیمی است. اخلاق والای پیامبر اکرم، خود یکی از اسباب ایمان و جذب مردم به آئین اسلام بوده است و در قرآن کریم می خوانیم: ولو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک[3] اگر تند خو و خشن بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند.

امامان شیعه نیز- که خلفای بر حق پیامبر اکرم بودند- همگی اسوه های اخلاق و رفتار و فضایل انسانی بودند و همین ویژگی، یکی از نشانه های جانشینان راستین پیامبر اکرم است. امّا به این ویژگی اساسی رهبران راستین اسلام کمتر استناد شده و ابعاد اخلاقی شخصیت آنها کمتر مورد بررسی قرار گرفته است .

یکی از کهن ترین متون اسلامی که در قرن اوّل هجری تأ لیف شده، کتاب الصحیفة الکامله یا الصحیفه السجادیه تألیف امام زین العابدین و سید الساجدین علی بن الحسین (ع) است. این کتاب به زبور آل محّمد نیز موسوم است و به تواتر، توسط سه فرقۀ زیدیه، اسماعیلیه و امامیه به طرق گوناگون از آن امام همام روایت شده است. این کتاب مجموعه دعاهای امام زین العابدین (ع) با خالق یکتا است، امّا آنچه که از اخلاق حسنه و فاضله در این دعاها تعلیم داده می شود، کمتر از سایر مضامین شریف آن نیست. در این مجموعۀ گرانقدر، ضمن مناجات با خالق هستی، عالی ترین خلق و خوی انسانی در رفتار فردی و اجتماعی تعلیم گردیده است و هر کس که به مطالعۀ مضامین آن بپردازد، به شخصیت والا و پیامبر گونۀ گویندۀ آن اعتراف خواهد کرد.

در دعاهای صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع) ضمن راز و نیاز با خداوند، به طورغیر مستقیم از فضایل ورذایل اخلاقی سخن می گوید. گویی در دیدگاه امام (ع) از طریق سخن گفتن و راز و نیاز با خداوند، می توان همة کمالات انسانی و وظایف فردی و اجتماعی را باز شناخت.

دعاهای صحیفه، غالباً آمیخته با ستایش باری تعالی و توحید است. این عبارت- که از سویی لطیف ترین تعابیر عرفانی است که می تواند بر زبان انبیا و اولیای الهی جاری شود و از سویی دیگر عالی ترین و بلندترین معارف توحیدی را در بر دارد- جایگاه رفیع و ممتازی به این مجموعه داده است، به گونه ای که هیچ مجموعه دیگری در معارف توحیدی قابل مقایسة با آن نیست به ویژه آنکه جامه ای زیبا از حسن بیان- بر خاسته از معدن فصاحت اهل بیت پیامبر(ص)- نیز بر زیبایی محتوای آ نها می افزاید.

در اینجا به عنوان نمونه به بحث املکیت خداوند سبحان اشاره می شود. امام سجاد(ع) دعای 22 را این گونه آغاز می کند: اللهم انّک کلّفتنی من نفسی ما انت املک به منّی،و قدرتک علیه و علی اغلب من قدرتی». این عبارت، به صراحت، دو نکته را بیان می کند: اول آنکه انسان و قدرت او، واقعی است نه خیالی و پنداری. این جمله، خطّ بطلانی است بر این اندیشه که تمام موجودات و هم و خیال و تصورهایی در اینه است یا سخن دیگری که همۀ انسان ها را شیر می داند، ولی نه شیر واقعی، بلکه تصویر شیری که روی پرده است، به اختیارخود حرکتی ندارد، بلکه این باد است که او را به هر سویی که بخواهد به جنبش در می آورد. 

در عبارت امام سجاد صلوات الله علیه، سخن از قدرت و تکلیف واقعی انسان است. این دو واقعیت- که بر انسان واقعی مترتّب است- اختیار را به خوبی می رساند و جبر را نفی

می کند. امّا نفی جبر، به گونه ای است که او را به ورطۀ تفویض نمی کشاند و واقعیت

لا یمکن الفرار من حکومتک» را نادیده

نمی گیرد. این ویژگی بیان وحی است که در جایی به اجمال،لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»[6] می گوید، و در جایی دیگر آن را تبیین می کند.

جالب توجّه آن که این نکات را، هر کسی با اندک توجّهی با واقعیت های زندگی خود منطبق می یابد، یعنی هم مالکیت خود و هم املکیت خداوند را توأمان در زندگی خود می بیند، که اوّلی نفی جبر و دوّمی نفی تفویض است.

این گونه گره گشایی از معضل دیرینۀ جبر و تفویض، امام سجاد(ع) را در خور است، که هم راز آشنای خلقت است و هم بر اوج قله های معرفت توحیدی جای دارد. در این گفتار، بر آنیم که برخی از مبانی اخلاق اسلامی رابر اساس صحیفۀ سجادیه تبیین کنیم.

1- توحید، مبنای اخلاق؛

در منطق امام سجاد(ع)، توحید، یک بحث نظری خشک و بی نتیجه نیست. بلکه آثار عملی فراوان بر آن مترتّب است، به ویژه در مقولۀ اخلاق. بخشی از این آثار را بر

می شماریم، تا بتوانیم به محکی برای بررسی ادّعاهای مدّعیان توحید، دست یابیم.

2-1. معرفت خدا، مبنای انسانیت؛

معرفت خدا، مبنا و معنای انسانیت است. خداوند، در برابر منّت های پیاپی که به مردم داده و نعمت های متوالی که بر آنها ارزانی کرده، شناخت حمد خود را از آنها باز نداشته است، و گرنه بدون سپاسگزاری و شکر، در نعمت های او تصرّف می کردند و در آن صورت، از حدود انسانیت فرود می آمدند و در حّد چهارپایان بودند.

2-2. نعمت خدا و استحقاق مردم؛

خداوند منّان،به لطف و تفضّل خود، پدیده ها را پدید آورد و وجود بخشید. و نیست را به هست بدل کرد. ونام مبدیء شاهد بر آن است. بدین روی، سخن گفتن از استحقاق یا استدعاء ذاتی برای چیزی که وجود ندارد، بی معنا است.

امام سجاد(ع) به این حقیقت روشن و فطری، در دعاهای مختلف صحیفه توجّه داده است. از جمله به عبارت آغاز دعای ورود ماه رمضان بنگرید: منّت تو ابتداء است، یعنی مسبوق به سابقه ای مانند استحقاق و استدعاء ذاتی نیست، عفو تو تفضل و عقوبت حضرتت عدالت است اگر عطا کنی، عطای خود را به منّت آلوده نمی رسانی و اگر نعمتی را باز داری، باز داشتن تو، تعّدی بر کسی نیست. بر کسی

پرده پوشی می کنی که اگر بخواهی او را رسوا می کنی، و به کسی می بخشی که اگر بخواهی، نعمت را از او باز می داری؛در حالی که این هر دو تن، برای رسوایی و منع از سوی حضرتت سزاوارند، امّا تو کارهای خود را بر مبنای تفضّل بنا کردی.

سراسر دعای تقصیر از ادای شکر نعمت های الهی، نیز، به الفاظی فصیح ورسا بیان همین حقایق است.

2-3. خوف و رجاء؛

معنای دقیق خوف- بر خلاف ترجمۀ رایج- عدم امنیت است. کلمۀ خوف، هیچ جا در برابر شجاعت به کار نرفته، تا آن را به ترس معنا کنیم. بلکه غالباًدر برابر امنیت و گاهی در برابر رجاء به کار می رود.

در توضیح می گوییم: روشن است که انسان هیچ طلبی از خدای خود ندارد و تمام

نعمت های خداوند به تفضّل اوست که هر لحظه بگیرد، ظلم روا نداشته است. این است که انسان عاقل، همواره خود را در معرض این خطر می بیند که خداوند، نعمت هایی را که به او داده، از او پس بگیرد. کسی که طعم شیرین نعمت خدا- به خصوص نعمت های معنوی الهی- را چشیده، از این چگونگی می لرزد و همواره در حال عدم امنیت به سر می برد، یعنی همواره به درگاه خداوند سبحان، در حالت خوف است، حتّی وقتی که در مسیر عبادت

می کوشد.

امّا از سوی دیگر، جود و فضل و احسان الهی نیز حقیقتی است که درِ امید را همواره به روی انسان گشوده می دارد، حتّی وقتی که در مسیر معصیت قرار دارد.

توجه به این حقیقت، همواره انسان را در میان دو حالت قرار می دهد که هر دو، نشان از عبودیت او به درگاه مولایش دارد. آثار سازندۀ این توجّه در اخلاق و تربیت انسانی،

فوق العاده است.

امام سجاد(ع) در دعای 39 در بیان این حقیقت، بر این نکته تأکید می ورزد که نه یأس انسانی از نجات، از روی نومیدی مطلق است که از گناهان کبیره است و نه طمع فردی به رهایی، به دلیل فریفته شدن به اعمال اوست. بلکه انسان عابد، همواره حسنات خود را در برابر سیئات خود، اندک می بیند، آن هم در برابر خدایی که افراد صدّیق در پیشگاه او نباید به اعمال خود فریفته شوند و تبهکاران نیز نباید به دلیل کارنامۀ سیاه خود، از لطف و رحمت حضرت او نومید گردند.

2-4. امید به رحمت الهی در هر حال؛

بر اساس توضیحاتی که بیان شد، برای انسان هیچ نقطۀ امیدی جز رحمت الهی وجود ندارد، خدایی که عفوش، بیشتر از عذابش و رضای او فراوان تر از خشم اوست[12] خدایی که رحمتش پیشاپیش غضبش قرار دارد و عطایش بیشتر از منع اوست و آفریدگان همه در گسترۀ وُسع اویند[13] خدایی که کوچکترین عمل خیری را که برایش انجام شود، سپاس می گزارد و پاداش می دهد. و به هر کس که به سوی او گامی فراپیش نهد، بسیار نزدیک می شود و کسانی را که از درگاه او می گریزند، به سوی خود می خواند، کار نیک را به ثمر می نشاند و رشد می دهد و کار بدِ بندگان را نادیده میگیرد و از آن در می گذرد.

آری، چنین تکیه گاهی را سزاوار است که انسان بدان تکیه کند و به آن امید بندد.

2-5. اتکاء بر توفیق الهی؛

دست نصرت الهی، همواره به یاری انسان

می شتابد، تا او را در برابر دشمنان بزرگ- همچون ابلیس و سپاهیان و یارانش از بیرون، و تمایلات کِشنده و کُشندۀ نفس از درون- حمایت کند. بدین سان، نعمت توفیق الهی به انسان مختار می رسد. اینک انسان است که می تواند به اختیار خود، از توفیق خداوندی بهره گیرد و به سوی کمال برود یا آن را نادیده گیرد و به سوی تمایلات نفس امّاره پیش تازد. خداوند متعال، همواره به انسان، توفیق می دهد و برخوردهای زشت او را نادیده می گیرد. امّا در مواردی نیز این گونه یاری خاصّ را از او دریغ می دارد تا انسان با همان سر مایۀ اولیۀ خود، یعنی تذکّرات عقل درونی و هشدارهای پیامبران و حجّت های معصوم خداوند، با دشمنانِ یاد شده بجنگد، اگر توانِ چنین جنگی را داشته باشد. در این حالت گرفتار خذلان

می شود، یعنی خداوند، او را به همان تذکّرات اوّلیه ارجاع می دهد، تذکّراتی که از هیچ کس دریغ نداشته است.

2-6. توکّل بر خدا؛

ندای همیشگی قرآن، این است که ]علی الله فلیتوکّل المؤمنون علی الله فلیتوکّل المتوکلون افرادی که ایمان آورده اند و

می خواهند به جایی سر بسپارند و دل ببندند، تنها باید بر خدای قادر حکیم، دل بندند و سر بسپارند. چرا چنین است؟ دیدیم که هیچ کس، امکان و نعمتی از خود ندارد. هر چه در دست کسی ببینیم، امانتی است که خدای ولی النعم به او داده و هر زمان بخواهد، از او باز پس

می گیرد. به این جهت، همۀ مردم، فقیر به درگاه آن غنی بالذاتند، که حتی در وجود خود نیز امانت دار خدای بزرگ هستند: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله، و الله هو الغنی الحمید. إن یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز.

این دیدگاه در مورد آفریدگان، دیدۀانسان را به سوی آفریدگار میکشاند، تا از مخلوق ناتوان چشم امید بندند و تنها به سرچشمة توانای او چشم بدوزند. سراسر دعای 28 صحیفه، همین مضامین را دارد. عبارت این دعای ارزشمند ترکیب خاص خود را دارد، ترکیبی زیبا از عاطفه و استدلال، به گونه ای که همچون تار و پود یک نظام دقیق و کار آمد، معنای عبودیت را می رساند. بدین جهت، امام سجاد(ع) از خدای خود، صداقت در توکل، یقین افراد متوکل بر خدا و توکل مؤمنان راستین بر خدا را از او می خواهد.

3- راه های تعالی معنوی؛

صحیفه سجادیه، در کلمه کلمة خود، راهکارهایی برای تعالی معنوی انسان عرضه می دارد. از این رو، در پی یافتن این راه ها، باید به بازخوانی این نامة نامدار آسمانی پرداخت و از هر کلامی شیوه نامه ای استخراج کرد. بدیهی است که این بازخوانی، یک زبان خواهد به پهنای فلک، که با اختصار این نوشتار، سازگار نیست. ولی به اقتضای کوتاهی مجال و مقال، تنها به چند راه اشاره می شود.

3-1. قرآن؛

بر اساس حدیث متواثر ثقلین، امام سجاد(ع)، خود، تالی قرآن است و کلام او همواره همراه آن تا روز قیامت است. براساس احادیث دیگر، حضرتش در شمار سلسله ای است که به تبیین حقایق قرآن می پردازند. از این رو، بهترین توصیف را از قرآن ارائه می کند.

 

3-2. خدایی که روزها و شب ها را آفرید؛

برخی از آنها را بر بعضی دیگر برتری داد. این برتری، می رساند که لحظاتی که پیش روی خودداریم – بر خلاف نظر ظاهر بینان و کوته نگران – مانند هم نیستند. برای کسانی که نه تنها به پاره های زمان نظاره می کنند، بلکه در ورای آن، خالق آنها را می بینند، این مطلب، حقیقتی است روشن و انکار نا پذیر.

امام سجاد(ع) در بیان فضیلت ماه رمضان، از همین راه وارد می شود. ابتدا از راه هایی سخن می گوید که خداوند – به لطف و تفضل و منت بی پایان خود بر بشر – برای آنها قرار داده تا بندگان را به رضوان خود برساند. آنگاه بیان می دارد که یکی از این راه ها، ماه رمضان است. ویژگی های ماه رمضان به بیان حضرتش، بسیار شایان توجه است: ماه خدا، ماه اسلام، ماه پاکیزگی، ماه آزمون، ماه نزول قرآن.

برگزیدة خدا در میان ماه ها؛ ماه مضاعف شدن ایمان؛ ماه ترغیب به شب زنده داری و وجوب روزه؛ عید اولیای خدا؛ بهترین وقتی که همراه انسان است؛ یاور انسان در برابر کید و مکر شیطان؛ همراهی که راه های نیکوکاری را آسان می سازد؛ ماه نزول برکت ها و شویندة گناهان.

انصاف دهیم! اگر چنین پرتوافکنی از سوی حجت خدا بر این لحظات آسمانی نباشد، چگونه برتری آن بر دیگر زمان ها را باز شناسیم؟ و اگر این گونه تعبیرها را به خوبی قدر بدانیم، ایا ابزاری بهتر از آن برای راه یابی انسان به اوج کمال، میتوان تصور کرد؟

3-3. تولی و تبری؛

تولی و تبری، دو رکن رکین هدایت و دو بنیان استوار نجات انسان است. وقتی پذیرفتیم که راهی برای نجات، جز این که بر در خانة خدا برویم وجود ندارد، آنگاه روشن می شود که دشمن او را باید طرد کرد، به گونه ای که قلب و زبان و دست ما، گواه این طرد باشد. بنگرید که قرآن، چگونه این پیام آفریدگار را به آفریدگان می رساند:

پیام مهم خداوند به انسان، این است که شیطان را دشمن خود بدارید و با او دشمنی کنید. او پیروان خود را فرا می خواند تا به آتش دوزخ بکشاند. یعنی از ورود در حلقة پیروان او اجتناب کنید.]

امام سجاد(ع) در مواضع مختلف صحیفه، این اصل اصیل را باز می نماید. از جمله در دعای مکارم اخلاق، از خدا می خواهد افرادی را که اهل بدعتند وسخنان خود بافته به کار میگیرند، طرد کند.

در آخرین سطور دعای روز عرفه، از خدا می خواهد که او را پشتوانه و یاور ستمگران در محو کتاب خدا نگرداند.

در دعای عید اضحی، ابتدا به تفصیل، جنایات دشمنان و غاضبان حقوق حقة برگزیدگان به حق خداوند را بر می شمارد، به گونه ای که جانشینان و بر گزیدگان خدا در زمین، در اثر آن ستم ها، مورد غلبه و قهر و غضب حق خود قرار گرفتند، احکام الهی را در حال تغییر و تبدیل می بینند، پشت کردن به قرآن را – در عمل – نظاره می کنند، تحریف فرائض و زایل شدن سنت های پیامبر را شاهدند، ولی نمی توانند سخن بگویند.

اینجا است که امام سجاد(ع) زبان به لعن دشمنان خاندان نور می گشاید. نه تنها خود آنها، که پیروان آنها و کسانی را که به کارشان رضایت دهند نیز، مشمول لعن خود می گرداند. و آنگاه تعجیل در فرج و گشایش الهی را برای اولیای به حق خدا می طلبد.

و سر انجام، پیام تربیتی امام سجاد(ع) این است که باید فرزندان را چنان بار آورد که نسبت به اولیای خدا، دوستدار و خیر خواه باشند، همان سان که نسبت به دشمنان او، عناد و بغض داشته باشند.

3-4. شفاعت؛

شفاعت، از آموزه های مهم قرآن و عترت است، که راهی فراخ برای امید به نومیدان

می نمایاند. از این رو، در روایات اهل بیت(ع)، امید بخش ترین ایة قران را ایة ولسوف یعطیک ربک فترضی» دانسته اند که ناظر به مقام شفاعت است.

امام سجاد(ع)، سه جزء را در یک جمله بیان می دارد:

فانی لم آتک، ثقة منی بعمل صالح قدمته و </P>

لا شفاعة مخلوق رجوته الا شفاعة محمد و اهل بیته صلواتک علیه و علیهم و سلامک.

اموری که از این جمله نورانی عاید می شود عبارت است از:

1- هیچگاه به عمل صالح و کار نیک خود نباید دل بست، چرا که اصل بر قبول آن از جانب خداوند متعال است، که عموم انسانها از آن بی خبرند.

2- اصل شفاعت، صحیح است.

3- به شفاعت هیچ کس نمی توان امیدوار بود، مگر کسانی که خداوند، آنها را به عنوان شفیع درگاه خود معین کرده است.

4- این گرامیان عوش الهی، پیامبر و خاندان پاک نهاد او(ع) هستند.

5- در اینجا نیز – مانند دیگر راه های خیر – باب خوف و رجاء باز است، چرا که شفاعت پیامبر و اهل بیت(ع) در حق افراد، زمانی نفع می بخشد که مورد رضایت خداوند متعال واقع گردد.

همچنین در دعای 42، از خداوند متعال

می خواهد که شفاعت پیامبر را در حق امت قبول فرماید؛ در دعای 31 سخن از شفاعت صلواتی است که بر پیامبر و اهل بیت(ع) بفرستیم؛ و در دعای 2 سخن از وعده الهی است که برای شفاعت امت به پیامبرش داده است.همان گونه که از شفاعت فضل و کرم الهی نیز سخن رفته است.

3-5. توسل؛

توسل، لازمة تقوا است. خدای تعالی می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله.

از این رو امام سجاد(ع) در جمله ای به تبیین ایة شریفه می پردازد: صل علی اطائب اهل بیته الذین جعلتهم الوسیلة الیک»

ما، راهی برای تعیین وسیله به درگاه خدا نداریم. همان گونه که راهی به احاطه بر خدا نداریم. پس باید به کسانی روی آوریم که خداوند، به عنوان وسیله به سوی خود شناسانده و قرار داده است. و این افراد به تصریح امام سجاد(ع)، همان اهل بیت پیامبر(ص) هستند.

امام سجاد(ع) در اواخر دعای 49، به وسیله مقام عظیم پیامبر خدا(ص) و امام امیرالمؤمنین(ع) به درگاه الهی تقرب می جوید:

اللهم فانی اتقرب الیک بالمحمدیة الرفیعة و العلویة البیضاء و أتوجه الیک بها ان تعیذنی

من شر کذا و کذا.

جایی که امام معصوم و حجت خدا(ع)، خود، به صاحب مقام نبوت و ولایت توسل و تقرب

می جوید، بر پیروان امام سجاد(ع) است که این باب نجات را از دست ندهند.

بدیهی است که این حقیقت، منافاتی با حقایق دیگر ندارد، از این قبیل که امام سجاد(ع)، عقیده به توحید یا قرآن را وسیلة خود به درگاه خدا بداند، چرا که این ها، همه یک نورند و بیانگر یک حقیقت واحد، به زبان های مختلف.

3-6. شهود اعمال؛

کسی که بداند جزئیات کارهای او در معرض شهادت شاهدان گوناگون است، در رفتارهای خود دقت می کند.

از دعاهای امام سجاد(ع) در این باره

می آموزیم که: هر روز نو پدید، بر ما شاهدی سخت گیر است که بر اعمال ما گواهی

می دهد. اگر به نیکی عمل کنیم، با حمد و سپاس ما را وداع می گوید. و اگر بد کنیم، با نکوهش، از ما جدا می شود.

ملائک موکل بر ثبت اعمال، بار گزارش کارهای ما را به دوش می کشند. در آغاز هر روز جدید، باید از خدا بخواهیم که بار سنگینی را که بر دوش آنها می نهیم، آسان گرداند؛ بدین طریق که کارنامة خود را از حسنات پر کنیم و در محضر آنها به سوء عمل، روا نشویم. آنها به نامه ای درخشان، شاد

می شوند. پیوسته در جهت شادی آنها بکوشیم.

آسمان و زمین و ساکنان آنها، صدای توبة بندة گنهکار را می شنوند و بر آن شهادت می دهند. برخی از آنها در هنگام توبة بنده، برای او دعا می کنند. این دعا، یکی از عواملی است که امید می رود سبب نجات انسان گردد.

برتر و بالاتر از همة شاهدان اعمال، خدایی است که آشکار و نهان آدمیان را می بیند و بر پیدا و ناپیدای آنها گواه است. با این همه، به لطف و کرم خود، این همه عیب را می بیند و می پوشد، که اگر چنین تفضلی بر مردم

نمی کرد، هیچ فردی، فرد دیگر را به انسانیت نمی پذیرفت. و این لطفی است از خدای منان بر بنده ای که سزاوار رسوا شدن است.

امام سجاد(ع) از خداوند متعال می خواهد که اولاً این لطف خود را ادامه دهد و در هر حال، از روی تفضل، گناهان بنده اش را بپوشاند.[39] ثانیاً در مواقف دشوار قیامت و در حضور تمامی آفریدگان نیز گناهان بنده را آشکار سازد.

3-7. صلوات؛

صلوات بر محمد و آل محمد(ع)، بیش از تمام دعاها در صحیفة سجادیه تکرار می شود، به گونه ای که اکثر موارد، در صدر و ذیل و متن دعا، بارها این دعای مستجاب و والاقدر، بیان می شود و دیگر حاجات و نیازهای انسان، در جوار آن، در خواست می گردد.

امام سجاد(ع)، از خداوند متعال می خواهد که این صلوات را بی پایان و مستمر قرار دهد. البته سود این درود و صلوات به خود ما

می رسد،[42] از جمله این که وسیلة استجابت دعاهای ما است. از خدا می خواهیم که بیش از هر بنده و آفریده ای بر محمد و آل محمد، درود فرستد.و این، ادای بخشی از حقوقی است که بر ما دارند، از جمله نعمت هدایت و نعمت نجات بخشی ما.[45] بدین رو، امام سجاد(ع)، پس از دعای عید قربان، فرموده است که نیازهای خود را به درگاه خدای متعال عرضه کنید و پس از آن هزار بار بر محمد و آل محمد درود فرستید، چنان که حضرتش خود چنان عمل می کرد.

گسترة بحث صلوات و درود، در بخش دوم دعای عرفه  بیش از همه مطرح است. سخن از کامل ترین برکت ها، سودمند ترین رحمت ها، درودی فزاینده که فزاینده تر از آن نباشد، درودی که از رضوان الهی درگذرد و پیوستگی آن به بقای الهی پیوند خورد، درودی که مانند کلمات الهی پایان نپذیرد، درودی که چندین برابر شود و همراه با گردش روزگار، مضاعف گردد، درودی هم وزن عرش و مادون آن، به اندازةآسمان ها و مافوق آنها، به شماره زمین ها و آنچه زیر آنها و آنچه میان آنهاست، درودی که خدا را پسند اید و . در میان است.

علاوه بر آن، درود بر امامی از شمار امامان (ع) مطرح می شود که خداوند، دین خود را به وسیلة او تایید می بخشد، پناهگاه مؤمنان، رشتة نجات متمسکان، و نور عالمین است. امام سجاد(ع) از خدا می خواهد که او را به فتح آسان برساند، در کنف حفظ خود حمایت کند، با ملائکه خود یاری رساند، کتاب و حدود و شرایع و سنت های رسول خود را به دست او بر پا دارد، معالم دین الهی را که ستمگران از میان برده اند، حیات دوباره بخشد، زنگار ستم را بزداید و کسانی را که از راه راست الهی به بیراهه می روند، ارشاد فرماید.

امام سجاد(ع)، نه تنها بر پیامبر و اهل بیت(ع) درود می فرستد، بلکه درود الهی را برای کسانی می خواهد که مقام اهل بیت را به خوبی شناخته و پذیرفته اند، راه آنها را پی

می گیرند، از ولایتشان جدا نمی شوند، در برابر امر شان تسلیم هستند، در راه طاعتشان

می کوشند، چشم به راه دولت حقه ایشانند و به سوی آن روزگار، دیده دوخته اند.

به نظر می رسد که این عبارت، در وصف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه باشد، چنان که ویژگی های یاد شده بر آن دلالت دارد. به هر حال، پیوند قلبی و زبانی و عملی با خاندان نور – که صلوات، نشانة بارز آن است – مهم ترین راه برای بهسازی درون و برون فرد و جامعه ای است که در مسیر تعالی معنوی پیش می رود.


امام ساجدان علی بن الحسین(ع) در رساله جامع حقوقی خود، که سند پرافتخار و گرانسنگ معارف ناب شیعی است، به بیان حقوق مختلفی که بر عهده فرد مسلمان است، می پردازد. آن بزرگوار حقوق فرزندان و خردسالان را در کانون توجه خویش قرار داده، والدین را با مسؤولیت خطیرشان آشنا می سازد. حساسیت و ظرافت موضوع، امام ساجدان 7 را بر آن داشت تا در منشور حقوقی اش دو بخش را، با عنوان های حق الولد» و حق الصغیر»، به حقوق فرزندان و خردسالان اختصاص داده، راهنمای تربیتی والدین باشد و شیوه های مطمئن و ره توشه های تربیتی ماندگار را فرا روی آنان قرار دهد. این مقاله بر آن است تا، ضمن نقل متن کلام نورانی امام(ع) در دو بخش حق الوالد» و حق خردسال »، در حد بضاعت نگارنده به توضیح و تبیین آن بپردازد.

بخش اول: حق فرزند

واما حق الولدک فتعلم انه منک ومضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره وشره وانک مسئول عما ولیته من حسن الادب والدلالة علی ربه والمعونة له علی طاعته فیک وفی نفسه فمثاب علی ذالک ومعاقب، فافعل فی امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فی عاجل الدنیا المعذر الی ربه فیما بینک وبینه بحسن القیام علیه والاخذ منه ولاقوة الا بالله.»

این سخن حاوی نکات مهم تربیتی است که به برخی از آنها اشاره می شود:

1 - فرزند، پاره تن انسان

فتعلم انه منک .

امام سجاد(ع) در این بخش از سخنانش فرزند را جزئی از وجود انسان و پاره تن او می خواند. بدیهی است که انسان، بطور فطری، خود و اشیا و امور وابسته به خود را دوست دارد، در راه نگهداری اش فداکاری می کند و در مسیر رشد و تعالی اش می کوشد. این حقیقت که فرزند وابسته به انسان جزئی از وجود اوست، مسؤولیت سنگین والدین و وم عنایت پیوسته به تربیت و رشد فرزندان را یادآوری می کند.

2 - فرزندان مایه افتخار یا ذلت والدین

. ومضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شره 

کودکان پاک و معصومند و سرزمین وجودشان آماده افشاندن هر بذری است. والدین می توانند باغبانانی دلسوز و با تدبیر باشند و دشت حاصلخیز وجود فرزندانشان را به باغستانی سرسبز و بارور تبدیل کنند یا در شمار کشاورزان ناآگاه و بی تجربه جای گرفته، در سرزمین وجود فرزندانشان خارهای آزاردهنده کشت کنند. البته ثمره تلخ و شیرین فرزندان، سرانجام به والدین می رسد. اگر فرزندان نیک باشند، مایه نیکنامی و افتخار والدین می شوند و اگر درست تربیت نشوند، مایه خواری و بدنامی آنان خواهند بود. آری، چه بسیار والدینی که سالها پیش بدرود حیات گفتند، ولی به سبب فرزندان و یادگاران صالح و شایسته، همچنان نامشان زنده و یادشان گرامی است و ندای خدایش بیامرزد» مؤمنان هدیه روحشان است. در مقابل گروهی از والدین، به خاطر فرزندان زشت کردارشان مورد خشم و نفرت دیگران قرار گرفته اند و نفرین مردم پیوسته بدرقه راهشان. بدین جهت امام(ع) در آغاز سخنش می فرماید: فرزند انسان جزئی از وجود اوست و خیر و شرش با وی گره خورده است.» این هشداری به والدین است که اگر برای تربیت فرزندانشان اهمیت قایل نیستند و اگر آینده فرزندانشان را نمی خواهند، دستکم به نیک نامی خویش بیندیشند.

3 - مسؤولیت والدین

. وانک مسئول عما ولیته.

فرزندان ودیعه های الهی و از بزرگترین نعمتهای پروردگارند. آنان صفابخش لحظه های زندگی و مایه طراوت، شادابی و آرامش کانون خانواده اند. والدین در برابر این ودیعه ها و نعمتهای الهی باید هم سپاسگزار باشند و هم احساس مسؤولیت کنند. شکر نعمت فرزند، درست انجام دادن وظیفه بزرگ و سنگین تربیت است. آنها خواسته یا ناخواسته این سؤولیت بزرگ را بر دوش دارند و ضروری است که، ضمن باور کردن این مسؤولیت و اهمیت والایش، جهت انجام دادن درست آن، خود را به ابزار لازم مجهز کنند و با استعانت از خدای منان و عزمی راسخ آن را به انجام رسانند.

4 - محورهای مسؤولیت

در کلام نورانی امام(ع)، والدین نه تنها مسؤول تربیت فرزندانشان شمرده شده اند، بلکه محورهای مسؤولیت آنان نیز مشخص شده است. این محورها عبارت است از:

1 - ادب نیکو; (من حسن الادب)

2 - خداشناسی; (والدلالة علی ربه)

3 - اطاعت خداوند; (والمعونة علی طاعته)

والدین باید در این سه محور (اخلاق، اعتقادات و پیروی عملی از شرع مقدس) انجام وظیفه کنند. مسؤولیت آنان تنها تامین غذا، مسکن و بهداشت جسمانی نیست. آنها، پیش از آنکه مسؤول تامین سلامت جسمانی و تامین معیشت فرزندان باشند، مسؤولیت تامین سلامت اخلاقی و اعتقادی و عملی آنها را بر عهده دارند.

5 - شیوه ایفای مسؤولیت

. فیک و فی نفسه.

به نظر می رسد که دو کلمه فیک و فی نفسه » در کلام حضرت به روش اجرای مسؤولیت والدین اشاره می کند. بدین بیان که فیک » به بعد الگوی عملی والدین و فی نفسه » به تلاش خود فرزند اشاره دارد که البته آن هم در سایه هدایت و کمک والدین به دست می آید. شیوه الگویی از مؤثرترین و کارآمدترین شیوه های تربیت است و ائمه اطهار: اغلب در تربیت فرزندانشان از این شیوه بهره می بردند; یعنی خود الگویی کامل برای فرزندان بودند و با عمل و رفتار خویش آنها را تربیت می کردند.

البته، در کنار پدید آوردن الگوی عملی، باید زمینه را فراهم ساخت تا فرزند، خود نیز تلاش کند; در پی سعادت خویش برآید; در مسیر تربیت گام بردارد و پیوسته به حمایت والدین وابسته نباشد. در این مرحله، وظیفه والدین هدایت، نظارت و بستر سازی برای تعلیم و تربیت خودجوش است.

6 - پاداش و کیفر مسؤولیت

. فمثاب علی ذالک ومعاقب.

مسؤولیت داشتن آثاری دارد. اگر به درستی انجام شود; فرد سزاوار پاداش و تشویق است; و اگر در ایفای آن کوتاهی شود، فرد استحقاق تنبیه و کیفر می یابد. اگر والدین مسؤولیت خود را درست انجام دهند، شایسته پاداش الهی می شوند; و اگر کوتاهی کنند، کیفر در انتظارشان خواهد بود.

7 - نمایاندن آثار اعمال نیک به فرزند

. فاعمل فی امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فی عاجل الدنیا.

بزرگ جلوه دادن کار نیک فرزند و نشان دادن اثر اعمال نیک کودک به او از اقدامات مؤثر تربیتی شمرده می شود. بزرگ کردن کار خوب فرزند نوعی تشویق معنوی است، سبب ایجاد و تقویت انگیزه می شود و او را برای انجام دادن کارهای بزرگتر و بهتر آماده می سازد. والدین نباید از کنار کار خوب فرزند، هر چند در نظر آنان کوچک و ناچیز باشد، با بی توجهی بگذرند; بلکه بجاست آنان را به خاطر کار خوب تشویق کنند، کردارشان را زینت دهند و بزرگ بنمایانند. افزون بر این، شایسته است آثار کارهای خوب فرزندانشان را برای آنان ترسیم کنند و به زیبایی نمایش دهند; چرا که آنان، با دیدن آثار اعمالشان، اعتماد به نفس بیشتر می یابند و خود را برای انجام دادن کارهای بزرگتر توانا می بینند.

8 - نظارت بر رفتار فرزند

. بحسن القیام علیه.

بی تفاوتی و غفلت از رشد و هدایت فرزند در زندگی آثاری جبران ناپذیر دارد. فرزند انسان نونهالی است که به باغبانی دلسوز و با درایت نیازمند است تا از او مراقبت کند; بویژه امروز که در اثر تهاجم فرهنگی زمینه های انحراف نوجوانان و جوانان آماده تر است و دشمنان هدایت و تربیت، برای صید آنان دامهای رنگارنگ گسترانیده اند. در این موقعیت، نظارت و مراقبت از فرزندان ضرورت مضاعف یافته، مسؤولیت سنگین تر می شود و انجام دادن وظیفه تلاش بیشتر می جوید.

9 - بهره گیری از استعدادهای فرزند در تربیت

. والاخذ منه.

انسان اشرف مخلوقات است و استعداد رسیدن به رفیعترین قله های انسانیت را دارد. خداوند استعدادهایی در وجود انسان به ودیعه گذاشت تا در پرتو پرورش صحیح شکوفا شود. علاوه بر استعدادهای فطری و مشترک، که در همه انسانها وجود دارد، هر فرد نیز از تواناییهایی ویژه برخوردار است که ضروری است در پرتو دقت و نظارت والدین و معلمان و مربیان بخوبی شناسایی و حمایت شود تا به رشد و شکوفایی برسد، در سایه آن، راه طولانی تربیت سریعتر پیموده شود و تربیت فرزند آسانتر انجام گیرد.

10 - استمداد از پروردگار در تربیت

. ولا قوة الا بالله.

تربیت آسان نیست، بلکه ظریف، دقیق و پیچیده است. انسان ماشین نیست تا به سادگی راه اندازی شود. علم بشر، با همه پیشرفتی که دارد، هنوز در شناخت رموز ابعاد وجودی انسان توفیق کامل نیافته است. بنابراین، در امر ظریف تربیت، همراه با تلاش خستگی ناپذیر و پیوسته، هماره باید از آفریدگار یاری خواست. بدین سبب، امام عارفان و سید ساجدان در پایان این نسخه تربیتی فرموده است: ولاقوة الا بالله. </P>

بخش دوم: حق خردسال </H2>

واما حق الصغیر فرحمته وتثقیفه وتعلیمه والعفو عنه والستر علیه والرفق به والمعونة له والستر علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة والمداراة له وترک مماحکته فانه ادنی لرشده.»

1 - مهربانی

کودک روانی لطیف و ظریف دارد; روانی که جز مهربانی برنمی تابد. او ظرفیت عتاب و تندی ندارد و زود می رنجد و می گرید. آری، مهربانی ضروری ترین نیاز کودک است. بدین جهت، امام سجاد(ع) آن را اولین حق کودک برمی شمرد و بر حق تربیت و تعلیم مقدم داشت. این بدان معناست که کودک، پیش از نشستن در کلاس تربیت و تعلیم، باید نسیم خوش مهربانی و عطوفت را تجربه کند; اقلیم وجودش از بوی خوش مهربانی عطرآگین گردد و حتی آموزش نیز باید در پرتو مهربانی و عطوفت به انجام رسد. جالب آن است که در نسخه شیخ صدوق عبارت فرحمته فی تعلیمه » به چشم می خورد که تصریح بدین امر است. بدین سان، در می یابیم که آموزش، بویژه در دوره ابتدایی، باید با مهربانی و محبت همراه باشد. این اصلی اساسی و اجتناب ناپذیر است.

2 - تربیت کودک

. وتثقیفه.

اساسی ترین و ضروری ترین حق فرزند و خردسال تربیت اخلاقی و معنوی اوست. تربیت با اهمیت ترین هدف و بلکه هدف همه تعالیم و معارف اسلامی است. زندگی انسان مسلمان در پرتو تربیت اسلامی معنا پیدا می کند و ارج و ارزش انسان به تربیت معنوی و اخلاقی اوست. وگرنه، به فرموده قرآن، مانند حیوان و بلکه از آن هم پست تر خواهد بود. اهمیت والای تربیت، وظیفه والدین را صد چندان می کند. آنان که در حیات تربیتی فرزندان اولین نقش را بر جای می نهند، نخستین و اساسی ترین وظیفه را نیز به عهده دارند و ضروری است بیش از هر حق دیگری بدین حق اساسی کودک توجه کرده، در انجام دادن درست آن از هیچ کوششی دریغ نکنند.

3 - تعلیم و آموزش کودک

. وتعلیمه.

از دیگر حقوق مهم فرزند سوادآموزی و فراگیری دانش است. اهمیت سوادآموزی و دانش به توضیح و تاکید نیاز ندارد. پر واضح است، سعادت هرگونه که تفسیر شود، دانش آموختن اولین و اساسی ترین گام رسیدن به آن است. اگر کسی سعادت را صرفا رفاه مادی و آسایش دنیوی معنا کند، دانش آموختن گام نخست در تحصیل آن است و اگر آن را در قرب الهی و بندگی خداوند جستجو کند که حق همین است باز هم دانش و معرفت از مطمئن ترین راههای وصول بدان شمرده می شود. دانش کلید حل بسیاری از مشکلات و ابزار دستیابی به بسیاری از مصالح و منافع مادی و معنوی است. بر والدین، که در برابر سعادت فرزندانشان مسؤولند; ضروری است تا زمینه تحقق این حق مهم را برایشان فراهم سازند و آنان را از نعمت سواد و دانش بهره مند گردانند.

4 - عفو

. والعفو عنه.

زمینه خطا و اشتباه در اعمال و رفتار کودک بسیار است. آنان در ابتدای مسیر رشد هستند، نه رشد بدنی کافی یافته اند و نه عقل و تدبیرشان به حد کمال رسیده است. بنابراین، امکان هر نوع لغزش و خطا در رفتار و گفتارشان وجود دارد. والدین و بزرگسالان باید این واقعیت را بپذیرند که کودکانشان انسانهای کوچکی بیش نیستند و انتظار بزرگان از آنان داشتن خطاست. پس بجاست که از خطاهای آنان با کرامت و بزرگواری درگذرند و پوزش آنان را براحتی بپذیرند.

5 - خطاپوشی و تغافل

والستر علیه . والستر علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة.

چنانکه بیان شد، در کودکان و نوجوانان، به خاطر عدم رشد کامل عقلانی، زمینه لغزش بسیار است و اشتباه و تقصیر در اعمال و رفتارشان دور از انتظار نیست. واکنش والدین و بزرگترها، در برابر این لغزشها، دو نوع است یکی آنکه خطاهایشان را سریع به آنان گوشزد کنند، و احیانا به تنبیه و سرزنش آنان بپردازند و دیگر آنکه، ضمن داشتن حساسیت و توجه، به روش خطاپوشی و تغافل که روشی درست و اثربخش است، روی آورند; چرا که تغافل از اصول مهم تربیتی است; یعنی والدین خود را به غفلت بزنند و چنان وانمود کنند که خطای فرزندشان را ندیده اند. چنانچه والدین چنین رفتاری داشته باشند، امکان پشیمانی و بازگشت از خطا بیشتر است; اما اگر کودکان و نوجوانان در مقابل هر خطا و تقصیری با سرزنش و تنبیه والدین رو به رو شوند، احساس مجرم بودن کرده، چنان می اندیشند که دیگر اعتبار و ارزشی نزد والدین و بزرگسالان ندارند. این امر باعث می شود که در مراحل بعد نیز لغزش و خطا برایشان زشت نباشد و ارتکاب آن امری عادی شمرده شود. گذشته از این، سرزنش و تذکرهای پیاپی، بذر لجاجت را در وجود فرزند می افشاند و زمینه پذیرش اندرز را در او نابود می کند. امام زین العابدین(ع) به خاطر اهمیت اصل خطاپوشی و تغافل، این حق را مورد تاکید قرار داده و دو بار آن را بر زبان رانده است. آن بزرگوار فایده و سبب خطاپوشی را نیز بیان کرده، می فرماید: پوشاندن لغزشهای دوران کودکی و نوجوانی به بازگشت آنان و پرهیز از خطا و لغزش می انجامد.

6 - رفق و ملاطفت با کودک

. والرفق له.

روحیه لطیف کودک با اندک تندی و خشم، آزرده می شود. بنابراین، بزرگسالان، بویژه والدین، باید از گلهای زندگی خویش با لطافت و نرمی مراقبت کنند; با صبر و حوصله در برابر آزارهای کودکانه آنان عطوفت و ملاطفت نشان دهند و جز در موارد استثنایی نگاه تند و چهره خشمگین بدانان نشان ندهند.

7 - کودکان فقرای درگاه بزرگسالان

. والمعونة له.

کودکان کانون نیازمندی و فقرند. نیازهایشان فراوان و کمبودهایشان نمایان است. آنان در لحظه لحظه کودکیشان به حمایت و مراقبت والدین و بزرگترها نیازمندند. نیازهای جسمانی، نیازهای عاطفی، نیازهای روانی و . از آنان مسکینانی راستین ساخته است. آنها جز در پرتو کمک و حمایت بزرگترها و والدین قادر به رشد و تکامل و حتی ادامه حیات نیستند. بنابراین، بر بزرگسالان است که مستمندان درگاه خویش را یاری دهند و در رفع نیازمندیهای آنان بکوشند.

8 - مدارا با کودک

. والمداراة له.

ضرورت مدارا و تحمل رفتارهای ناسنجیده کودکان امری روشن است; چرا که آنان در طریق رشد و تکاملند، هنوز درکشان کامل نگشته، خوب و بد کارها را براحتی تشخیص نمی دهند، با آداب اجتماعی آشنا نیستند، ارزشها و ضد ارزشها برایشان بی معناست، خواسته ها و انتظاراتشان لباس منطق بر تن نپوشیده است و همچنان در خیالات و پندارهای کودکانه خویش غوطه ورند. کنجکاوی و انرژی زیادشان اغلب آنان را به انسانهای شلوغ و پردردسر مبدل ساخته و اعمال و رفتار ناسنجیده و آزار دهنده را ویژگی طبیعی شان ساخته است. والدین و بزرگسالان باید این موقعیت کودکان را بدرستی درک کرده، با بردباری بسیار خود را برای تحمل کردار نادرست آنان آماده سازند تا از امتحان بزرگ و سخت دوران کودکی فرزندان سربلند برون آیند.

9 - ترک لجاجت با کودک

. وترک مماحکته فانه ادنی لرشده.

کودکان، به خاطر نداشتن آگاهی لازم و درک کافی، کمبودها و نقص های بسیار دارند. آنها چه بسا به لجاجت با والدین و بزرگسالان برخاسته، باعث آزار آنها می شوند. در چنین موقعیتی بزرگترها باید با کودکان مدارا کنند و از لجاجت و مخاصمه با آنان جدا بپرهیزند. طبق سخن امام سجاد(ع) این روش برای رشد و هدایت کودکان مناسبتر است.


(نا گفته نماند که خداوند تبارک و تعالی به خاطر حفظ جان حجت خود علی‌بن‌الحسین - علیه السلام - چند روزی عارضه تب و بیماری را به سراغ آن حضرت آورد وتعبیر امام بیمار تعبیر غلطی است).

ابن‌قولویه قمی از قول امام سجاد - علیه السلام - نقل می‌کند که فرمود: ما را با این حال از کنار کشتگان و محل شهادت پدرم به سوی کوفه حرکت دادند. پس نظر کردم به سوی پدر و سایر اهلبیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای طاهرشان بر روی زمین افتاده بود و هیچ اقدامی جهت دفن آنها نشده بود. آنقدر حالم سخت شد که نزدیک بود که جان از بدنم درآید. عمه‌ام زینب - علیهاالسلام - همینکه مرا به این حال دید پرسید که این چه حالی است که در تو مشاهده می‌کنم این یادگار پدر ومادر و برادران! من می‌بینم که می‌خواهی جان تسلیم کنی،

گفتم ای عمّه چگونه ناله و اضطراب نداشته باشم و حال آنکه می‌بینم سید و آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل و فامیل خود را که آغشته به خون در این بیابان افتاده وابدان آنها عریان و بی‌کفن است و هیچکس بر دفن ایشان نمی‌پردازد.

و در سرزمین کربلا بر قبر پدرت سیدالشهداء علامتی نصب کنند که اثر آن هرگز بر طرف نشود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نگردد. به عبارت دیگر مردم از اطراف عالم به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند هر چه که سلاطین و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند. عزّت و شوکتش بیشتر خواهد شد

آنگاه عمه‌ام حدیث ام‌ایمن را برایم خواند که:

وُیُنصِبونُ لهِذَا الطَّفِ عُلَماً لِقَبًرِ اَبیکُ سیُّدالشّهُداءِ لایُدًرِس اََثَرُه وُ لایُعفو رُسًمُه عُلی کرورِ اللّیالیِ وُ الْاَیام». [3]

و در سرزمین کربلا بر قبر پدرت سیدالشهداء علامتی نصب کنند که اثر آن هرگز بر طرف نشود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نگردد.

به عبارت دیگر مردم از اطراف عالم به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند هر چه که سلاطین و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند. عزّت و شوکتش بیشتر خواهد شد.

 امام - علیه السلام - در کوفه

هنگام بردن اسیران از کربلا به کوفه بر گردن امام زین‌العابدین - علیه السلام - غل و جامعه نهادند (جامعه طوق مانند‌ی است که دستها و گردن را با آن به هم می‌بندند) و چون بیمار بود و نمی‌توانست خود را بر پشت شتر نگاه دارد هر دو پای او را بر شکم شتر بستند. [4]

 سرزمین مردم کوفه

سیدبن طاوس می‌نویسد که:

چون اسیران به کوفه وارد شدند زینب علیها السلام و بعد فاطمه صغری و سپس ام‌کلثوم خطبه‌ای در سرزنش مردم شهر ایراد کردند، چنانکه حاضران گریه و ناله سر دادند و زنها موهای خود را پریشان کردند آنگاه علی بن الحسین - علیه السلام - به مردم اشاره کرد که خاموش شوند و چون خاموش شدند چنین فرمود:

حضرت زینب

 

مردم! آنکه مرا می شناسد، می‌شناسد آنکه نمی‌شناسد خود را به او می‌شناسانم، من علی فرزند حسن فرزند علی‌بن ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند. کسان او را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند در حالیکه نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری بکار برده بود، من پسر آنم که او را از قفا سربریدند و این مرا فخری بزرگ است.

ای مردم آیا! شما به پدرم نامه ننوشتید؟ با او بیعت نکردید؟ پیمان نبستید؟ فریبش ندادید؟ و به پیکار با او برنخاستید؟ چه زشت کاری! و چه بداندیشه و کرداری. اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید و حرمت مرا در هم شکستید شما از امت من نیستید به چه رویی به او خواهید نگریست؟! ناگهان از هر سو بانگ برخاست. مردم یکدیگر را می‌گفتند تباه شدید و نمی‌دانید. امام - علیه السلام - فرمود: خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول آنچه می‌گویم در گوش گیرد. سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. همه گفتند:

پسر پیامبر ما شنوا، فرمانبردار، و به تو وفاداریم از تو نمی‌بریم و با هرکه گویی پیکار می کنیم و با آنکه در آشتی بسر می‌بریم،یزید را رها می‌کنیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم!

امام سجاد - علیه السلام - فرمود: هیهات:ای فریبکاران دغل‌باز. ای اسیران شهوت و آز، می‌خواهید با من همان کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمی که زده‌اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما می‌خواهم نه با ما باشید و نه بر ما. [5]

 مجلس ابن زیاد

پسر زیاد مجلس بزمی تشکیل داد و اهل بیت را در آن محفل حاضر نمود، نگاهی به امام سجاد علی بن الحسین - علیه السلام - کرد و گفت: کی هستی؟ فرمود: علی بن الحسین! گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام - علیه السلام - ساکت ماند. آن ملعون گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟ امام - علیه السلام - فرمود: برادری داشتم که او را علی می‌گفتند شما او را کشتید و روز رستاخیز از شما بازخواست خواهد شد. گفت: نه خدا او را کشت! امام - علیه السلام - در پاسخ این آیات را قرائت نمود:

اَلله یُتَو فَّی اْلاَ نفسُ حِینُ مُوتِها، وُ ما کانُ لِنَفْسٍ اِلاّ اَنً تَموتَ بِاذْنُ الله کِتاباً مؤجُّلاً» .[6]

خدا جانها را به هنگام مرگشان می‌میراند، هیچ کس جز با اجازت خدا نمی‌میرد.

پسر زیاد گفت: تو هم از آنان هستی، بنگرید که بالغ شده است؟

مروان‌بن معاذ احمری گفت: آری او را بکش.

امام - علیه السلام - در این وقت پرسید پس این ن را چه کسی سرپرستی می‌کند. حضرت زینب علیه‌السلام خود را بدو آویخت و گفت: پسر زیاد خونی که از ما ریختی برای تو بس است. از خون ما سیر نشدی؟ و به گردن علی آویخت و گفت: پسر زیاد تو را به خدا سوگند می‌دهم اگر او را بکشی مرا نیز بکش. امام علیه‌السلام فرمود: عمه خاموش باش تا من با او سخن بگویم سپس فرمود: پسر زیاد مرا از کشتن می‌ترسانی نمی‌دانی که کشته شدن شعار ما و شعادت کرامت ماست؟

پسر زیاد گفت: او را بگذارید همراه ن خود باشد. [7]

امام علیه‌السلام فرمود: ای پیرمرد این آیه‌ها در حق ما نازل شده مائیم ذوی‌القربی، مائیم اهل بیت پاکیزه از آلایش. پیرمرد دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست، آنان خارجی نیستند فرزندان پیغمبرند و از آنچه که گفته بود پشیمان شده و گفت: خدایا من از بعضی که از اینان در دل داشتم به درگاهت توبه می‌کنم. من از دشمنان محمّد و آل محمّد بیزارم

 

 

سهل‌بن سعد می‌گوید: من شاهد و ناظر ورود اسرا و سرهای شهدا به شام بودم. امام سجاد علیه‌السلام را مقدم برهمه حرکت می‌دادند. خود را به آن بزرگوار رساندم و معرفی نمودم که من از موالی و دوستان شما هستم، ای کاش با شما می‌بودم و اول کسی که در کنار شما به شهادت می‌رسید من بودم آنگاه عرض کردم ای مولای من اگر حاجتی باشد بفرمائید انجام دهم.

 

امام علیه‌السلام فرمود: آری  

آیا ترا از دراهم چیزی موجود است عرض کردم هزار دینار و هزار درهم با من است.

امام فرمود: از این درهم و دینار چیزی برگیر و به این کسی که حامل رأس مبارک پدرم هست بده و با اوبگوی این سر را از زنها دور بگرداند تا مردمان به نظاره آن سر مبارک به حرم رسول خدا صل‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلم نگاه نکنند. سهل می‌گوید: من این کار را انجام دادم دوباره به محضر حضرت آمدم.

امام علیه‌السلام‌فرمود: خداوند به تو جزای خیر دهد و ترا با ما ودر زمره ما در روز قیامت محشور فرماید.[8]

در هنگام عبور از شهر مردی در برابر امام سجاد علیه‌اسلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین (یزید) را بر شما پیروز گردانید.

امام سجاد علیه‌السلام خاموش ماند تا مرد شامی آنچه در دل داشت بیرون ریخت. سپس از او پرسید قرآن خوانده‌ای؟ گفت آری. امام فرمود: این آیه را خوانده‌ای؟  قلْ لاأسًئَلکمً عُلَیهِ أجًراً اِلاَّ الْموُدَّه فیِ‌القرًبی» [9]گفت: آری. فرمود: و این آیه را وُآتِ ذَالْقربی حُقَّه» [10]گفت: آری. فرمود: و این آیه را اِنّما یریدالله لِیذْهِبُ عُنْکم‌الرُّجًسُ اَهًلَ الْبُیًتِ لِیطَهُّرُ کم تَطْهیراً»[11]گفت: آری. امام علیه‌السلام فرمود: ای پیرمرد این آیه‌ها در حق ما نازل شده مائیم ذوی‌القربی، مائیم اهل بیت پاکیزه از آلایش. پیرمرد دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست، آنان خارجی نیستند فرزندان پیغمبرند و از آنچه که گفته بود پشیمان شده و گفت: خدایا من از بعضی که از اینان در دل داشتم به درگاهت توبه می‌کنم. من از دشمنان محمّد و آل محمّد بیزارم.[12]


سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در

 

سایه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها صحرای م در امان است:

 

اوّل آن که در کارگشایی و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.

 

دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتی بیندیشد که کاری را که می خواهد انجام دهد یا هر سخنی

 

را که می خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا

 

مورد غضب و سخط او می باشد.

 



کیستم من؟ پیشوای چارم اهل یقینم    سیّد سجّاد، باب الله، زین العابدینم



قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم

 


چون نبی مشکل گشایم، چون علی حبل المتینممن علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


 
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه ام، حجرم، مقامم  زمزمم، سعیم، صفایم، مروه ام، رکنم، مقامم   

 

    
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم . هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم 


 
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم . من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم
  

رکن می بالد که دست من نماید استلامش . کعبه می نازد که من از سوی حق باشم امامش
 

هر که ما را دوست دارد از خدا بادا سلامش.هرکه با ما بود دشمن تا ابد لعن مدامش


من قسیم جنت و دوزخ به روز واپسینم   من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم

 




آسمانی ها همه محو مناجات شب من  نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
 

آسمان پیچد به خود در شعله ی تاب و تب من  ذات حق لبیک گو با ذکر یارب یارب من


گشته محراب دعا آغوش رب العالمینم   من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم .در غل و زنجیر دشمن یاری اسلام کردم
  

فتح ثارالله را در سلسله اعلام کردم .  آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم


با بیان دلنشین و با کلام آتشینم  . من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


 

 


نام مبارک: علی

لقب مشهور: زین العابدین، سجاد.

پدر بزرگوارش: امام حسین بن علی علیه السلام.

مادر مکرمه: شهربانو دختر یزد گرد آخرین پادشاه ساسانی.

ولادت: یکشنبه 15 جمادی الاولی یا پنجم شعبان سال 38 هجری، مدینه.

تاریخ شهادت: 25 محرم سال 94 یا 95 هجری، مدینه.

مدت عمر: حدود 57 سال.

مدت امامت: 34 سال.

مزار مطهر: بقیع/مدینه.

 


بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السّلام

بصیرت آفرینی در سخن و سیره امام سجاد علیه السلام

دست تقدیر الهی در شعبان سال 83 ق، شکوه آفـرینشی را رقـم زد و جلوه ای زیبا از صفات ربانی را در جمال شخصیتی بزرگ به تصویر کشید. فرزندی پاک از سلاله فاطمی و تبار علوی در مدینه نـبوی صلّی اللّه علیه و اله دیده به جهان گشود و چشم شیعیان را روشن نمود. پدر بزرگوارش نام زیبایعلی»را بـرای او برگزید تا یاد و نـام پدر خـویش را در خاطره ها زنده بدارد و امام باقر علیه السّلام در وصف ایشان چنین فرمود: پدرم، هیچ یک از نعمتهای الهی را یاد نمی کرد؛ مگر آنکه سر به سجده می نهاد، هیچ حادثه ناگواری از او رد نمی شد؛ جز آنکه سجده می کرد و هرگاه موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر می شد؛ سجده شکر به جـای می آورد. نشانه های سجده در تمام اندامش آشکار بود، ازاینرو، ایشان راسجّاد» نامیدند. 

[1]

امام زین العابدین علیه السّلام مصیبت ها و فتنه های زیادی را به چشم خود دید و با فتنه گران زیادی روبه رو شد. در دوران کودکی، فتنهابن ملجم»و سر شکافته جدّش امیر مـؤمنان عـلی علیه السّلام در محراب مسجد کوفه، داغ بزرگی بر دل او نهاد و پس از آن به مدت ده سال، شاهد حوادث دوران امامت عمویش امام حسن علیه السّلام بود. آنچه از خاطرات دوران نوجوانی خود به یاد دارد، فتنه و مصیبت هایی است که با تیرهای جفا و نامردی، بدن مـبارک عمویش را بـه تابوت دوخت. امام در شرایطی سکان دار کشتی طوفان زده یاران ولایت گردید که سنگین ترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه یک کاروان خویشاوند و هم پیمان، برجای ماندن فرزندان یتیم و مادران داغدیده در میان شمشیرهای تشنه بـه خـون، همه و همه حکایت تلخی است از خون دلهایی که به ایشان رسید.

امام سجاد علیه السّلام حدود 43 سال رهبری و امامت مسلمین را به عهده داشت. در طول این سال های پرفتنه، با نگرانی فراوان از فقر بصیرت افراد، سعی وافر داشت که ابرهای تـیره جهل را از آسـمان انـدیشه ها کنار بزند تا خورشید حقیقت بـر مـردم بـتابد. امام، آن گونه فضای تیره تبلیغات مسموم امویان را شکافت که سزاوار بود کورترین چشمها و بسته ترین گوشها حقیقت را بیابند. در اینجا گوشه ای از نقش بصیرت آفرین امام زین العابدین علیه السّلام از کربلا تـا شـهادت را در چـندمحور مورد بررسی قرار می دهیم؛ اما قبل از ورود به بحث، نیم نگاهی به فـساد سـیاسی دوران امام سجاد علیه السّلام ضروری به نظر می رسد.

دورنمایی از فساد ی دوران امام سجاد علیه السّلام

الف. تحریف شدن اندیشه اصیل اسلامی و حاکم شدن اندیشه جاهلی؛

ب. گسترش و به ثـمر نـشستن بسیاری از تـبلیغات اموی بر ضدّ اهل بیت علیهم السّلام؛

ج. شهادت نیروهای مهم شیعه و متلاشی شـدن نسبی تشکیلات تشیّع بر اثر ارعاب، فشار اقتصادی و ی و.؛

د. دوران فتوحات گسترده و سرگرم شدن حکام به غنایم و خوشی های دنیوی؛

هـ. حضور پشتوانه های فکری فتنه و شخصیتهای بـه ظـاهر دیـنی در عرصه اجتماع؛

و. جهالت ی و مذهبی مردم و شیوع بی دینی و مفاسد اخلاقی؛ کاهش یاران و مجاهدان واقعی؛

[2]

ح. سخت گیری های بـسیار شـدید بر شیعیان؛

ط. آغاز رسمی جعل روایات با اجیر کردن راویان دروغ گو توسط دستگاه حکومتی؛

ی. قرار گرفتن احکام اسلامی، همچون بازیچه در دست افرادی چون حجاج» و عبد الملک بن مروان»و.

دوران امـامت امـام سـجاد علیه السّلام، مصادف با یکی از سیاه ترین ادوار حکومت در تاریخ اسلام بود. بیش ترین دوران امامت حضرت با دوران خلافت بیست و یک ساله عبد الملک بن مـروان»همراه بـود. او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار می رفت و به زهد، عباردت و دینداری شهرت داشت و اوقات خـود را در مـسجد بـه عبادت سپری می کرد، به طوری که به اوحمام المسجد»؛ کبوتر مسجد می گفتند. 

[3]

پس از مرگ پدرش مروان، هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بـود؛ اما بـا شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد و دیگر با تو کـاری نـدارم. » او نخستین کـسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع و از امر به معروف جلوگیری کرد. 

[4]

مسعودی»، مورّخ مشهور می نویسد: عبدالملک فـردی خـونریز بود. عمّال او مـانند حجاج» حاکم عراق، مهلّب»حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل»حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفّاک و بی رحم بودند. 

[5]

بدتر از همه آنانحجّاج»بود که جنایات او در تاریخ اسـلام مـشهور است. حجاج در مدینه گردن گروهی از صحابه مانند: جابر بن عبد اللّه انصاری»، انس بن مالک» و سهل بن ساعدی»را زد و جمعی دیگر را نیز به قصد خـوار کـردن و با دستاویز اینکه در کشتن عثمان نقش داشته اند، داغ نـهاد.

[6]

پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع خود ساخت، عبد الملک حکومت عراق را به وی سپرد. حجاج سـر و صـورت خود را پوشاند و به طور نـاشناس وارد مـسجد کوفه شد، صف مـردم را شـکافت و بـر فراز منبر نشست و مدتی لب فرو بست و سکوت کـرد. همین که سکوت هـمه جا را فراگرفت، روی خود را گشود و گفت: مردم کوفه! سرهایی را می بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آنها فرارسیده است و بـاید از تـن جدا گردند و این کار به دست مـن انجام می گیرد و خون هایی را می بینم کـه مـیان عمامه ها و ریشها می درخشد . 

[7]

مسعودی»می نویسد: حجاج بیست سال فرمانروایی کـرد و تـعداد کسانی که در این مدت با شمشیر یا زیر شکنجه دژخیمان وی جان سپردند، صد و بیست هزار نـفر بـود! و تازه اینها غیر از کسانی بودند کـه ضمن جـنگ بـا حجاج به دسـت نیروهای او کـشته شدند. هنگام مرگ حجاج، در زندان مـشهور وی پنـجاه هزار مرد و سی هزار زن زندانی بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بی لباس بودند! حجاج ن و مـردان را یـک جا زندانی می کرد و زندانهای وی بدون سقف بـود، ازاین رو زندانیان از گـرمای تابستان و سـرما و بـاران زمـستان درامان نبودند.

[8]

ترسیم الگوی بصیرت آفرینی در سـخن و سیره امام سجاد علیه السّلام

این الگو که با بررسی سیره و سخن امام علیه السّلام به دسـت مـی آید، بر پایه رسالت بیدارکننده، افشاگری و سـرزنشس عالمانه، مواعظ و بیانات حکیمانه، برخورد کریمانه، حمایت مخفیانه، نیایش های عارفانه، تربیت مجاهدانه و برخورد قاطعانه شکل گرفت.

-رسالت بیدارکننده

الف. معرفی اهل بیت علیهم السّلام

وقتی اسیران اهل بیت علیهم السّلام بـه شـام وارد شـدند، مردی جلوی امام علیه السّلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی کـه شـما را کـشت و نـابود سـاخت و مـردمان را از شرّتان آسوده کرد و امیر المؤمنین را بر شما پیروز گردانید. مام علی بن الحسین علیهما السّلام خاموش ماند تا آن مرد شامی آنچه در دل داشت، بر زبان آورد. آن گاه امام عـلیه السّلام از او پرسید: قرآن خوانده ای؟

-آری.

-این آیه را خوانده ای:

قل لا أسئلکم علیه أجرا إلاّ المودّة فی القربی»(شورا،32)

-آری.

-و این آیه را:

و ات ذا القربی حقّه»(اسراء، 62)

-آری.

-و نیز این آیه را:

إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»(احزاب،33)

-آری.

-ای پیرمرد!این آیه ها در حقّ ما نازل شده است. ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاکیزه از هـرگونه آلایش. پیرمرد دانـست آنچه درباره اسیران شنیده است، درست نیست، و آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیغمبرند و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و گفت: خدایا!من از بغضی که از اینان در دل داشتم، به درگاهت توبه می کنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم.

[9]

از درخشان ترین صفحات زندگی پیامبر عاشورا، که در لباس اسـارت، انقلابی شـگفت آفرید و نام و یاد اهل بیت علیهم السّلام را زنده کرد، سخنان زیبای حضرت در مسجد اموی شام بود. آنگاه که یزید با اصرار مردم به امام علیه السّلام اجازه داد، امام عـلیه السـّلام بر عرشه منبر قرار گرفتند و پس از حـمد و ثـنای پروردگار، چنین فرمودند: أیّها النّاس!اعطینا ستّا و فضّلنا بسبع اعطینا العلم و الحلم و السّماحة و الفصاحة و الشّجاعة و المحبّة فی قلوب المؤمنین و فضّلنا بأنّ النّبیّ المختار محمّدا و منّا الصّدّیق و منّا الطّیّار و منّا أسـد اللّه و أسـد رسوله و منّا سبطا هذه الأمـّة مـن عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی أنباته بحسبی و نسبی أیّها النّاس أنّا بن مکّة و منی أنا بن زمزم و الصّفا . ؛ مردم!خداوند به ما خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران بـرتری بـخشیده است: خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. و هفت فضیلت ما این است که: پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق(علی بن ابی طالب علیهما السّلام)از ما است، جعفر طیّار از ما است. شیر خدا و شیر رسـول او(حـمزه سید الشـهدا)از ما است، دو سبط این امت(حسن و حسین علیهما السّلام) از ما است. ای مردم!هرکس مرا می شناسد که می شناسد و اگر کسی مرا نمی شناسد، خود را بـه او می شناسانم. من پسر مکه و منایم. من پسر زمزم و صفایم . ».

[10]

در ادامه حضرت به معرفی پیامبر خدا صـلّی اللّه عـلیه و اله اشاره فرمودند: أنا ابن من حمل الرّکن بأطراف الرّدا أنا بن خیر من ائتزر و ارتدی أنا بن خیر من انتعل و احـتفی أنـا بن خیر من طاف و سعی أنا بن خیر من حجّ و لبّی أنا ابن مـن حـمل عـلی البراق فی الهوا أنا ابن من اسری به من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی أنـا ابن من بلغ به جبرئیل إلی سدرة المنتهی أنا ابن من دنا فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی انا ابـن من صلّی بملائکة السـّما أنا ابـن من أوحی إلیه الجلیل ما أوحی أنا ابن محمّد المصطفی؛ من فرزند آن بزرگواری هستم که حجر الاسود را با گوشه عبا برداشت. من فرزند بهترین کسی هستم که احرام بست و طواف و سعی به جا آورد. منم فرزند بـهترین انسانها، منم فرزند کسی که در شب معراج از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد. منم فرزند کسی که در سیر آسمانی به سدرة المنتهی رسید. منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام قاب قـوسین أو أدنی کشید. منم فـرزند کسی که با فرشتگان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد.

منم فرزند محمد مصطفی»

[11]

در ادامه حضرت به قطره ای از بحر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السّلام اشاره کرده، فرمودند: أنا ابن علیّ المرتضی أنا ابـن مـن ضرب خراطیم الخلق حتّی قالوا لا إله إلاّ اللّه أنا ابن من ضرب بین یدی رسول اللّه بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر باللّه طرفة عین أنا ابن صالح المؤمنین و وارث النّبیّین و قـامع المـلحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکّائین و أصبر الصّابرین و أفضل القائمین من آل یاسین رسول ربّ العالمین أنا ابن المؤیّد بجبرئیل المنصور بمیکائیل أنا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و النّاکثین و القاسطین و المـجاهد أعـداه النـّاصبین و أفخر من مشی من قـریش أجـمعین و أوّل مـن أجاب و استجاب للّه و لرسوله من المؤمنین و أوّل السّابقین و قاصم المعتدین و مبید المشرکین و . ؛ منم فرزند علی. مرتضی. من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تـا بـه کلمه تـوحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیـامبر بـا دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد و در بدر و حنین با کافران جنگید و به اندازه چشم برهم زدنی به خـدا کـفر نورزید. من فـرزند صالح مؤمنان وارث انبیا، ازبین برنده مشرکان، امیر مسلمانان، فروغ جهادگران، زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم. من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نـمازگزاران از اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله هستم. من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حـرم مسلمانان حـمایت فـرمود و با مارقین، ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد. من فرزند بهترین قریشم. من پسر اولیـن کـسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را پذیرفت. من پسر اوّل سبقت گیرنده در ایمان و شکننده کمر مان و ازمیان برنده مشرکانم.»

[12]

امام زیـن العـابدین عـلیه السّلام در شناساندن شجره نامه امامت و رسالت آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شـد. یزید تـرسید و بـه مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. وقتی مؤذن به أشهد انّ محمّدا رسول اللّه» رسید، امام علیه السّلام از بالای منبر رو به یـزید کـرد و فـرمود: آیا محمد صلّی اللّه علیه و اله جدّ من است یا جدّ تو؟اگر بگویی جدّ تو است، دروغ گـفته ای و حـق را انکار کرده ای و اگر بگویی جدّ من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟

[13]

شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تـبلیغات امـویان، در غـفلت به سر می بردند و خاندان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را نمی شناخند، با این بیان امام علیه السّلام متوجه واقعیت شدند.

ب. اشک های ریزان

صدای گـریه های امـام سجاد علیه السّلام دل ها را می لرزاند و سنگدل ترین افراد را منقلب می کرد. امام علیه السّلام با نـماد اشـک، افشاگر جـنایات امویان بود. جنایاتی که هرگز از دامان آن دودمان که داعیه مسلمانی داشتند، پاک شدنی نبود. خیلی ها که فقط شنیده بودند اتفاقی افتاده اسـت؛ اما تـصور نمی کردند اوج جنایت تا کجا رسیده، وقتی صدای لرزان و اشک ریزان امام علیه السّلام را در کوچک ترین مـناسبت - مثل بـریدن سـر گوسفندی یا دیدن طفل شیرخواره تشنه کامی- می دیدند، اگر شیعه بودند، سر تا پا گرد شمع وجود امام خویش می سوختند و اگر شیعه نبودند و مسلمان بـودند، باز احـساس مسئولیت مـی کردند؛ چراکه هنوز حدیث: انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی و انّهما لن یفترقا حـتّی یردا عـلیّ الحوض»

[14] را روایت می کردند و امانت داری در قبال عترت نبوی صلّی اللّه علیه و اله را وظیفه خود می دانستند. و اگر غیر مسلمان بـودند نـیز به عنوان یک انسان داوری می کردند و از دشمنان حضرت ابراز تنفر می نمودند.

امام سجاد علیه السّلام برای زنـده نـگه داشتن خاطره شهیدان کربلا، در مناسبت های گوناگون بر عزیزانش گـریه می کرد. تا چـشم مـبارکش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. وقتی علت این کـار را مـی پرسیدند، می فرمود: چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند؛ ولی به روی پدرم بستند و او را تـشنه بـه شهادت رساندند. وقتی علت این همه اشـک و نـاله را از او می پرسیدند، در جـواب مـی فرمود: مرا ملامت نـکنید. یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم علیهم السّلام، پیامبر و پیـامبرزاده بـود. او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق مـوقتی، موهای سـر یعقوب سفید، کمرش خمیده و نور چشمانش از شدت گریه از دسـت رفت، در حالی که پسرش در ایـن دنـیا و زنده بود، اما من با چشمان خـودم پدر و بـرادر و 71 تن از خانواده ام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند. پس چگونه اندوه من تمام و گـریه ام کم شود؟

[15]

افشاگری و سـرزنش عالمانه

بنی امیه چهره واقعی خود را زیـر پرده ریـا و نـیرنگ مخفی کرده بـود. شهادت امـام حسین علیه السّلام تـا حـدّی از چهره آنها پرده برداشت و اسراری را هویدا ساخت؛ ولی اسارت امام سجاد علیه السّلام و افشاگری حضرت، انسانیت امویان را زیـر سـؤال برد و کاملا چهره منافق صفت آنها را آشـکار نمود. اینک نـمونه هایی از این افـشاگری و سـرزنشها را مـرور می کنیم:

الف. سرزنش پیمان شکنان کوفه

امام علی بن الحـسین علیهم السّلام در سرزنش مردم کوفه چنین فرمود: أیّها النّاس ناشدتکم باللّه هل تعلمون أنّکم کتبتم إلی أبی و خدعتموه و أعـطیتموه مـن أنفسکم العهد و المیثاق و البیعة و قاتلتموه و خذلتموه فـتبّا لمـا قـدّمتم لأنـفسکم و سـوأة لرأیکم بأیّة عین تـنظرون إلی رسـول اللّه صلّی اللّه علیه و اله إذ یقول لکم قتلتم عترتی و انتهکتم حرمتی فلستم من امّتی؛ ای مردم!شما را به خدا سوگند!آیا بـه یـاد داریـد که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟و[در نامه هایتان ]با او عـهد و پیـمان بـستید و بـا او بـیعت کردید؟سپس بـا او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید؟وای بر شـما از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید. به کدام دیده به سوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نظر خواهید نمود، آن گاه که در روز قیامت به شما خواهد گفت: شما عترت مرا کشتید و هتک حرمت من نمودید، پش شما از امـت من نیستید؟» 

[16]

سخنان امـام سجاد علیه السّلام در کوفیان تحولی شگفت ایجاد کرد و از هرسو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس حضرت بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله باشد کـه نیکوترین سـیرت است. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان شده بودند، فریاد برآوردند: ما فرمانبردار توایم و از تو نمی بریم و با هرکس که بگویی، پیکار می کنیم و با آنکه بخواهی، در آشتی به سـر مـی بریم! یزید را می کشیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.

امام عـلی بـن الحسین علیهما السّلام که کوفیان را خوب می شناخت، فرمود: هیهات هیهات أیّها الغدرة المکرة حیل بینکم و بین شهوات أنفسکم أتریدون أن تأتوا إلیّ کما أتیتم إلی آبائی من قبل کلاّ و ربـّ الرّاقـصات فإنّ الجرح لمّا یـندمل قتل أبـی صلوات اللّه علیه بالأمس و أهل بیته معه و لم ینسنی ثکل رسول اللّه و ثکل أبی و بنی أبی و وجده بین لهاتی و مرارته بین حناجری و حلقی و غصصه یجری فی فراش صدری و مسألتی أن لا توا لنا و لا علینا؛ هیهات!هیهات! ای فریبکاران دغـل باز، ای اسـیران شهوت و آز!می خواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا! هنوز زخمی که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما می خواهم نه با ما باشید، نه بر ما» 

[17]

ب. سرزنش مـردم بعلبک

در مـسیر کاروان اسـرای کربلا، شلاق خنده های مردم بعلبک، جسم رنجور یتیمان و ن داغدیده را به شدت شکنجه می داد. ساکنان بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده و بـه روش خاص خود، به جشن و شادی پرداخته بودند. امام سجاد علیه السّلام بعد از آنکه عـمه شان امّ کـلثوم علیها السّلام مردم آن شهر را این چنین نفرین فرمودند که: .اللّه کثرتکم و سلّط علیکم من یقتلکم؛ خدا کثرت شما را نابود کند و شخصی را بـر شـما مسلط سازد که شما را به قتل برساند»

[18] در حالی که قطرات اشک بر گونه هایشان می غلطید، با قلبی سـوزان مـردم غفلت زده بـعلبک را این گونه مورد خطاب قرار دادند و فرمودند:

و هو اّمان فلا تفنی عجائبه من الکرام و ما تهدی مـصائبه فلیت شعری إلی کم ذا تجادبنا فنونه و ترانا لم نجادبه یسری بنا فوق أقتاب بلا وطا و سابق العـیس یحمی عنه غاربه کأنّنا مـن أسـاری الرّوم بینهم کأنّ ما قاله المختار کاذبه کفرتم برسول اللّه ویحکم فکنتم مثل من ضلّت مذاهبه؛

آری، روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن. ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد و ما را بر پشت شتران سیر می دهد، در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه درامان می دارند، گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم. وای بـر شـما، ای مردمان غفلت زده!شما به پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید» 

[19]

مواعظ و بیانات حکیمانه

او همچون پدری دلسوز و مهربان، و بسان خورشیدی فروزان، راه هدایت و رستگاری را بر مردم روشن می نمود. حضرت هرجمعه در مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله مواعظ و بیانات حـکیمانه ای را ایـراد می فرمود و مردم را از گرفتار شدن در گرداب ظلمت و تباهی، بر حذر می داشت. 

[20] همچنین سخنان و مواعظ دیگری که آن حضرت در جمع شیعیان و پیروان خاصّ خود ایراد می کردند، از طریق یارانی چون ابو حمزه ثمالی»نقل شده است. امام علیه السّلام با یـن شـیوه حکیمانه، ضمن موعظه و نصیحت مردم، تفکرات اصیل اسلامی را به آنان منتقل می نمود، و در فضایی مناسب، اهداف و آرمانهای والای خود را عملی می ساخت.

نمونه ای از بیانات امام علیه السّلام را به تفکر و تأمل می نشینیم:

ای مؤمنان!شما را طاغوتیان دنیاطلب که دل به دنیا سپرده و شیفته آن شده اند و به دنبال نـعمتهای بی ارزش و لذتـهای زودگـذر آن هستند، نفریبد . به جانم سوگند!در ایام گذشته حـوادثی را پشـت سـر گذاشتید و از انبوه فتنه ها به سلامت گذشتید، در حالی که پیوسته از گمراهان و بدعت گذاران و تبهکاران در زمین دوری و تبری می جستید، پس اکنون نیز از خدا یاری بخواهید و به سوی فرمانبری از خدا و اطـاعت از ولیّ خـدا»که از حاکمان کنونی شایسته تر است، برگردید . از معاشرت با گنهکاران و آلودگان، همکاری با ستمگران و نزدیکی و تماس با فاسقان بپرهیزید و از فتنه آنان برحذر باشید و از آنان دوری بجویید و بـدانید کـه هـرکس با اولیای خدا مخالفت ورزد و از دینی غیر از دین خدا پیروی کند و در بـرابر امر رهبری الهی خودسرانه عمل کند، در دوزخ گرفتار آتش شعله ور خواهد شد. » 

[21]

برخورد کریمانه

رفق و مدارا در رفتار امام زین العابدین علیه السّلام مختصّ دوستان نبود؛ بلکه رفتار ایـشان بـا دسـتگاه حاکمه عاری از خشونت بود و حتی المقدور روش ملایمت را به کار می گرفت، و ایـن شیوه بـه خاطر مستحق بودن آنان به مدارا نبود؛ بلکه حکمت و مصلحت ایجاب می کرد که در سایه چنین راهکاری خود و پیروانشان بـتوانند بـه اهداف بـلند انسانی و انجام دستورات الهی خویش نزدیک شوند و آنها را اجرایی سازند.

مروان بن حکم»در قبال واکنشهای مـردمی و تـرس از تـبعات ناگوار آن از محضر امام علیه السّلام تقاضا کرد تا زن و فرزندش در پناه امام علیه السّلام و در خانه حضرت مـدتی را بـر سـر ببرند و از خشم مردم که بر ضدّ امویان راه افتاده بود، درامان باشند. حضرت جواب مثبت دادند تا بـه قـولیادب باشد در مقابل بی ادبی امویان. »

[22]

حمایت مخفیانه

دمیدن روح حماسه و ایثار در کالبد مسلمانان یکی از برکات قیام عاشورا بود. خطبه های بصیرت آفرین امام سجاد عـلیه السـّلام روحـیه طاغوت ستیزی را در قالب قیام های مردمی متبلور ساخت و باعث شد مردم علیه

حکمرانان خودسر اموی دسـت بـه شورشهایی بزنند.

شاخص ترین این جنبش ها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نام های: قیام توابین، قیام مختار و قـیام مـدینه در تـاریخ مطرح است. گرچه امام سجاد علیه السّلام در ظاهر(به علت خفقان شدید و استبداد حاکم)در این قیامها نقشی نداشت و در حـالت تـقیه به سر می برد؛ اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملا آنها را تأیید می نمود. 

[23]

نیایش های عارفانه

امام سـجاد عـلیه السـّلام در عصری که دشمنان، محراب را با خون اولیای خدا گلگون می ساختند و حقگویان برخاسته از محراب را مورد سخت ترین آزارها قرار می دادند، از محراب نیایش، مکتبی سـرشار از آمـوزش و پرورش پدیـد آورد و نجواهای پنهانیش را رساتر از هر فریاد به گوش غفلت زدگان و راه گم کردکان زمانش و نیز فرزندان آینده اسـلام رساند.

امام عـلی بن الحسین علیهما السّلام چنان در این میدان می کوشید که وقتی فاطمه، دختر امیر المؤمنین علیه السّلام آن تـلاش طاقت فرسا و آن عـبادت بی وقفه را در فرزند برادرش مشاهده کرد، بر سلامتی او بیمناک شد و ازجابر بن عبد اللّه» یاری خواست تـا شـاید امام سجاد علیه السّلام را از آن همه زحمت و مرارت کـه در مـسیر عـبادت به خویش روا می داشت، بازدارد. 

[24]

استفاده از این روش برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسـلام، حکایت از بـصیرت عمیق و بینش زمان شناسانه آن حضرت دارد. دعاهای حضرت سید الساجدین علیه السّلام که در مجموعه های ارزشمندی

همچون: صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حـمزه ثـمالی، نیایش های روزانه و . گـرد آمـده اسـت، دل هرشنونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه بـه مـعانی بلند و باشکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد. در لابلای این عبارات وحی گونه، فلسفه قیام حسینی تـبیین مـی گردد و انسان نیایش گر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی بـه صحنه مبارزه با طـاغوت و سـتمگران سوق داده شده، راه عزّت حقیقی به وی نـشان داده می شود.

مهم ترین نـکته ای که در نیایش های امام سجاد علیه السّلام جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوسـت کـه بیش از تمام دعاها در صحیفه سجادیه تـکرار می شود، به گـونه ای کـه اکثر موارد، در صدر و ذیـل یـا متن دعا، بارها این دعای مـستجاب و والاقـدر بیان می شود و دیگر حاجات و نیازها در جوار آن درخواست می گردد. اهتمام حضرت به این ذکر شریف با تـوجه به عـصری که مبارزه با اهل بیت عـلیهم السـّلام و یاران آن در رأس بـرنامه های حـکومت اموی بوده است، و حتی لعـن و سبّ امام علی علیه السّلام و خاندانش همچنان ترویج می شده، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت علیهم السـّلام، ارزش مـحبت و توسل به آنان در آن دوران، نوعی مبارزه بـا دشـمنان و مـخالفین اهـل بـیت علیهم السّلام بـه شـمار می آید.

امام سجاد علیه السّلام با آگاهی دقیق از شرایط و زمانی که در آن می زیست، برای هدایت و ارشاد عموم اقدام کرد و در ایـن راسـتا از سـنگر پر صلابت دعا برای بیان معارف ناب اسلام و عـقاید خـود بـهره گـرفت. آری، کتیبه امام عـلیه السـّلام عرفان گشود و جانها را جرعه نوشصحیفه سجّادیه»اش نمود.

تربیت مجاهدانه

یکی از شیوه های بصیرت آفرینی امام سجاد علیه السّلام، پرورش و تربیت انسان های مستعد و بصیر در میدان فتنه بود. شاگردانی که چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت و جامعه خشک و بی حاصل آن روز را ثمر بخشید. افرادی که هریک مشعل دار هدایت جامعه بـوده و افکار صحیح و ناب و ایده های امام علیه السّلام را در بین مردم می گستراندند. شیخ طوسی رحمه اللّه در حدود 710 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست کرده است که بیش تر آنان از امام سجاد علیه السّلام بهره های علمی برده و روایت نـقل کـرده اند: سعید بن جبیر، ابو حمزه ثمالی، ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبد اللّه انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دوئلی، فرزدق شاعر و . از جمله معروف ترین شاگردان و یاران امام سجاد علیه السّلام می باشند که در بصیرت بخشی بـه جـامعه آن روز نقش مهمی ایفا نمودند.

حضرت با اقدام به خرید بردگان و سپس تعلیم و تربیت آنان در مکتب فضایل و کمالات علمی و عملی خود و آزاد کردن آنها در مناسبتهای مذهبی، به ویژه در شب عـید فـطر، تربیتی مجاهدانه را شروع نمود، تا آنجا که آمـار آزادشـدگان توسط امام سجاد علیه السّلام را تا چهار هزار برده نقل کرده اند. 

[25]

همچنین امام در مدینه، با تربیت طبقه موالی(عده ای از ایرانیان که به عراق آمده و در آنجا با تشیع آشنا شده بودند)می کوشید تا اسلام صحیح و سـلیم را بـه آنان منتقل نماید.

برخورد قاطعانه

یکی از شورانگیزترین بـخش های زندگی امـامان علیهم السّلام، برخورد با پشتوانه های فکری فتنه می باشد. آنها که فکر و ذهن مردم را به سود قدرت های جور جهت می دادند و زمینه فکری و ذهنی را برای پذیـرش حکومت آنـان فراهم می کردند. نمونه این گونه برخورد در زندگانی ی امام چهارم علیه السّلام، برخورد شدید آن حضرت بامحمد بن مسلم زهری» 

[26]محدّث درباری است.

امام سجاد علیه السّلام با توجه به سوابق سیاه زهری، نامه تند و کوبنده و در عین حال خیرخواهانه و بصیرت آفرینی بـه وی نـوشت که بخشی از تـرجمه آن را به تدبر می نشینیم:

خدا ما و تو را از فتنه ها نگاه دارد و تو را از آتش دوزخ حفظ کند. تو در حالتی قرار گرفته ای که هرکس این حالت تو را بـشناسد، شایسته است به حال تو ترحم کند. نعمتهای گوناگون خدا بر تو سنگینی کرده است. خداوند بـدن تـو را سـالم و عمرت را طولانی کرده و حامل علوم قرآن، فقیه، آشنا به احکام دین و عارف به سنت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله قرار داده، پس حـجت او

دسـت یابی به زوایای عمیق اندیشه ها و کردار دور از خطای معصومین(علیهم السلام)، در ساحت های گوناگون زندگی، چون میراثی ارزشمند، زمینه ساز راهـیابی به رستگاری دنیا و آخرت است. بنابر روایات مؤمن حقیقی کسی است که در کنار امـر آخرت، به امر دنـیا نـیز اهتمام می ورزد و آن را رها نمی سازد و به عنوان وسیله ای برای کسب رضای پروردگار از آن استفاده می کند. از این رو در دعای بیست و پنجم صحیفة سجادیه خواسته های مادی امام سجاد(علیه السلام) درباره فرزند، مقدمه ای است برای بـهره برداری از منافع و برکات معنوی.

خواسته های امام سجاد علیه السلام درباره فرزند

اشاره

دسـت یابی به زوایای عمیق اندیشه ها و کردار دور از خطای معصومین(علیهم السلام)، در ساحت های گوناگون زندگی، چون میراثی ارزشمند، زمینه ساز راهـیابی به رستگاری دنیا و آخرت است.

بنابر روایات مؤمن حقیقی کسی است که در کنار امـر آخرت، به امر دنـیا نـیز اهتمام می ورزد و آن را رها نمی سازد و به عنوان وسیله ای برای کسب رضای پروردگار از آن استفاده می کند.

[1] از این رو در دعای بیست و پنجم صحیفة سجادیه خواسته های مادی امام سجاد(علیه السلام) درباره فرزند، مقدمه ای است برای بـهره برداری از منافع و برکات معنوی.

خواسته های مادی و معنوی امام سجاد(علیه السلام) دربارة فرزند

بقای فرزند

دعای بیست و پنج با این جمله آغاز می شود که: اللَّهُمَّ وَمُنَّ عَلی بِبَقَاء وَلَدِی.؛ بارالها بر من منت گذار به باقی ماندن فرزندانم». اگرچه برخی شارحان صحیفه سجادیه، بـقا» را بـه طول عمر و استمرار وجود معنا کرده اند؛ اما به نظر می رسد همان گونه که فیض الاسلام در ترجمه خویش اشاره نموده، مقصود از بقای فرزند در این فراز، ماندن وی به معنای جان به در بردن از آفات و امراض، بـه خـصوص در ایام ضعف ناشی از نوزادی و طفولیت است؛

[2] چرا که در آن زمان مسئلة مرگ و میر نوزادان و اطفال در اثر امراض و اتفاقات گوناگون، امری متعارف و رایج بود و این مسئله به صورت مکرّر برای پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) نـیز روی مـی داد. علاوه بر وجود این زمینه تاریخی، می توان قرینه ای از خـود دعـا برای این برداشت ذکر نمود و آن اینکه امـام(عـلیه السـلام) در فراز چهارم و پنجم، با عباراتی که صراحت در طول عمر دارد، آن را از پیشگاه الهی مطالبه می نماید و از آنجا که مقام، مقام تأکید نیست، از این رو تکرار این درخـواست وجـهی نـدارد و به احتمال قوی همان گونه که اشاره شد مقصود از بـقای عـمر، ماندن فرزندان و جان به در بردن از اجل های سریع است و درخواست طول عمر، موکول به فرازهای چهارم و پنجم است: إلهی اُمـْدُدْلِی فـِی أعـْمَارِهِمْ وَ زِدْلی فِی ءاجَالِهِم؛ الهی عمر آن ها را دراز گردان و اجل آن ها را به تأخیر انـداز ».

طول عمر فرزند

در فراز فوق گذشت که یکی از خواسته های امام(علیه السلام ) طولانی شدن عمر فرزند است. از روایات متعدد این گونه اسـتفاده مـی شود که طـول عمر انسان فی نفسه ارزش ندارد؛ مگر اینکه همراه با اعمال نـیک و شـایسته و مقرون به صلح و راستی باشد.

[3] حضرت در دعای مکارم الاخلاق، مرگ را از عمری که چراگاه شیطان باشد، برتر مـی داند. اکنـون این سـؤال مطرح می شود که با توجه به این واقعیت، مطلوبیت درخواست طول عمر برای فـرزند در دعـای بـیست و پنجم چه وجهی می تواند داشته باشد. برخی محققان در پاسخ به این سؤال گفته اند: طول عـمر فـرزند بـرای پدر از آن رو مطلوبیت دارد که فرزند امتداد و ادامه وجود والدین خویش است

[4]؛ به این معنا که بسیاری از صفات و روحیات ایشـان را بـا خود داراست و وجود او عموماً آینه وجود والدین خویش است. یاد و نام والدین به واسطه او زنده و جـاوید مـی ماند و هـرگاه خیری از او به دیگران برسد، این خیر به گونه ای به والدین او نیز انتساب دارد؛ چرا که ایشان سبب وجـود او بـه عنوان عامل خیر بوده اند.

نکته مهم دیگر، جنبة عاطفی این خواسته یعنی طول عـمر فـرزند اسـت. در واقع درخواست طول عمر به معنی عافیت طلبیدن از مصیبت فوت فرزند و داشتن عمر کوتاه اوسـت؛ مـصیبتی که حتی بسیاری از انبیای الهی نیز به خاطر وجود عاطفة انسانی، از آن مـتألّم و دردمـند مـی شده اند و روایات فراوانی در فضیلت صبر بر آن و پاداش الهی در مقابل آن، از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است.

[5]

تندرستی

از نعمت های ارزشـمند الهـی که بـسیاری از انسان ها از قدرت ناشی نسبت به آن غفلت می ورزند، نعمت تندرستی و صحت جسمی اسـت.

[6] در بـرخی روایات تندرستی به عنوان برترین نعمت معرفی شده است

[7]؛ شاید از این رو که می تواند زمینه و مقدمة اعمال نیک و صـالح و اسـتفاده از دیگر نعمت های الهی باشد و نبود آن به معنای محرومیت از بسیاری خیرات و عـبادات اسـت.

امام در فرازی از دعای بیست و پنجم این گونه مـی فرماید: وَ أصـِحَّ لِی أبـْدانَهُمُ وَ أدیانَهُم وَ أخْلاقَهُمْ؛. و آن ها را تندرستی بخش و به دینـ حـق و خوی نیکو بارآور».

گرچه اهل لغت صحّت» را در حقیقت به معنای تندرستی و نبود مـرض جـسمی می دانند، مجازاً نسبت به غـیر بـدن و جسم نـیز بـه کار رفـته است.

[8] صاحب ریاض السالکین می نویسد: صـحت در اصـل از صفات بدن و جسم است و به حالتی طبیعی گفته می شود که در آن افعال بدن بـه مـجرای طبیعی خویش [بدون مشکل خاصی نـاشی از بیماری و.] جریان می یابند، امـا بـه تدریج برای غیر بدن از افـعال و مـعانی به صورت مجازی به کار برده شده است؛ مانند صحت نماز که به معنای سـقوط قـضاست و یا صحت عقد در نکاح یا بیع که بـه مـعنای تـرتب اثر است و صـحت مـذهب که به معنای موافقت بـا حـق است. از این رو استعمال صحت در فراز فوق برای ابدان، حقیقی و برای ادیان و اخلاق، مجازی و استعاری اسـت».

[9]

این فـراز مشعر به تقدم صحت بدنی بـر صـحت اعتقادی و اخـلاقی اسـت. اگـر بدن سالمی در کار نباشد و فـرزند درگیر بیماری و امراض جسمی باشد، تصحیح عقاید و اخلاق او بی بازده و یا کم بازده خواهد بود؛ زیرا همان گونه که در خـبر آمـده است، فقدان تندرستی سبب ضعف و زوال عـقل و مـشغولیت ذهـن و دل گـشته و از تـعلّم و تعقّل ممانعت مـی نماید.

[10]

بـه تناسب بحث از تندرستی به جاست اگر بار دیگر بر سیره خاص امام سجاد(علیه السلام) در هـنگام تـولد فـرزندان اشاره کنیم، و آن پرسش از سلامتی و تام الخلقه بودن نـوزاد در هـنگام تـولد اسـت؛ بـرخلاف عـرف عام رایج در آن زمان مبنی بر پرسش از جنسیت نوزادان، این امر علاوه بر توجه دادن نسبت به نعمت عظیم تندرستی، اهمیت برتری آن را نسبت به جنسیت نوزاد نشان می دهد.

[11]

نیرومندی

در فـرازی از دعای بیست و پنجم آمده است: وَقوّلِی ضَعیفَهُم.؛ و ناتوان آن ها را نیرومند کن.».

قوّت در لغت، ضد ضعف، به معنای نیرو و توانایی بدنی یا عقلی است.

[12] صاحب ریاض» قوّة را به معنای کمال القدرة» معنی کرده است.

[13]

در تـفاوت مـیان قدرت و قوت گفته شده قدرت» یعنی اگر خواست انجام می دهد و اگر خواست ترک می کند؛ اما قوت به آن چیزی گـفته مـی شود که شخص به واسطه آن توانایی انـجام کارهـای سخت را می یابد.

[14]

ضعف نیز در لغت به معنای کم توانی آمده است؛ خواه این کم توانی در جسم باشد و یا در روح.

[15] صاحب ریاض، ضعف را به سوء الحال، معنی کرده است.

[16]

علاوه بر تـندرستی، داشـتن فرزندانی قوی و نیرومند از نـظر جـسمی و روحی از خواسته های امام زین العابدین(علیه السلام) است. نیرومندی و توان جسمی و روحی بالای فرزندان نقش مهمی در ایفای وظایف ایشان نسبت به خدا، خود، والدین و سایرین خواهد داشت. در واقع ممکن است فـرزندی تـندرست و سالم باشد؛ اما قوّت و توان کافی را برای انجام کارهای دشوار و گوناگون نداشته باشد و از جمله نتواند آن گونه که مورد توقّع و انتظار والدین است، به ایشان خدمت کند. در تاریخ نقل شده است که امیرمؤمنان عـلی(عـلیه السلام) پس از شـهادت حضرت زهرا(علیها السلام) به برادر خود، عقیل که عالم به انساب عرب بود، فرمودند برای ایشـان همسری اختیار کند تا آن حضرت را صاحب فرزندی دلیر و پهلوان سازد. عقیل نـیز فـاطمه بـنت حزام را پیشنهاد نمود که بعدها جناب عباس بن علی و سه برادر دیگرش را به دنیا آورد و به ام البنین ملقّب شد.

[17]

خـواسته های مـعنوی امام(علیه السلام) دربارة فرزند

سلامت دینی

نخستین امری که در دعای بیست و پنجم پسـ از سـلامت بـدنی از درگاه الهی برای فرزند مطالبه می شود، سلامت دینی است: وَأصِحَّ لِی أبْدانَهُم وَ أدْیانَهُمْ وَ أخلاقَهُمْ».

همان گونه که گـذشت صحّت» در حقیقت لغوی، صفت بدن است و به صورت مجازی و استعاری برای روح، نماز، ایمـان، اخلاق و. استعمال می شود. سـلامت در بـدن به معنای کارکرد طبیعی اعضای آن براساس وظایف مقرّر و بدون نقص و کاستی است. این بدان معناست که بدن در راستای تحقق هدفی که برای آن آفریده شده است، بدون هیچ مشکلی حرکت می کند.

[18]

بنابراین سلامت دین نیز پی گـیری دستورات و قوانین دینی در دو مرحله اعتقاد و عمل، و اجرای بی کم و کاست آن ها برای رسیدن به هدف دینداری، یعنی کسب رضایت و خوشنودی پروردگار است. در حقیقت سلامت دینی به معنای پاک بودن اعتقادات و اعمال از هر گـونه انـحراف و کژی است. شخص دارای عقاید فاسد و یا درگیر شبهات و هم چنین انسان گناهکار، به مقدار انحراف و فساد خویش از سلامت در دین محروم است. در برخی روایات از اموری چون حسد، خودپسندی، فخرفروشی و طمع به عنوان آفت دین نام برده شـده اسـت.

[19] آفت» در لغت به معنای سبب فساد آمده است

[20]؛ یعنی عارضه ای که باعث وقوع تباهی شده و شیء را از حالت صحّت و صلاح خارج می سازد.

در واقع برای محافظت از سلامتی روان که ضامن سلامت دین است، باید از امـوری که بـاعث غفلت و قساوت می شوند پرهیز نمود. آدمی در اثر گرفتاری های روزمره و ابتلا به تدبیر بدن و تأمین وسایل معاش و آسایش، ناچار از اشتغال به امور مادی است و خواسته یا ناخواسته از یاد خداوند و آخرت غافل مـی گردد. این غـفلت ها کم کم دین او یعـنی نخست مجموعه عقاید و سپس مـجموعه اعـمال او را تـحت تأثیر قرار داده و روان او را بیمار می سازد.

[21]

مطالبه صحّت دین برای فرزند در این فراز از دعا، به معنای ایمنی طلبی از درگاه حق جهت رهایی او از همه بیماری ها و آفاتی اسـت که مـمکن اسـت در مرحله اصول یا فروغ دینی او را با مخاطره روبه رو سـازد.

سـلامت اخلاقی

پس از درخواست تندرستی و صحت بدنی و دینی، امام سجاد (علیه السلام) سلامت و صحت اخلاق فرزندان را خواهش می نماید. اگرچه در یک تفسیر، دین شـامل سـه سـاحت احکام و عقاید و اخلاق است؛ اما در این فراز شاید به دلیل اهـمیت اخلاق و کردار، به ذکر خاص بعدالعام با هدف تأکید مبادرت شده است، احتمال دیگری هم می تواند وجود داشته باشد و آن، اینـکه ادیان» در این فـراز صـرفاً ناظر به مرحله اعتقادات و اندیشه ها، اخلاق ناظر به افعال و کنش هاست. در هـر صـورت، صحّت اخلاق به معنای سلامت و پاکی صفات انسانی از هرگونه رذیله و سوءکردار است.

اخلاق در نگاه دقیق تر به منشأ افـعال انـسان اطـلاق شده است؛ یعنی هیأتی که با رسوخ در نفس انسان، سبب می شود افـعال خـاص مـتناسب با آن هیأت و ملکه از انسان ظاهر گردد، بدون اینکه نیاز به اندیشه و فکر چندانی بـاشد. هـرگاه هـیأت مزبور به گونه ای ظهور پیدا کند که افعال پسندیده از آن ناشی شود؛ چنان که مورد رضایت شـرع و عـقل باشد، آن را خوی نیک می نامند و اگر برخلاف انتظار از آن کارهای نکوهیده سر بزند، آن را خـوی زشـت مـی گویند.

[22]

اینکه اخلاق می بایست راسخ و ثابت در نفس باشد، از آن روست که مثلاً هرگاه شخصی دست بذل و بـخشش از کیسـه بیرون آورد و مبلغی به یک هم نوع بخشید، نـمی توان گـفت حـاتم زمان است و خوی او کرم و سخاوت. بی تردید اگر همین صفت به مرحله رسوخ و ثبوت رسید، می توان گـفت او دارای این اخـلاق اسـت.

[23]

از این رهگذر اگر سلامت اخلاقی، فراتر از سلامت افعال و کردار به سلامت خوی و خصلت ها تـفسیر شـود، باید گفت امام(علیه السلام) در این فراز خواستار سلامت ملکات فرزندان از رذایل و آلودگی های اخلاقی است.

نکته دیگر اینـکه در تـمام ملکات، قلب است که در حقیقت همان روح و نفس انسان به شمار می رود.

[24] قرآن کریم در مـواردی از بـیماری قلب نام می برد،

[25] و از آنجا که صحت و مرض تـقابل مـنطقی دارنـد؛ این بدان معناست که قلب همان گونه که قابلیت بیماری دارد، قـابلیت صـحت و تندرستی نیز دارد، چرا که فرض تقابل منطقی بدان معناست که تحقق یکی از دو طرف منوط به امـکان تـحقق دیگری در یک مورد واحد است.

از مـجموع گـفته ها می توان نـتیجه گـرفت که صـحت اخلاق و سلامت آن در گرو سلامت و صحت قـلب از امـراض مربوط به آن است. از جمله مهم ترین این امراض می توان به شک و تردید، ضعف ایمـان و حـبّ دنیا اشاره نمود.

[26]

این گونه امراض قـلبی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) بـدتر و خـطرناک تر از امراض بدنی دانسته شده اند.

[27] این اهـمیت در واقع به برتری و فضیلت روح بر جسم و وم اهتمام بیشتر به مصالح و مفاسد آن باز مـی گردد.

بـرّ و نیکی

در قسمتی از دعای بیست و پنـجم مـی خوانیم: وَاجـْعَلْهُم أبراراً.؛ و آنان را نـیکوکار قـرار ده».

برّ» در لغت به مـعنای صـدق و هم چنین به معنی خیر و فضل به کار رفته است. صفت مشبهه از ماده بر» بر وزن بـَرّ» و بـارّ» می آید که جمع اولی ابرار» و جمع، بارّ، بـرره» مـی شود.

[28]

برّ» در اصـطلاح بـه نـیک کرداری و حسن عمل نسبت بـه دیگران معنی شده است. از این رو معنایی نسبی می یابد؛ چرا که حسن عمل از سوی خداوند در قبال بندگان، در احـسان و بـخشیدن نعمت ها و گذشتن از گناهانشان تحقق می یابد؛ از سـوی بـنده در قـبال خـداوند، بـه طاعت و عمل بـه وظـایف بندگی محقق می شود؛ از پدر نسبت به فرزند مرهون تربیت صحیح و تأمین نیازهای مادی و معنوی اوست و از فرزند نـسبت بـه والدین، خدمت و فروتنی و اطاعت خواهد بود.

راغب اصفهانی برّ» را گسترش عمل نیک دانسته و آن را در دو بخش تصویر می کند. بخشی در اعتقادات و بخشی در اعمال. او نیز برّ» را امری نسبی دانسته که بـه فراخور متعلّق، معنایی متفاوت می یابد.

[29]

در یک جمع بندی میان معنای لغوی و اصطلاحی و گفته های محققان، می توان گفت برّ» به معنای غلبه خیر و نیکی در جوهره وجود انسان و به تبع، صادر شدن افعال نیکو از اوسـت؛ چـه در قبال خداوند متعال و چه در قبال خلق؛ حقیقتی که شاید در عرف عام با این عبارت که فلانی آدم خوبی است یا اهل خیر است، به آن اشاره می شود.

در روایتی ده علامت برای انسان بارّ» شمرده شده اسـت: نـشانه نیکوکار ده چیز است؛ برای خدا دوست می دارد، برای خدا دشمنی می ورزد، برای خدا یار و همراه می شود، برای خدا جدا می شود، برای خدا خـشم مـی گیرد، برای خدا خشنود می شود، بـرای خـدا کار می کند، خداجوست، در برابر خدا خاشع و ترسان و هراسان و پاک و با اخلاص و با حیا و مراقب خود است و برای خدا احسان و نیکی می کند».

[30]

صاحب ریاض معتقد است تعبیر ابـرار» در این فـراز، ظهور در برّ والدین» دارد. قرینه او بـر این اسـتظهار، کلمه بعدی یعنی اتقیاء» است که مجموع ابرار» و اتقیاء» را تلمیح و اشاره ای به آیات شریفه 13 و 14 سوره مریم قرار می دهد:

[31] ([. وَکانَ تَقِیاً * وَ بَرّاً بِوَالِدَیهِ.])؛ تقوا پیشه بود و با پدر و مادر خود نیک رفتار بـود .». بـراساس این استظهار می توان گفت برّ» از جمله اموری است که در دعای بیست و پنجم از وظایف متقابل والدین و فرزندان به شمار رفته است؛ زیرا علاوه بر فراز فوق (که مطالبه برّ » برای فرزندان است) فرازی دیگـر در هـمین دعا مـوجود است که محتوای آن استعانت از درگاه الهی درباره برّ» نسبت به فرزندان است: وَ أعِنّی عَلَی تَرْبِیتِهِمْ وَ تَأدِیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ.؛ و مـرا بر تربیت، تأدیب و برّ و نیکی نسبت به ایشان یاری فرما».

تقوی و بـندگی

تـقوی» مـصدر ثلاثی مجرد از و ـ ق ـ ی» و در لغت به معنای سپر و حفاظ گرفتن است.

[32] تقوی» در اصطلاح، پرهیز و خودداری از ارتکاب موجبات عقوبت الهـی اسـت؛ چه آن موجبات از قبیل فعل باشد و چه از قبیل ترک. از این رو تقوی به معنای پرهیز از تـرک واجـبات و ارتـکاب محرمات است.

[33]

در دعای بیست و پنجم می خوانیم: وَأجْعَلْهُمْ. أتْقِیاءَ . مُطِیعینَ لَک.؛ ایشان را پرهیزگار و مطیع خویش قرار بـده ».

به کار بردن اتقیاء» در این فراز به جای متّقین» می تواند وجهی داشته باشد و آن، اینکه اتـقیاء» جمع تقی» صفت مـشبهه از مـاده تقوی است، اما متّقین» جمع متّقی» اسم فاعل از این ماده است و همان گونه که می دانیم صفت مشبّه بر ثبوت و دوام وصف در متعلّق خود دلالت دارد.

بنابراین می توان گفت امام سجاد (علیه السلام) در این قسمت از دعا خواستار مـلکه تقوی و صفتی ثابت و همراهی دائم و همیشگی برای فرزندان است.

هم در قرآن و هم در روایات به مرتبه ای از تقوی اشاره شده است که در آن تقوی با باطن و قلب انسان متقی ممزوج گردیده و در جان او رسوخ یافته است. عـلامه طـباطبایی(قدس السره ) با استناد به آیه شریفه ([وَمَنْ یعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَإنَّهَا مِنْ تَقْوَی القُلُوب])

[34]؛ و هر کس شعائر خدا را بزرگ دارد، در حقیقت آن [حاکی] از پاکی دل هاست»، می نویسد: اضافه تقوی به قلوب در این آیه شریفه بیانگر این است کهـ حـقیقت تقوی که همان اجتناب و دوری از غضب الهی و خودداری از ارتکاب محرمات است، امری معنوی است که به قلب انسان قائم است؛ نه امری ظاهری و مربوط به پیکره اعمال وی ».

[35]

در برخی روایات نیز آمده است: إسـْتَشْعِروُا التـَّقْوَی شِعَاراً بَاطِناً»

[36]؛ شعار» در لغت عرب به معنای لباسی است که زیر همه لباس ها پوشیده می شود و با بدن تماس مستقیم دارد.

[37] با توجه به این مطالب، معنای روایت این است که تقوی را به عنوان امری باطنی و قـلبی، و راسـخ و هـمیشه همراه خود داشته باشید و مـانند لبـاس، و نـه به عنوان امری عارضی که در بعضی اوقات به آن ملتزم باشید. این نوع نگرش در قرآن و روایات، با استخدام صفت مشبهه از سوی حضرت سجاد(عـلیه السـلام) در دعـای مورد بحث سازگار و منطبق است.

نکته دیگری که در بـاب اهـمیت تقوی در قرآن و احادیث آمده، ملاک بودن تقوی برای قبول اعمال است؛ بلکه به گونه انحصاری خداوند، اعمال نیک را فـقط از اهـل تـقوی می پذیرد

[38]: ([إنَّمَا یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ])

[39]؛ این حقیقت نشانگر نقش کلیدی تـقوی و برتری آن نسبت به دیگر اعمال نیک است.

بصیرت و آگاهی

وَاجْعَلْهُمْ. بُصَرَاءَ.؛ ایشان را اهل بینش قرار ده». در این بخش از دعـا، امـام زینـ العابدین(علیه السلام) از پیشگاه خداوند متعال برای فرزندان خویش بینش و بصیرت مـسئلت مـی نمایند. بصیر» در لغت به معنای نوری است که به وسیله آن، چشم اشیاء را می بیند. بصر» و بصیرة» هم چنین به معنای علم و آگاهی آمـده اسـت.

[40]

بـرخی گفته اند بصیرت از آن قلب است؛ همان گونه که بصر از آن چشم می باشد.

[41]

عده ای از مفسّران ذیل آیه شریفه ([قَدْ جـَاءکمْ بـَصَائِرُ مِنْ رَبِّکم فَمَنْ أبْصَرَ فَلِنَفْسِی وَمَنْ عَمَی فَعَلَیهَا])

[42]؛ به راستی رهنمودهایی از جانب پروردگـارتان بـرای شـما آمده است. پس هر که به دیده بصیرت بنگرد به سود خود او، و هر کس از سر بصیرت نـنگرد بـه زیان خود اوست»؛ ابصار و عمی» را به علم و جهل» معنی کرده و ضمن قول به توسّع و گـسترش در مـعنای لفـظ، مدعی شده اند که می توان ابصار و عمی» را به کفر و ایمان نیز تفسیر کرد.

[43] به نظر می رسد اگر چـه مـحققین بسیاری چون صاحب ریاض السالکین بصیرت را به علم » معنا کرده اند؛ اما بصیرت امـری فـراتر از عـلم و دانش باشد.

[44] به این معنا که شخص بصیر علاوه بر برخورداری از موهبت علم و دانش، از نوعی عمق و روشـنی بـهره مند اسـت که او را از اهل هدایت قرار داده و از سقوط در انحرافات حفظ می نماید. در خبر آمده است:

فـإنّمَا البـَصیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکرَ وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَ انتَفَعَ بِالعِبر ثُمَّ سَلَک جُدَداً وَاضحاً یتَجَنَّبُ فِیه الصّوعَةَ فِی المـَهَاوی».

[45]

در این حـدیث شخص بصیر انحصاراً را به کسی گفته شده که بشنوند و بیندیشد، بنگرد و درک کند، از عـبرت ها سـود جوید و از راه های آشکار بگذرد تا از سقوط در درهـ های انـحراف دور بـاشد.

از همه آنچه گذشت استفاده می شود که بصیر بـودن بـه معنای داشتن بینش متکی بر علم صحیح است که ضمن عمق بخشی به فـهم و درک انـسان، او را در برابر کوری ها و کژفهمی ها و خاستگاه های انـحراف بـیمه می سازد.

مـحبت اولیای الهـی

بـهره گیری از محبت و عشق، و ایجاد جاذبه و کشش قـلبی بـه خوبان، اهرمی قوی در مسیر تربیت فرزند به شمار می رود. رابطه محبت و مـودّت از آن جا که پیوندی قلبی و درونی است، با دوام تر و کارسازتر از دیگر انواع رابطه هاست. امام سجاد(علیه السلام) در بخشی دیگر از دعای بـیست و پنـجم عرض می دارند: واجعلهم. لأولیائِک مُحبّینَ مـُنَاصِحِینَ.؛ ایشـان را دوسـتدار و نیک خواه دوستانت قـرار ده.».

نـقش عشق و علاقه در همانندسازی بـسیار مـهم و کلیدی است. رمز و راز تأثیرگذاری قهرمانان و الگوها بر دوستداران و طرفداران، همین کشش و محبت است. محبت، دوسـتداران را بـه همسویی، همراهی و هم رنگی می کشاند. در واقع مـحبت، ثـمره شناخت و آشـنایی بـا کمـالات محبوب و در نتیجه، دعوت کننده مـحبّ به تبعیت و تقلید از محبوب است.

در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه) به ترتّب این سه عنصر (یعـنی مـعرفت، محبت و تبعیت) و نقش آن در سعادت انـسان و رهـایی و گـرفتاری اشـاره شـده است: مَعْرِفَةُ آلِ مـُحمَّدٍ بـَرَاءةٌ مِنَ النّارِ وَ حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوَازٌ عَلَی الصِّراطِ والْوِلاَیةُ لآلِ مُحَمَّدٍ أمَانٌ مِنَ الَعذَابِ؛

[46] معرفت و شناخت آل محمد برائت و نـجات از دوزخ و مـحبت آل مـحمد جواز عبور از صراط و ولایت نسبت به آل محمد امـان از عـذاب اسـت».

بـر این اسـاس اهـمیت محبت از آن روست که ظرفیت تأثیر عمیق در متربّی را داراست و او را از مرحله احساسات حرف، وارد مرحله تبعیت و عمل و تشبّه به محبوب می گرداند و چه بسا آدابی را که در طول مدت فراوان و زحمات طاقت فرسا و قدرت و فـشار باید به وی آموخت، بتواند از راه محبت و تقلید از محبوب به آسانی فراگیرد.

[47]

جایگاه محبت اولیای خدا در تربیت فرزند آن قدر والاست که از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه) دستوری مستقیم بر آن وارد شده است: أدّبُوا أوْلادَکم عَلَی حـُبّی وَ حـُبِّ أهلِ بَیتِی وَالْقرآنِ؛ فرزندانتان را با محبت من و محبت خاندان من و محبت قرآن تربیت کنید».

[48]

به روشنی پیداست که نقش فاعلیت محبوب و قابلیت محبّ در امر تبعیت و تربیت بسیار اهمیت دارد. در حقیقت مـحبت نـسبت به اولیای الهی از انبیا و اوصیای برگزیده ایشان، کیمیایی با فاعلیت تام برای تأثیر در روح متربی است. البته در متربّی نیز باید زمینه های روحی و آمادگی های قبلی وجـود داشـته باشد؛ در غیر این صورت، محبت بـه دل هـای غیر مستعد و بیگانه نفوذ نخواهد کرد و اثر مطلوب را نخواهد داشت.

[49]

کینه ورزی با دشمنان خدا

در مجموعه آرزوهای دینی، تبرّی جزء جدا نشدنی تولّی است. در واقع اگـرچه دسـتور عمومی بر محبت و احـسان نـسبت به همه مردم حتی کفّار وجود دارد، اما این محبت و نیکی تا آنجاست که اثر نیک ببخشد، وگرنه نیکی نخواهد بود؛ بلکه بدی است در صورت و ظاهر نیکی. این بدان معناست که اگر انـسانی ضـد انسان و انسانیت بود، به طور قطع از دایره این دستور عمومی خارج، و دوستی با او خیانت به انسان و انسانیت است.

[50]

فراتر از این به همان ملاکی که دوستی با اولیای الهی مطلوب و پسندیده است و اسباب تشبّه و تـقلید از کردار ایشـان را فراهم مـی آورد، بغض و عناد با دشمنان خداوند نیز زمینه دوری از اعمال و اخلاق زشت ایشان را در متربّی رقم خواهد زد.

در دعای شریفه مـورد پژوهش می خوانیم: وَاجْعَلُهُم. لِجَمیعِ أعدائِک مُعَانِدینَ وَ مُبْغِضینَ؛ و خصم و بدخواه و کنیه جوی نـسبت بـه دشـمنانت قرار ده».

پی نوشت ها

[1] میزان الحکمة، محمدی ری شهری، ج 3، ص 289 و 330.

[2] ترجمه و شرح صحیفه، علی نقی فیض الاسلام، ص 168؛ ریاض السالکین، سیدعلی خان مدنی، ج 4، ص 98؛ فی ظلال الصحیفه السجادیة، محمدجواد مـغنیه، ص 320.

[3] بحارالانوار، ج 69، ص 400.

[4] فی ظلال الصحیفة السجادیه، همان، ص 327.

[5] مسکن الفؤاد، شهید ثانی، ص 42 به نـقل از الدرالمـنثور، سیوطی، ج 5، ص 306.

دعاهای امام سجاد علیه السلام تنها این نیست که خدایا مشکلات را حل کن، مرض ما را درمان کن یا آمرزش گناهان نصیب ما بکن! بخش مهم دعاهای آن حضرت دربارهٴ جهان بینی و جهان شناسی و انسان بینی و انسان شناسی است.

وجود مبارک امام سجاد ضمن اینکه ما را به دعای معنای معروفش آشنا می کند، ما را به حقیقت دعا که چه بخوانیم و چه بخواهیم هم آشنا می کند و دعا را در سه منطقه ملی و منطقه ای و بین المللی گسترش می دهد تا محصول نهضت سالار شهیدان را جهانی کند. دعاهای آن حضرت تنها در این نیست که خدایا مشکلات مرا حل کن، بیمار مرا شفا بده، مرض ما را درمان کن یا آمرزش گناهان نصیب ما بکن! بخش مهم دعاهای آن حضرت دربارهٴ جهان بینی و جهان شناسی و انسان بینی و انسان شناسی است. به خدای سبحان عرض می کند: پروردگارا! تَوِّجْنِی بِالْکفَایةِ»؛ خدایا آن توفیق را بده که جامعه ما خودکفا باشد و به بیگانه نیازمند نباشد، نیاز به بیگانه ذلّت است! این تاج خودکفایی را بر بالای سر نظام ما مستقر بفرما! این دعای امام سجاد است، این دعا با اینکه خدایا من و پدر و مادر مرا بیامرز، خیلی فرق می کند! تَوِّجْنِی بِالْکفَایةِ»؛ خدایا کشور ما را خودکفا بکن که ما در هیچ بخشی به بیگانه نیازمند نباشیم! خودکفایی یک مملکت به مدیریت فهمیده و مدبّریت عاقلانه و خردمندانه وابسته است؛ در جمله بعد عرض می کند خدایا! وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایةِ»، این سُمنِی» فعل امر از وَسَمَ » است. موسوم» بودن و سِمه» بودن، یعنی علامت داشتن و نشانه داشتن. سیما به معنای صورت نیست، سیما به معنای علامت است. موسوم» است، سِمه» است و از این نام ها، از همان وَسَمه» به معنای علامت مشتق شده است. عرض می کند خدایا! این توفیق را به من بده که هم من کاری داشته باشم و هم مدیر لایقی باشم؛ نه بیراهه بروم و نه راه کسی را ببندم، بفهمم این مملکت چه دارد، یک؛ چگونه باید مصرف کند، دو؛ مردم آن را بی نیاز کنم، سه؛ این می شود تدبیر عاقلانه و ولایت خردمندانه، چون هر کسی ولی زیر مجموعه خودش است. کسی که برای دَه نفر درس می گوید، باید بفهمد آن صاحب کتاب چه گفته، یک؛ باید بفهمد چگونه تقریر بکند، دو؛ باید بفهمد چگونه ذهن آنها را باز کند که آنها هم اشکال خوب بکند و هم سؤال خوب بکنند، سه؛ تا بشود تدریس خوب! عرض می کند خدایا! اگر کسی در حوزه درس می گوید باید مدرّس بفهم باشد و شاگرد را خوب تربیت کند. شاگرد مقلِّد، شاگرد نیست؛ چه حوزه و چه دانشگاه! آن که چند سال درس می خواند و قدرت ابتکار پیدا نمی کند یا نقص از اوست یا نقص از مدرِّس اوست، چون مدرِّس مقلِّد بار آورده نه محقق. اگر کسی حوزوی و دانشگاهی است این طور باید باشد و اگر کسی میزی دارد و کاری دارد و تدبیری دارد ـ چه نظامی و چه انتظامی، چه لشکری و چه کشوری ـ دعای امام سجاد این است: ـ چون هر کسی نسبت به زیر مجموعه اش ولایت دارد ـ وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من والی خوبی باشم تا چهار نفر را خوب تربیت کنم و زیرمجموعه خودم را هَدَر ندهم؛ اگر مال است هَدَر ندهم، اگر علم است هَدَر ندهم؛ وَ سُمنِی حُسنَ الولایة». ما آنچه که در مملکت کم داریم مدیر بفهم و لایق است، وگرنه این مملکت همه چیزی دارد.

یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین این است که ـ در غالب کتاب های ماست، حتی در وسائل فقهی ما هم هست و کمتر کسی است که این حدیث را نشنیده باشد! ـ مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛

[1] مردم، ملت و نظامی که آب به اندازه کافی و خاک به اندازه کافی داشته باشد و مع ذلک» باید کالا از خارج وارد کند، خدا این ملت را از رحمت خود دور کند، این نفرین علی است! ما چقدر زمین های بیکار داریم!؟ علف، یعنی این کلمه سه حرفی را از برزیل با کشتی دارند وارد می کنند! این ننگ نیست!؟ امام سجاد می گوید این ننگ است. شما علف را دارید وارد می کنید، این نه سواد می خواهد، نه کود می خواهد، مشکلات علمی هسته ای یا کارهای علمی حوزه و دانشگاه نیست! این علف بار آوردن مثل نظام و مسائل هسته ای نیست که سواد بخواهد، مشکلات کشاورزی را باید با این بیان حل کرد. فرمود: مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛ این بیان علی است؛ نفرین علی مستجاب نشود، دعای ما مستجاب بشود؟! یک عُرضه را وجود مبارک امام سجاد از خدا طلب می کند، وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من ولی خوبی باشم، والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، مدیر خوبی باشم و مدبّر خوبی باشم. وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایةِ»؛

[2] هم حرف رهبران الهی را من خوب گوش بدهم و هم عده ای حرف مرا گوش بدهند، اینکه فخر نیست! اینکه در دعاهای ماه مبارک رمضان و مانند آن آمده است که خدایا تو دین خودت را که می خواهی حفظ بکنی ـ یقیناً هم که حفظ می کنی ـ این دین را به وسیله من حفظ بکن، نه به دست دیگری! وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِک وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیرِی»،

[3]چرا دست من پیش دیگری دراز باشد؟ چرا دست دیگران کنار سفره من دراز نباشد؟ این فخر نیست! این یک کمالی است که انسان با دعای امام سجاد از خدا می طلبد. خدایا به من توفیقی بده که سفرهٴ من پهن باشد! یا کتابی بنویسم یا صنعتی اختراع کنم یا تولیدی کنم که بسیاری در کنار سفره من باشند، چرا دست من در کنار سفره دیگری باشد؟ حضرت هم فرمود: الْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ مِنَ الْیدِ السُّفْلَی»؛

[4] دستِ بده بهتر از دست بگیر است، چرا دست ما دست بده نباشد؟ چرا همیشه بگیریم؟ خوی گدایی را امام سجاد از ما گرفت، خوی توانمندی و بخشندگی را به ما داد؛ بعد هم در بخش های دیگر به ما فرمود به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که اگر یک وقتی وضع مالی من خوب شد، من ـ خدایی ناکرده ـ خودم را گَم نکم! این را هم به ما گفته است. در بسیاری از موارد فرمود که ای مال، تو از بین می روی ولی آبروی مرا نبر! ولی من دستم بالا باشد، اینکه عیب ندارد!، من سفره ام پهن باشد که عده ای زیادی کنار سفره باشد، اینکه ننگ نیست! اینکه عیب نیست! من مال داشته باشم و ذخیره کنم، این مال می شود مالِ نسوز! این آیات نورانی سوره مبارکهٴ توبه» را ملاحظه کنید، فرمود: یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ،

[5] ما شنیده ایم جهنمی هست و به آن ایمان داریم، داغ کردن هم هست و به آن ایمان داریم؛ اما نشنیدیم که در جهنم از جنگل هیزم بیاورند! این را از قرآن شنیده ایم که وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً؛

[6]هیزم جهنم آدم های ستمکار هستند، اما جایی نشنیدیم که از جنگل هیزم بیاورند تا آتش گُر بگیرد، این را شنیده ایم که خود مردم گُر می گیرند. در سوره مبارکهٴ توبه» فرمود کسانی که مال ها را ذخیره کردند، نه تولید می کنند و نه نیاز نیازمندی را برطرف می کنند، همین ها را داغ می کنند! کَی» یعنی داغ کردن، یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکی»؛

[7] قبلاً هم همین طور بود، چون راه برای درمان نبود آخرین علاج داغ کردن بود. این کَوی یکوِی» این ناقص است، کَی» یعنی داغ کردن. اینکه حافظ می گوید: علاج کَی کنمت کآخر الدواء الکی»،

[8]نه علاج کی کنم! یعنی بالاخره باید داغ بشوی! علاجِ کی کنم»؛ این کیّ» مشدّد است، علاجِ کی کنمت کآخر الدواء الکی»، این آخر الدواء الکی» از نهج البلاغه است؛ بالاخره داغ می کنند! در سوره مبارکهٴ توبه» فرمود: این مال ها را داغ می کنند، این را کجا می گذارند؟ کسی که مال حلال را جمع کرد ولی در راهش صرف نکرد، نه اینکه اختلاس کرد،! آن یک حساب دیگری دارد که عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَاد»

[9] آبروها را می برند. این أحباری که یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا ینْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ

[10] مال خودشان است! این حقوق الهی را نمی دهند، این وجوه شرعی را نمی دهند، نه اینکه اختلاس کردند! آنها که یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ مال خودشان را که از راه حلال ما به اینها دادیم جمع کردند، ولی حقوق شرعی را نمی دهند. یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ، این شخص می بینید که این مال مال های اوست، برای او آشناست، این اسکناس می شود اسکناس نسوز! آتش آن جا کار آب را می کند! هم گداخته است، هم گدازنده است و هم کار آب را می کند. درخت جهنمی ما داریم که شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ؛

[11] یک آتشی است که کار آب را می کند، این درخت آتشی است و با آتش رشد می کند؛ حرام خوارها همین طور هستند، چون حرام خوار با آتش رشد کرده است. در این آیه سوره مبارکهٴ توبه» فرمود اینها را داغ می کنند، این شخص می بیند که اسکناس همان اسکناس است، این سکه همان سکه است که خودش از راه حرام جمع کرده است یا حق الهی را نداده! این را داغ می کنند، یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ. به کجا می مالند؟ کجاها را داغ می کنند؟ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ؛ این سه جا را داغ می کنند؛ اول پیشانی را داغ می کنند، بعد پهلو را داغ می کنند، بعد پشت را داغ می کنند. این سه جا را چرا داغ می کنند؟ چون می بینید یک سرمایه دار مُتِکاثر احتکارکننده است، وقتی یک عده ای به آنها برای رفع نیاز مراجعه کردند ـ در کمیته امداد یا بهزیستی یا در جاهای دیگر و در کارهای خیر ـ اول چهره را جمع می کند و این پیشانی او چین می گیرد، این یک؛ بعد نیمرخ، کم کم خود را از اینها منحنی می کند، بعد پشت می کند و می رود؛ اول چهره، بعد پهلو، بعد پشت؛ قرآن هم دارد که ما اول پیشانی او را داغ می کنیم، بعد پهلوی او را، بعد پشت او را، یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ. این نتیجه کار است.

امام سجاد به ما می فرماید به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که من یک مدیر خوبی باشم، اگر در حوزه و دانشگاه هستم استاد خوبی باشم، مؤلف خوبی باشم، مدرِّس خوبی باشم و شاگردان خوبی تربیت کنم، نه اطنکه مقلِّد بپرورانم، بلکه محقق بپرورانم! والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، ولایت خوبی داشته باشم، در فنّ تدریس، تألیف و تصنیف. اگر نظامی و انتظامی هستم، در حفظ مملکت از هر خطر بیگانه و عامل نفوذی و اگر کارهای اجرایی دارم هم همچنین. این دعای امام سجاد است! اینکه می بینید از صحیفه سجادیه به عنوان زبور اهل بیت یاد می کنند

[12] و می بینید که می گوید تالی تلو قرآن کریم است از همین راه است. این دعاهای قبلی در زبان هم بود و هست که خدایا مرا بیامرز پدر و مادر مرا بیامرز، اینکه علم نیست! بخشی از ادعیه حضرت در جلسات قبل به عرض شما رسید، آن جا وجود مبارک امام سجاد عرض می کند خدایا! آن توفیق را به من بده که من نظام ارزشی را اشتباه نکنم: وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک»؛

[13] خدایا آن فهم را به ملت ما بده که نظام ارزشی را جزء ثروت ندانند، کسی که وضع مالی او ضعیف است او را تحقیر نکنند، این دعاست! این دعا با ادعیه دیگر خیلی فرق می کند، مرا از این ضلالت و گمراهی حفظ بکن! تا من افراد را براساس آن مایه های علمی و تقوا و عقلانیت آنها احترام بگذارم، نه براساس ثروت اینها؛ این می شود دعای امام سجاد. آن جا هم عرض می کند که خدایا توفیقی بده که وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ»،

[14] راهنمایی مردم به عهده من باشد! چرا همیشه ما بگیریم؟ از فیض و فضل او که چیزی کم نمی آید، چرا ما بیشتر نگیریم؟ یک وقتی یک کسی گفت خدایا من و پدرم را بیامرز! وجود مبارک پیغمبر فرمود: چرا پرچین میکنی! این تحجیری که در کتاب های فقهی خواندید همین است، در بیابان ها این املاکی که موات هست دور آنها را حَجَر» می گذارند، سنگ می گذارند که می گویند تحجیر» کرده است، این یک نحوه احیای موات است؛ حضرت فرمود: چرا پرچین کردی؟ چرا تحجیر کردی؟ چرا سیم خاردار کشیدی؟ گفت من و پدرم را بیامرز! بگو کل مَنْ فِی الْعَالَم» را مشمول رحمت خودت قرار بده!

[15] خود خدا که فرمود: رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ؛

[16] شما همه را دعا کنید، بگویید همه مسلمان های مشرق عالم و مغرب عالم را از خطر استکبار و صهیونیسم نجات بده، چرا خصوص ما؟ ما و یمن و فلسطین، هر جا را استکبار و صهیونیسم پا گذاشته است، خدایا همه را از خطر اینها حفظ بکن! این دعاهای عمومی است، این طور نیست که اگر بیشتر بخواهیم از سعه رحمت الهی کم بشود! همه را بیارمز! به ما گفتند حداقل چهل نفر را در سحرها یادت نرود دعا بکن! قرآن کریم چهار کار کرده است: بهشت و اوضاع بهشت را معرّفی کرده، یک؛ تمدّن ها و فرهنگ های مردان بهشتی منش را مشخص کرد، دو؛ جهنم را معرّفی کرده، سه؛ مردم بی تمدّن و بی فرهنگ را هم گفته که اینها در جهنم دارند زندگی می کنند، چهار؛ هر چهار مورد را قرآن مشخص کرده است. درباره بهشت همه ما شنیدیم که فرمود: لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ؛

[17] هیچ نقصی در آن نیست، عیبی در آن نیست، بدخواهی در آن نیست، مردانی هم که در بهشت زندگی می کنند وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ؛

[18] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی کینه ندارد! این مطلب اول.

در سوره مبارکهٴ » هم فرمود: مردان متمدّن و با فرهنگی که بهشتی گونه زندگی می کنند، در دنیا دعای آنها این است: وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا؛

[19] خدایا بد کسی را در دل ما قرار نده تا ما کینه کسی را نداشته باشیم و بد کسی را هم نخواهیم! اگر خوب است که دعایش کنیم و اگر بد است دعا کنیم که خوب بشود! این دل برای کارهای دیگر خلق شده است، جا برای کنیه نیست! وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا، این مطلب دوم.

جهنم را هم که خدا نصیب کسی نکند! معرّفی کرده است که فرمود جهنمی ها هرکدام دیگری را فحش می گویند: کلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها؛

[20] این مطلب سوم.

اما چهارم، وَ مَا أَدْرَاک مَا الرّابع»! شما می بینید که هر کسی قلم به دست گرفته رسانه شده، مجله نویس و رومه نویس شده، این او را نفی می کند و آن این را نفی می کند، این برای او جعل می کند و آن برای این دروغ جعل می کند، این یک زندگی بی فرهنگ جهنم گونه است! مگر در جهنم غیر از این است؟! شما هیچ اطمینانی از این رسانه ها پیدا نمی کنید، هر که قلم دست گرفت دیگری را تکذیب می کند، دیگری می گوید این طور نبود! آبروی دیگران را بردن هنر نیست. اگر کسی مشکلی دارد ـ البته دارد، چون جامعه ما که جامعه عدل محض نیست ـ بر ما واجب است امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دوستانه در جلوی او به او بگوییم که این نقص است، این را نکن! اما آنکه واجب است بر ما به نام امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم، اینکه بر ما حرام است به عنوان غیبت و آبروریزی داریم انجام می دهیم، این می شود جامعه جهنمی! چرا قرآن فرمود: هیزم جهنم خود آدم تبهکار ظالم است؟ وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً.

[21] در کارخانه های کوره بلند ذوب آهن اصفهان و مانند اینها چکار می کنند؟ اینها سه کار انجام می دهند: اول آن مواد خامی که برای سوخت و سوز است ـ حالا یا گازوئیل است یا ذغال سنگ است یا بنزین یا هر چه هست ـ را جمع می کنند، بعد آن آتشگیره یا آتشزنه یا هر چه هست را به این می زنند و این گُر می گیرد، بعد آن مواد را در داخل این می ریزند؛ این سه تا کار، کار کوره است. خدا فرمود ما هم یک کوره ای داریم، اما هر سه کارش انسان است؛ آن مواد سوخت و سوز اولی که ذغال سنگ است، آن یک سلسله انسان ها هستند، آن وقود و آتشزنه است که رهبران کفر هستند، اینها را می گیرانیم، وقتی کاملاً مُشتعل شدند افرادی که محکوم شدند آنها را می سوزانیم. این کارخانه های کوره بلند اصفهان و امثال اصفهان را که شنیده ایم، در جهنم هر سه قسمت آن انسان است. وقود» یعنی ما یوقد به النار» حالا یا آتشزنه است یا آتشگیره است. قبلاً که با هیزم کار می کردند، هیزم های بزرگی که ریشه درخت ها بود مثل درخت گردو، آن هیزم های بزرگ را که همیشه کنار اجاق نگه می گذاشتند، این آتش را ذخیره می کرد. غذا می خواستند درست کنند هیزم های کوچک و ریز را می آوردند و با آن وَقود» می گیراندند مُشتَعل» می کردند بعد غذایشان را درست می کردند؛ این هیزم های کوچک با آن وَقود» افروخته می شد. در قرآن فرمود یک عده حطب هستند هیزم هستند وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً، یک عده ما یوقد به النار و توقد به النار» هستند، وَقود» هستند که نام می برد: هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ؛

[22] رهبران کفر اینها آتشزنه و آتشگیره هستند، اینها همیشه آتش دارند که یک عده با آتش اینها سوخته می شوند. وقتی آن افراد را با این وَقود» آشنا کردند و گُر گرفت، ثُمَّ فِی النَّارِ یسْجَرُونَ؛

[23]یک عده ای را که باید سوخت و سوز بشوند می برند. دیدید که هر سه شده انسان! همین ها که در این جا هستند و یک نظام را جهنم کردند، آن جا هم که رفتند همین است، حیف است! ما که می توانیم به جایی برسیم که فرشته ها به استقبال ما بیایند چرا ارزان بفروشیم؟ مگر قرآن نفرمود که فرشته ها در حال احتضار به استقبال عده ای می آیند؟ الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ،

[24] در حال احتضار می آیند! ما که نمی دانیم این محتضر چه لذّتی دارد؟ مرحوم کلینی را خدا غریق رحمت کند! در همین جلد پنج کافی دارد که برای انسان هیچ لذّتی در تمام مدت عمر به اندازه لذّت مرگ نیست!

[25] هیچ لذّتی! ما الآن تمام آرزوهایمان این است که دستمان به ضریح مطهّر سید الشهداء برسد، این نهایت آرزوی ماست! اگر خود حسین بن علی بیاید به بالین ما چه می شود؟ از این بهتر! مرحوم کلینی نقل می کند وقتی مؤمن در حال احتضار شد، چند نفر بالای سر او حاضرند؛ اینکه نمی شناسد ندیده بود معرفی می کنند می گویند این که پیشاپیش همه است وجود مبارک پیغمبر است، آن که کنارش ایستاده است علی بن ابیطالب است؛ بعد می گوید این را برای همه نقل نکنید، شاید متوجه نشوند که آن جا سخن از مَحرم و نامَحرم نیست! فرمودند آن بی بی فاطمه زهراست، از این بهتر!؟ این یکی حسن بن علی است، آن یکی حسین بن علی است! لذّتی از این بهتر! مرحوم کلینی از امام نقل می کند که هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای انسان به اندازه لذّت احتضار نیست؛ راست هم هست! چرا ما این مقام را از دست بدهیم؟ ما که آروزی ما این است که قبر حضرت را زیارت بکنیم، خود حضرت به بالین ما بیاید آن وقت چه می شود؟! حیف نیست که آدم این مقام ها را از دست بدهد؟ هرکدام از ماها کاری داریم، کارمان را صحیحاً انجام بدهیم! اگر کسی بد کرد، امر به معروف و نهی از منکر را برای همین گذاشتند. حالا امر به معروف نکنیم، نهی از منکر نکنیم، دروغ بگوییم، آبروریزی بکنیم و جامعه را ناآرام بکنیم، بی اثر هم هست. این امر چهارم نمونه جهنم است، ما می توانیم نظام ما را بهشتی کنیم! مگر آن آیه برای ائمه است؟ برای همین من و شماست! وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا

[26]برای ماهاست، پس ما می توانیم جامعه مان را با تمدّن و با فرهنگ به برکت خون های پاک شهداء بهشتی کنیم، پس چرا نکنیم؟ جامعه می شود آرام! آن کسی که دستش به اختلاس باز است، او نمی داند که با مار و عقرب دارد بازی می کند! همین است! این جهنم چه جهنمی است؟ اسرار آن عالم که برای ما روشن نیست، هزارها مطلب در قیامت هست که ما یکی از آنها را هم شاید نشنیدیم؛ اما قول حافظ این قدر هست که بانگ جرسی می آید». شما ببینید این جنازه ها را که می برند می گویند، بلند بگو لا اله الا الله»! حرف حافظ این است که ما نمی دانیم اینها را کجا می برند، ولی صدای زنگ گردن شترهای این قافله را ما می شنویم.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قَدَر هست که بانگ جَرسی می آید

[27]

وقتی یک قافله دارد می رود، معلوم می شود یک مقصدی دارد. حرف او این است که ما نمی دانیم اینها کجا می روند؟! جرس» یعنی زنگ، صدای زنگ گردن را ما می شنویم ما هر روز داریم این بلند بگو لا اله الا الله» را می شنویم، اما کجا می برند را ما نمی دانیم؛ آن قدر هست که بانگ جرسی می آید»، ما می توانیم خیلی خوب زندگی کنیم و عاقلانه زندگی کنیم ـ هر کسی در هر کاری که دارد ـ مشکلاتی که در مملکت هست را با امر به معروف و نهی از منکر حل کنیم بعد آرام هستیم، بر فرض هم گوش نداند، قبول و نکول به عهده اوست. اما کشور را ناآرام کردن، امنیت را از بین بردن، آبرو را از بین بردن و بی تحقیق حرف زدن، این کار صحیحی نیست، اگر کسی اشتباه کرد ـ چه اینکه می کنند ـ اصلاً امر به معروف را برای همین گذاشتند.

بنابراین یکی از چیزهایی که ما نمی فهمیم ـ واقعاً نمی فهمیم، نه اینکه حالا تواضع بکنیم ـ واقعاً نمی فهمیم! ما آنچه که از جهنم خبر داریم جهنم یک جایی است پُرآتش که یک عده را می ریزند؛ اما جهنم منقول است و جهنم را می آورند، این را ما واقعاً نمی فهمیم. اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ فجر» است دارد که جهنم را می آورند: وَ جِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ،

[28] یعنی جهنم یک امر منقولی است! جهنم را می آورند، این یعنی چه؟ آیا ما دو تا جهنم داریم: یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همین یک دانه است که این جهنم منقول است؟ اگر جهنم منقول است، هیزم آن هم منقول است، وَقود» آن هم منقول است و مسجورین» او هم منقول هستند، پس یک عده جهنمی ها هستند که دارند حرکت می کنند! آیا معنای آن این است؟ هزارها چیز است در مسئله قیامت که برای ما حل نشد، ولی این مقدار را که ما می فهمیم که برخی ها یک جهنم منقولی اند، وَ جِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ. در آن روز خبری از رفاه اینها نیست. البته یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

[29] بعد از این است، یک عده چنین هستند، آن راه هم باز است چرا ما آن راه را نرویم؟ دعای نورانی امام سجاد این است که تَوِّجنِی بِالکِفایة»، این تاج مدیریت را بر بالای سر مسئولان ما بگذار! و همه ما توفیقی داشته باشیم که والی خوب، مولای خوب، ولایت خوب نسبت به زیرمجموعه خودمان داشته باشیم تا این کشور از بیگانه بی نیاز باشد و به ظهور صاحب اصلی آن برسد.

 پی نوشت ها

[1] وسائل الشیعة، ج17، ص41.

[2] الصحیفة السجادیة، دعای20.

[3] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص568.

[4] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص11.

[5] سوره توبه، آیه35.

[6] سوره جن، آیه15.

[7] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه168.

[8] دیوان حافظ، غزل430؛ به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ٭٭٭ علاج کی کنمت آخرالدواء الکی».

[9] الصحیفة السجادیة، دعای11؛ وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک‏».

[10] سوره توبه، آیه34.

[11] سوره صافات، آیه64.

[12] فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین رب الأرباب(ابن طاووس)، ص76؛ و تسمی اخت القرآن» و زبور آل محمد (صلّی اللّه علیه و آله)» و انجیل أهل البیت»».

[13] الصحیفة السجادیة، دعای 35.

[14] الصحیفة السجادیة، دعای20.

[15] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص747؛ صحیح البخاری، ج8، ص10؛ .قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلَاةٍ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَ مُحَمَّدًا وَ لَا تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِلْأَعْرَابِیِّ  لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا یُرِیدُ رَحْمَةَ اللَّهِ».

[16] سوره اعراف، آیه156.

[17] سوره طور, آیه23.

[18] سوره اعراف، آیه43؛ سوره حجر، آیه47.

[19] سوره ، آیه10.

[20] سوره اعراف، آیه38.

[21] سوره جن، آیه15.

[22] سوره آل عمران، آیه10 و 11.

[23] سوره غافر، آیه72.

[24] سوره نحل، آیه32.

[25] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص127 و 128؛ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ‌ ‌وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً بِالْوَلَایَةِ مَرْضِیَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فَمَا شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».

[26] سوره ، آیه10.

موضوع این پژوهش، جایگاه نماز در کلام امام سجّاد (علیه السّلام) است؛ که به بحث پیرامون اهمیّت نماز، تعقیبات آن، اوصاف نمازگزاران، آثار و موانع درک حقیقت نماز می پردازد. هدف از این پژوهش، آشنایی بیشتر جامعه ی شیعی با دوران امامت امام سجّاد (علیه السّلام) و اقدامات ایشان در راه تبلیغ دین، بیان سیره و جمع آوری منسجم سخنان و رهنمودهای امام (علیه السّلام) در زمینه ی نماز از طریق مطالعه ی منابعی مانند صحیفه ی سجّادیه و شروح آن، بحارالانوار و. می باشد. با مطالعه ی دعاها وسخنان امام (علیه السّلام) دریافت می شود که ایشان از طریق بهترین راه ممکن در آن روزگار فاسد، به تبیین نماز، پرداختند؛ با محتوای غنی دعاهای مرتبط با نماز، به آموزش غیر مستقیم آن اقدام کردند و نگذاشتند دسیسه ی دشمنان در انحراف دین به ثمر نشیند. با این اقدامات، باعث رشد فکری جامعه شدند که مقدمه ای برای دوران امامت امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) بود. بنابراین می توان گفت: ایشان در قالب ادعیه (صحیفه، ابوحمزه و.) وبیاناتی هم چون رساله ی حقوق» به طور مستقیم و غیر مستقیم، جامعه را به نماز (اعم از واجب و مستحب) تشویق نموده و آفات و موانع درک آن را بیان کرده اند. 

جایگاه نماز در کلام امام سجاد (علیه السلام)

مقدمه

نماز بندگی و عرض نیاز به سوی خدای جهانیان است؛ یکی از مهم ترین فروع دین و از بزرگ ترین عبادات است. اهمیّت نماز به قدری والاست که به واسطه ی آن مقام محمود» به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) عطا شده است. محتوای نماز، بسیار غنی است و بسیاری از اصول و فروع دین را دربردارد. بخش قابل ملاحظه ای از سخنان ائمه ی معصومین (علیهم السّلام) به نماز اختصاص دارد؛ از جمله ی مهم ترین آن ها، سخنان و دعاهای امام سجّاد (علیه السّلام) در رابطه با نماز است.

ایشان در دوره ی تاریک خلافت امویان، پس از شهادت پدر بزرگوارشان که از دین تنها نامی باقی مانده بود؛ با دعاها و سخنان گهربارشان به تربیت دینی جامعه پرداختند و نگذاشتند مبانی اصلی و فرعی دین از یاد برود. نماز یکی از مهم ترین موضوعات دعاها وسخنان ایشان است؛ که در آن ها بسیاری از تعالیم دینی، جهت سازندگی جامعه، بیان شده است.

در رابطه با جایگاه نماز در کلام امام سجّاد (علیه السّلام)، کتابی جامع تألیف نشده است؛ پژوهش هایی در رابطه با سیره ی عبادی ایشان موجود است اما به همه ی عبادات پرداخته و نماز را به طور کامل، بررسی نکرده است.

این پژوهش در چهار فصل به جایگاه نماز در کلام امام سجّاد (علیه السّلام) می پردازد؛ در فصل اول، خلاصه ای از زندگی و آثار ایشان بیان شده؛ در فصل دوم به بیان حقیقت نماز پرداخته که در آن، جایگاه و اهمیّت نماز، محافظت بر نماز، وجوب و واجبات و تعقیبات آن ذکر می شود؛ فصل سوم در رابطه با اوصاف نمازگزاران از رساله ی حقوق و آثار نماز است؛ در بخش چهارم، موانع درک حقیقت نماز بیان می شود.

با توجّه به اهمیت نماز، شناخت مسائل مربوط به آن مانند: آثار و موانع درک حقیقت نماز، از سرچشمه ی وحی، لازم و ضروری است؛ کلام امام سجّاد (علیه السلام) با توجّه به دوران امامتشان و این که ایشان زینت عبادت کنندگان هستند، در این زمینه نافذ است. به طوری که ایشان در قالب ادعیه (صحیفه، ابوحمزه ی ثمالی و خمسه عشر) و بیاناتی هم چون رساله ی حقوق، به طور مستقیم و غیر مستقیم، جامعه را به نماز تشویق نموده و آفات و موانع آن را بیان کرده اند.

فصل اول: گنجینه ی آثار امام سجّاد (علیه السّلام)

امام سجّاد (علیه السّلام) در دورانی به امامت رسید که جامعه، روزگار پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته بود و آن حضرت (علیه السّلام) وارث شرایطی شده بود که کج اندیشی، فرصت طلبی، عدالت گریزی، دنیا پرستی و عافیت طلبی از ویژگی های بارز آن بود. یکی از مهم ترین تفاوت های عصر امام (علیه السّلام) با دوره های دیگر این بود که خلفای معاصر امام (علیه السّلام) و سردمداران حکومت، آشکارا قداست تعالیم اسلامی را در هم شکسته و بر روی تمام اصول مسلّم اسلام پاگذاشتند. (رک: مرضیه، محمدزاده، 1392، ص 153-222)

ایشان برای مظلومیت خود و تبیین دردهای جامعه و. دعا را به عنوان تنها وسیله ی جهاد و تنها وسیله ی ارائه ی بیان عقاید و افکار خود، رنج ها و مظلومیت های امتش برگزیده و در نهایت شیوایی و بلاغت، ادعیه ی صحیفه را مدون و مرتّب نمودند و در چهره ی دعا و مناجات، راهی نو را در عرصه ی میدان رویارویی با ت های اموی گشوده و با برنامه ریزی ها و سازماندهی خویش به ایفای نقش و رسالت خود پرداخت. (احمد، صدر حاج سید جوادی و دیگران، 1383، ج 10، ص 287-288)

دعاها و سخنان امام سجّاد (علیه السّلام) تحت عناوین صحیفه ی کامله ی سجّادیه، رساله ی حقوق وصحیفه ی سجّادیه ی جامعه جمع آوری شده است که در این جا به شرح مختصری از این آثار می پردازیم.

1)صحیفه ی کامله ی سجّادیه: صحیفه در لغت به معنای نوشته، نامه و چیزی که در آن نوشته می شود و جمع آن صحائف» و صحف» است. (ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا، 1404ق، ج3، ص334؛ لویس، معلوف، 1386، ج1، ص913)

بعد از قرآن کریم، دومین اثر مدون و مکتوبی است که در دست مسلمانان بوده است. (ابراهیم، برزگر، 1391، ص47) در ترجمه ی متوکل بن عمیر، صحیفه ملقب به زبور آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم)» شده است و در ترجمه ی یحیی بن علی برقی، از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است که به انجیل اهل بیت (علیهم السلام)» معروف است. (محمد باقر، مجلسی، 1407 ق،ص8)

این کتاب مجموعه ای است از دعا درباره ی همه ی موضوعاتی که انسان در یک زندگی بیدار و هوشمندانه به آن موضوعات توجه دارد. بیشترین تکیه در این دعاها به روابط قلبی و ارتباطات معنوی انسان است. مناجات های گوناگون، خواسته های معنوی و تکامل زای فراوان و بی شمار در این کتاب هست و امام (علیه السّلام) در ضمن این دعاها و به زبان دعا، انگیزه های یک زندگی اسلامی را در ذهن مردم، بیدار و زنده می کند؛ یکی از نتایجی که دعا می تواند داشته باشد این است که انگیزه های سالم و صحیح را در دل ها بیدار می کند. (سید علی، ای،1391، ص211)

صحیفه در وضع کنونی، پنجاه و چهار دعا را دربردارد؛ علاوه بر صحیفه ی کامله یا اولی، صحیفه های دیگری در رابطه با دعاهای حضرت سجّاد (علیه السّلام) جمع آوری شده است که مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی در کتاب الذریعة» به پنج مورد دیگر از آن ها اشاره می کنند که عبارتند از: صحیفه ی ثانیه، ثالثه، رابعه، خامسه، سادسه؛ (ر ک: آقا بزرگ، طهرانی،1384، ج15، ص18-21) البته این تعداد در دایرة المعارف تشیع، هشت صحیفه است. (ر ک: احمد، صدر حاج سید جوادی و دیگران، ج10، ص290)

2) رساله ی حقوق: از جمله تألیفات مهم جهان اسلام رسالة الحقوق» امام بزرگوار زین العابدین (علیه السّلام) است. امام سجّاد (علیه السّلام) این رساله ی گران قدر را نوشته و آن را به یکی از اصحابش هدیه نموده است، این رساله را عالم بزرگ ثقة الاسلام ثابت بن ابی صفیه معروف به ابوحمزه ی ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیه السّلام) نقل کرده است. (باقرشریف، قرشی، 1372، ج2، ص425)

امام (علیه السّلام) خیلی آرام و بدون این که نامی از حکومت و مبارزه و نظام آینده بیاورد، در این نامه، مبانی مناسبات نظام آینده را ذکر کرده است که اگر یک روزی، نظام حکومت اسلامی در دوره ی خود امام سجّاد (علیه السّلام) یا در دوره های بعد پدید آمد، از پیش در ذهن مسلمان ها، مناسبات جاری بین مردم در آن نظام شکل گرفته و منظم شده باشد و یعنی مردم را با اسلامی که حکومتش در آینده به وجود خواهد آمد، آشنا می کند.(مرکز صهبا، ص211)

3) صحیفه ی سجّادیه ی جامعه: این صحیفه حاوی دعاهای پنج صحیفه از صحیفه های سجّادیه است، که جمعا 272 دعا می باشد و آیت الله سید محمد باقر موحد ابطحی اصفهانی آن را گرد آورده است. (صدر حاج سید جوادی و دیگران، ص 290) این صحیفه در سال 1411 قمری، در یک مجلد به چاپ رسیده است. در این اثر، جمع آوری دعاهای امام سجّاد (علیه السلام) و تنظیم آن ها به ترتیب ادعیه ی موجود در صحیفه ی کامله است. در این پژوهش، تمام ادعیه ی امام سجّاد (علیه السّلام) بررسی شده و بدین منظور از صحیفه ی جامعه استفاده شده است. (ر ک: صحیفه ی سجادیه ی جامعه)

فصل دوم: حقیقت نماز

نماز، چیزی جز یک توجه مداوم به خدا و نیز طرح و نقشه ای اجمالی از راه اصلی نیست؛ زیرا تأمین کننده ی ارتباط دائمی و تماس همیشگی مؤمن با خدا است و با مجملی از تفکر اسلامی که در ضمن گفتنی های نماز مندرج شده است. (ر ک: سید علی، ای، 1383، ص5و6)

دوران امامت امام سجّاد (علیه السّلام) دوران خفقان و اختناق شدید حکّام ظالم اموی بود و امام (علیه السّلام) در این دوران، راه معنویت را برگزیدند؛ وجود مقدس امام زین العابدین (علیه السلام) قهرمان معنویت است؛ نمازهای ایشان واقعاً نیایش و پرواز روح به سوی خدا بود. (ن ک: مرتضی، مطهری، 1389، ص99و100)

در این فصل با توجه به سخنان و ادعیه ی گهربار امام سجّاد (علیه السّلام) در رابطه با نماز به بررسی جایگاه و اهمیت نماز، محافظت بر نماز، واجبات و تعقیبات آن می پردازیم.

1) جایگاه و اهمیت نماز: جایگاه نماز،مسئله ی بسیار مهمی است؛ به طوری که امام زین العابدین (علیه السّلام) که زینت عبادت کنندگان و سیّد ساجدان بودند، آن را از خداوند متعال طلب می کنند؛ ایشان در دعای صد و پانزدهم صحیفه ی سجّادیه ی جامعه به هنگام فرا رسیدن ماه رمضان، می فرمایند: اللُّهمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِهِ.وَ اَنزِلنا فیها مَنزِلَةَ المُصیبین لِمنازِلِها.»: خداوندا بر محمد و آلش درود فرست. و ما را قرار ده در آن ها (نماز های پنج گانه) در جایگاه کسانی که دست یافته باشند به جایگاه آن.» (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 115،ص226؛ صحیفه ی کامله ی سجّادیه، دعای 44، ص 255)

نماز ایشان نشانه ی اظهار فقر و ادب (ن ک: مجلسی، 1403 ق، ج46، ص79؛ حسین، دیلمی، 1381، ص29) و سنگر آموزش علوم دینی از جمله توحید، نبوت و. بود؛ آن قدر برای نماز اهمیّت قائل بودند که درخواست هایشان را به آن اختصاص می دادند. (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 36، ص88 و دعای 153، ص404-405)

2) محافظت بر نماز: حفظ همه ی حدود و احکام الهی واجب است؛ خدای سبحان درباره ی مراقبت از نماز، دستوری جداگانه داده است: حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَوة الْوُسْطَی»: در انجام همه ی نمازها و (به خصوص) نماز وسطی (نماز ظهر) کوشا باشید.» (بقره /238) مراد از حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات» مراقبت و پاسداری از کمیت و شمار نمازها و اجزاء و شرایط آن و نیز رعایت وقت آن است. (ر ک: جوادی آملی، 1385، ج11، صص461-464)

امام سجّاد (علیه السّلام) به عنوان ولیّ خداوند متعال و مفسّر حقیقی قرآن کریم، با توجه به اهمیّت مسئله ی محافظت بر نماز که مشخص شد، حفظ نماز (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 206،ص549) و ارکان آن را از خداوند می طلبند. (همان، دعای 115، ص226)

3) وجوب و واجبات نماز: حضرت سجّاد (علیه السّلام) در رابطه با وجوب نماز در قرآن کریم می فرمایند: . فی کتابٍ مُهیمنٍ عَلی کلِّ کتابٍ جامِعٍ لکُلِّ رشدٍ و صوابٍ فیه نَبَأُ القُرُونِ و تَفصیلُ الشُؤُونِ و فَرضُ الصَّلاة و الصِّیامِ.»: در کتابی که بر هر کتابی برتر است، گرآورنده ی هر رشد و صواب است که در آن است خبر زمان های گذشته و شرح امور و وجوب نماز و روزه.» (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 199 ، ص489) در رابطه با واجبات نماز، نیت (ر ک: محمد بن حسن، حر عاملی،1391 ق،جزء ثانی ج2، ص711، ح 1؛ عبدالله، جوادی آملی، 1378،ص348)، اوقات و ارکان از جمله رکوع و سجود، طهارت (صحیفه ی کامله ی سجّادیه، دعای 44، ص254و255؛ صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 115،ص226) و قرائت را بیان می کنند. (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای22، ص62)

4) تعقیبات نماز: امامان معصوم (علیهم السلام) به ویژه امام سجّاد (علیه السّلام) به این عمل حسنه، بسیار پای بند بودند و تعقیبات نمازهایشان، بسیار غنی و پر محتوا می باشد.

تعقیبات ایشان گاهی برای نمازی خاص مانند: نماز جمعه بود و گاهی برای تمامی نمازها عمومیت داشت؛ مانند: دعا برای پدر و مادر در تعقیب نمازها. محتوای تعقیبات، طلب یقین، بیان صفات پروردگار، توبه، درخواست رحمت الهی، توکّل و توسّل، خوف ورجا و. است.

فصل سوم: اوصاف نمازگزاران

نماز به عنوان یکی از مهم ترین اعمال روزانه، دارای شرایطی است که نمازگزار با رعایت آن ها، به حقیقت نماز و اثرات آن دست می یابد. امام سجّاد (علیه السّلام) با بیان حق نماز در رساله ی حقوق، شرایط و اوصاف نمازگزاران را چنین ذکر می کنند: و حقُّ الصَّلاة أن تعلَمَ أنَّها وِفادة الَی اللّه عزّ و جَلَّ، و أنتَ فیها قائماً بینَ یدیِ الله عزَّوجَلَّ، فإذا عَلِمتَ ذلک، قُمتَ مقامَ العبدِ الذلیلِ الحقیرِ الرّاغبِ الرّاهبِ الرّاجی الخائفِ المستَکینِ المتَضرِّعِ المعَظِّمِ لمن کانَ بینَ یدیهِ بالسِ و الوقارِ و تقبِلَ علیها بقلبِک و تقیمَها بحدودِها و حقوقِها.» (محمد بن علی بن بابویه، 1384ق، ج2، ص 34): و حق نماز آن است که بدانی او فرستاده ی (تو) به نزد خدا است، و تو در حال نماز مقابل خداوند – عز و جلّ – ایستاده ای. وقتی این مطلب را دانستی، همانند بنده ی خوار و ذلیل و حقیر خواستارِ پارسای امیدوارِ ترسانِ اندک مقدار زاری کنِ بزرگ دارنده ی کسی که در پیش روی اوست، با آرامش و وقار می ایستی و نماز را به دل بر پا می داری و حدود و حقوق آن را رعایت می کنی»

در این فصل، اوصاف ظاهری وباطنی نمازگزاران را با توجه به حق نماز بیان می کنیم و اثرات حاصل از رعایت حق نماز را ذکر خواهیم کرد.

1) اوصاف ظاهری: اوصاف ظاهری نمازگزار حقیقی عبارت است از: قیام همراه با حیا (ر ک: میرزاجوادآقا،ملکی تبریزی، 1378، ص323)، تضرع اعضا (ر ک:همان،1373، ص 205-207) و اقامه ی حدود نماز. (ر ک: محمد، محمدی ری شهری، 1377، ص47، ح133).

2) اوصاف باطنی: اوصاف باطنی نمازگزار حقیقی عبارت است از: عبودیت وبندگی (ر ک: ملکی تبریزی، 1373،ص388و389)، توجه به مقام ذلت در برابر پروردگار (ر ک: روح الله، خمینی، 1370، ص7-9)، حقارت درونی، میل و اشتیاق، ترس با معرفت، خوف و رجا (ر ک: ملکی تبریزی، 1378، ص199)، فقر الی الله، توجه به عظمت پروردگار (ر ک: نهج البلاغه، خ184، ص579)، آرامش و حضور قلب. (ر ک: خمینی، 1380، ص43)

3) آثار نماز: نماز به عنوان مهم ترین ذکر خداوند، دارای آثار بسیاری بر زندگی فردی و اجتماعی انسان می باشد. در این زیر فصل با توجه به دعاها و سخنان امام سجّاد (علیه السّلام) به بیان آثار نماز می پردازیم:

الف) آثار فردی: امام سجّاد (علیه السّلام) در دعاها و سخنان بسیاری به بیان آثار فردی نماز می پردازند که عبارتند از: نظر خداوند به بنده (ر ک: مازندرانی، ج5، ص2917)، جلب رحمت الهی (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 142، ص324)، خوف از خداوند (همان، دعای 171، ص435)، کفایت خداوند (همان، دعای 166، ص430)،اطمینان قلب (عباس، قمی، 1380، ص240)، زمان مند بودن و رعایت نظم (صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 115، ص226)، قوّت بصیرت (همان، دعای 80، ص165)، رهایی از آتش (همان، دعای 201، ص538)، آبادانی شب (همان، دعای 147، ص366).

ب) آثار اجتماعی: در دین اسلام، اجتماع بسیار مهم می باشد. نماز یکی از اعمالی است که منافع و آثار اجتماعی بسیاری دارد، که در این جا با توجه به دعاها و سخنان امام سجّاد (علیه السّلام) به ذکر آن ها می پردازیم: نظم اجتماعی (ر ک: آثار فردی نماز)، بصیرت اجتماعی (همان)، مایه ی شرافت و عزت و عظمت (قمی، 1380، ص240؛ صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 96، ص 195)، جلوگیری از رفتارهای سوء اجتماعی حاصل از خوف خداوند، حس استقلال طلبی. (ر ک: آثار فردی نماز)

فصل چهارم: موانع درک حقیقت نماز

اعمال انسان در ارتباط با هم هستند و هر عملی چه خوب یا بد، بر اعمال دیگر تاثیر می گذارد. در این فصل با توجه به دعاها و سخنان امام سجّاد (علیه السّلام)، به بیان موانع درونی و بیرونی درک حقیقت نماز می پردازیم.

1)موانع درونی: منظور از موانع درونی، موانعی است که از درون انسان نشأت می گیرد و مانع از درک حقیقت نماز می شود. این موانع عبارتند از: سبک شمردن حق پروردگار، روی گردانی از پروردگار، دروغ گویی، ناسپاسی نعمت ها، غفلت (ر ک: صحیفه ی ثانیه، ص90؛ صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 116، ص238)، عجب (همان، دعای 55، ص118)، کسالت. (همان، ص121)

2)موانع بیرونی: کارهایی است که انسان، در تعامل با دیگران مرتکب می شود و مانع از درک حقیقت نماز می شود. این موانع با توجه به سخنان و دعاهای امام سجّاد (علیه السّلام) عبارتند از: حضور نیافتن در مجالس علما، ارتباط با انسان های بیهوده، گناه (صحیفه ی ثانیه، ص 90؛ صحیفه ی سجّادیه ی جامعه، دعای 116، ص238) بدست آوردن روزی (همان، دعای55، ص124)، ظلم و ستم. (همان، دعای 119، ص266)

نتایج

امام سجّاد (علیه السّلام) در بدترین شرایط اجتماعی به امامت امّت اسلامی منصوب شدند. ایشان با شناخت از جامعه ی آن روزگار، بهترین شیوه ی تبلیغ دین را برگزیدند؛ و در قالب دعا و بیانات ارزشمند خود از جمله صحیفه و رساله ی حقوق در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن ایستادند.

از جمله مسائل مهم دعاها و سخنان ایشان، نماز است؛ نماز به عنوان ذکر الهی، جایگاهی رفیع دارد که امام (علیه السّلام) آن را از خداوند متعال درخواست می کنند؛ ایشان در دعاهایشان مقبولیّت و برکت نماز را که به ثبات و دوام آن اشاره دارد، می طلبند. بعد دیگری که ایشان در دعاهای مربوط به نمازها به آن می پردازند، تعلیم دین است؛ مانند تعلیم مسائل توحیدی، نبوّت، امامت و

در مسئله ی محافظت بر نماز که ایشان از خداوند طلب می کنند، با توجّه به تفاسیر، منظور ایشان، حفظ کمیّت و شمار نمازها و ارکان آن ها می باشد.

نیّت، اوقات نمازها، ارکان آن به خصوص رکوع و سجده، طهارت و قرائت از واجبات مورد تأکید امام (علیه السّلام) در دعاها می باشد.

در تعقیبات نمازها، دعاهایی نسبتاً طولانی و با محتوای غنی وجود دارد؛ از جمله طلب یقین، تربیت الهی، خوف و رجا، توسّل، توکّل و.

ایشان در رساله ی حقوق به بیان حق نماز می پردازند و اوصاف نمازگزار حقیقی را ذکر می کنند؛ از جمله اوصاف ظاهری، قیام و رعایت حدود نماز؛ و از اوصاف باطنی، توجه به عظمت خدای متعال و خوف و رجا را می توان نام برد.

نمازگزار با رعایت این موارد و مداومت بر آن ها، به آثار نماز از جمله جلب رحمت الهی، قوّت بصیرت، عزت و عظمت دست می یابد؛ به شرط این که موانع درک حقیقت نماز از جمله گناه، سبک شمردن حق خداوند و. را مرتکب نشده یا از آن ها توبه کرده باشد.

پیشنهادات

با توکّل بر خداوند متعال پیشنهاداتی ارائه می شود، امید است به کار آید و مؤثر واقع شود.

أ) تبیین بیشتر دوران زندگی، فعالیت ها و اقدامات امام سجّاد (علیه السلام) توسّط سخنرانان و مبلغان دینی جهت آشنایی بیشتر مردم با دوران مهم و تأثیرگذار امامت ایشان.

ب) با توجه به رشد عرفان های کاذب در سطح جامعه، ضروری است که دعاهای امام (علیه السّلام) در سطح عمومی تبیین شود تا خلأ معنوی عصر حاضر به گونه ای صحیح، جبران و جهت گیری شود.

ج) تدریس صحیفه و رساله ی حقوق امام سجّاد (علیه السّلام) در مراکز علمی از جمله مدارس علمیه و دانشگاه ها، جهت تربیت نسلی موحد و اسلام شناس که مربیان نسل های آینده خواهند بود.

د) قرائت وتبیین دعاهای امام سجّاد (علیه السّلام) در رابطه با نماز در جمع نمازگزاران، جهت برپایی با شکوه تر و مؤثر تر نماز.

ه) بیان آثار نماز در جامعه در قالب پوستر، تابلو، سخنرانی و. که سبب تشویق به این فریضه ی مقدس می شود.

و) بیان موانع درک حقیقت نماز و تلاش در جهت رفع آن ها در سطح عمومی که سبب اصلاح فردی و اجتماعی می شود.

منابع

* قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، قم، اسوه، 1384.

* صحیفه ی کامله ی سجّادیه (به انضمام رساله ی حقوق)، ترجمه: حسین انصاریان، قم، حسنین، 1391.

* نهج البلاغه، ترجمه و شرح: سید علی نقی فیض الاسلام، تهران، فقیه، 1381.

1. ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ج 3 و 5، تحقیق و ضبط: عبد- السلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

2. برزگر، ابراهیم، درآمدی بر اندیشه ی ی صحیفه ی سجّادیه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1391.

3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 11، قم، اسراء، 1385.

4. الحر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، جزء ثانی ج2، چاپ چهارم، تصحیح و تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق.

5.  -----،-----  ، الصحیفة الثانیة السجّادیة، قم،مکتبة الثقلین، 1398ق.

6. ای، علی، از ژرفای نماز، چاپ نوزدهم، تهران، فرهنگ اسلامی، 1383.

7. دیلمی، حسین، هزار و یک نکته درباره ی نماز، چاپ دوم، قم، حرم، 1381.

8. صدر حاج سید جوادی و دیگران، احمد، دایرة المعارف تشیّع، ج10، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.

9. طهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج15، چاپ هشتم، بیروت، دار الاضواء.

10. قرشی، باقر شریف، تحلیلی از زندگانی امام سجّاد (علیه السّلام)، ج2، ترجمه: محمد رضا عطایی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372.

11. قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان، چاپ چهارم، ترجمه: استاد کمره ای، مشهد، به نشر، 1380.

12. مازندرانی، ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب، مناقب خاندان نبوت وامامت، ترجمه و تحقیق: حسین صابری، مشهد، علمی و فرهنگی، 1392.

13. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (علیهم السّلام)، ج46 و 67 و85، بیروت، وفاء، 1403ق.

14. ----،---- ، الفرائد الطریفة فی شرح الصحیفة الشریفة، تحقیق: سید مهدی رجایی، اصفهان، کتاب خانه ی علامه مجلسی، 1407 ق.

15. محمد زاده، مرضیه، علی بن الحسین امام سجّاد (علیه السّلام)، قم، دلیل ما، 1392.

16. محمدی ری شهری، محمد، الصّلاة فی الکتاب والسنة، ترجمه: عبد الهادی مسعودی، قم، دار الحدیث، 1377.

17. مرکز صهبا، انسان 250 ساله (بیانات مقام معظم رهبری درباره ی زندگی ی- مبارزاتی ائمه ی معصومین (علیهم السّلام)، چاپ سیزدهم، بی جا،1391.

18. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ی ائمه ی اطهار (علیهم السّلام)، چاپ چهل و دوم، تهران، صدرا، 1389.

19. معلوف، لویس، المنجد فی اللغة، ج1، ترجمه: محمد بندر ریگی، چاپ چهارم، تهران، ایران، 1382.

معارف فقه علوی» پاییز و زمستان 1396 - شماره 6 (صفحه 419)

20. ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، اسرار الصلوة، چاپ پنجم، مترجم: رضا رجب زاده، تهران، پیام آزادی، 1373.

21. ----،---- ،----- ، چاپ هشتم،---- ،---- ،---- ، 1378.

22. موحد ابطحی، محمد باقر، الصحیفة السجّادیة الجامعة لادعیة، ترجمه: حسین محفوظی، قم، مؤسسة الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1385.

23. خمینی، روح الله، آداب الصلوة، چاپ دهم، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمة الله علیه)، 1380.

24. ---- ،---- ،---- ، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمة الله علیه)، 1370.


امام سجاد (سلام الله علیه) به ما فرمود شما خدایی دارید که خریدار کالای شماست، عمر شما را میخرد، وقت شما را می خرد، آبروی شما را میخرد، بالأخره شما این آبرو و وقت را برای چه دارید صرف می کنید.

وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) وقتی با آن وضع به حسب ظاهر اسارت وارد شام شد از ذات مقدّسش پرسیدند، مَنْ غَلَبَ» در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما، إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»؛[1]فرمود ما پیروز شدیم برگشتیم شما اگر شک دارید که در این مبارزه چه کسی پیروز شد هنگام نماز، اذان و اقامه بگویید ببینید نام چه کسی را می برید ما رفتیم نام پیغمبر را برای همیشه زنده کردیم و برگشتیم. در آن صحنه یک روایت نورانی مرحوم کلینی نقل می کند از وجود مبارک امام سجاد که لَوْ مَاتَ مَنْ بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَ الْقُرْآنُ مَعِی»؛ این بیان را مرحوم کلینی از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل می کند که اگر همه مردم روی زمین بمیرند و من تنها بمانم اگر یک سخنرانی با من هست و مخاطبی با من، او با من حرف می زند و من هم با او حرف می زنم به نام خدا در قرآن، من هیچ وحشتی ندارم.[2]

این مرگ یا مرگ طبیعی است؛ لَوْ مَاتَ مَنْ بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»؛ یا مرگ معنوی است؛ یعنی لو کفر أهل المشرق و المغرب»، من وقتی مخاطبی دارم و متکلّمی دارم هر وقت خواستم با او حرف می زنم، هر وقت خواستم حرف او را گوش می دهم، هیچ وحشتی ندارم؛ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَ الْقُرْآنُ مَعِی».

 قرآن از آن جهت که جزء جوامع الکلم است که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) فرمود: أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکلِمِ»[3]او همه معارف را در بردارد، برنامه های ائمه (علیهم السلام) هم توزیع شده است، گرچه در همه بخش ها بیانی دارند که تبیین معارف است، بعضی ها تبیین مسائل نظامی و جنگی است، بعضی ها حکومت‎داری است، بعضی ها فقه است بعضی اخلاق است و بعضی ها حقوق و برخی ها دعا. در قرآن بخش های فراوانی است که مربوط به دعاست؛ فرهنگ دعا را امام سجاد به عهده گرفته، گرچه همه ائمه (علیهم السلام) درباره دعا دستوری دارند، عملی دارند؛ ولی امام سجاد (سلام الله علیه) برنامه رسمی او تفسیر ادعیه قرآنی است؛ یعنی آن معارفی که در قرآن راجع به دعاست حضرت تشریح می کند توضیح می دهد بیان می کند. فرهنگ دعا را طرزی تبیین می کند که جامعه را جامعه عقلانی می کند از آن جاهلیت نجات می دهد.

می بینید دعاها تنها این نیست که خدایا بیمار مرا شفا بده! گناه مرا بیامرز! پایان امور مرا خیر کن! اینها ادعیه رایج است؛ اما آن دعایی که فرهنگ آور است دعای امام سجاد در صحیفه است؛ عرض می کند: أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»،[4] در بحث‎های عقلی که چه چیزی هست و چه چیزی نیست می گویند ممکن، واجب می خواهد و محتاج، غنی می خواهد؛ ولی در بحث های حکمت عملی که مربوط به باید و نباید است نه بود و نبود، دعای حضرت این است که خدایا محتاجی دستش را نزد محتاجی دراز بکند این سفاهت است این بی عقلی است؛ این دعای امام سجاد است. أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ» ما اگر خواستیم ببینیم سفیه هستیم یا عاقل، این دعا برای ما معیار است به چه کسی مراجعه کنیم، به چه کسی وابسته باشیم، به شرق وابسته باشیم به غرب وابسته باشیم. فرمود ملّتی سفیه است که به بیگانه چشم طمع بدوزد؛ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» این دعای نورانی امام سجاد در صحیفه است. در بخش های دیگر فرمود: من اگر بخواهم فخر و جمال و جلال یک عده را در ثروت آنها بدانم، خدایا تو مرا از این خطر حفظ بکن! وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک»؛[5] خدایا! مبادا آن فکر پَست را به من بدهی که من نظام ارزشی دین را با نظام ارزشی دنیا و ماده اشتباه کنم، آن کسی که لباس خوبی در برکرده است قصر خوبی دارد اتومبیل خوبی دارد من او را محترم و شریف بدانم آن که وضع مالی اش ساده است او را شریف ندانم، خدایا! تو مرا از این خطر حفظ کن! وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک»؛ خدایا من از تو فهم می خواهم، خدایا من از تو عقل می خواهم! این دعای امام سجاد است. بخشی از ادعیه هم هست که خدایا بیماران ما را حفظ بکن، آنها هم هست؛ اما محور اصلی دعای امام سجاد این است که خدایا من از تو فرهنگ می خواهم، ادب می خواهم، من از تو انسانیت می خواهم مبادا بیخود کسی را برنجانم، مبادا نظام ارزشی من عوض شود، برای کسی که وضع مالی او خوب است احترام بیشتری قائل بشوم؛ خدایا تو مرا حفظ بکن! وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک»؛ بعد به همه ما فرمود به هر حال شما عمر دارید و شبانه‎روز دارید وقت صرف می کنید، همه ما این طوریم. فرمود من به شما خریداری نشان می دهم که دومی ندارد و آن این است که در تمام داد و ستدها فروشنده، آگهی مزایده میدهد و خریدار آگهی مناقصه، هر کسی کالایی دارد زمینی دارد چیزی میخواهد بفروشد آگهی مزایده میزند میگوید هر کسی که بیشتر میخرد من به او میفروشم؛ این یک رسم دنیاست. اما هیچ خریداری آگهی مزایده نمیزند، هیچ خریداری! همیشه خریدار آگهی مناقصه میزند فروشنده آگهی مزایده. امام سجاد (سلام الله علیه) به ما فرمود شما خدایی دارید که خریدار کالای شماست، عمر شما را میخرد، وقت شما را میخرد، آبروی شما را میخرد، بالأخره شما این آبرو و وقت را برای چه دارید صرف میکنید. این خدا آگهی مزایده زد، فرمود شما هر چه دارید به هر کسی میخواهید بفروشید من گران‎تر و بیشتر میخرم! چهقدر این دعا زیباست! این را در دعای وداع ماه مبارک رمضان یا ختم قرآن فرمود. به ما گفتند به خدا بگویید خدایا وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ»،[6]سُوم» با سین»؛ یعنی داد و ستد. اینکه در کتابهای فقهی میگویند: مداخله در سُوم برادر مسلمان یا حرام است یا مکروه! یعنی کسی دارد معامله میکند شما وارد نشوید! مُساومة» که در فقه هست، یعنی این! سُوم» یعنی خرید و فروش، با سین». خدایا تو آگهی دادی در معاملات آگهی دادی به همه ما گفتی، شما وقت و عمر و آبرویتان و چیزی را میخواهید به دیگری بفروشید به من بفروشید، من از همه گران‎تر میخرم! وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» آگهی مزایده زدی. این حرف را برای چه کسی میخواهی بزنی! برای چه کسی میخواهی کار کنی! این منبر را برای چه کسی بروی؟ چقدر بگیری؟ برای من برو من بیشتر میدهم، این درس را برای چه کسی میخواهی بخوانی؟ برای کدام سِمت میخواهی بخوانی، برای من بخوان من بیشتر میدهم، این کار را، این خدمات را، این رفاهیات را، این ت را این نظام را، این جهاد را، این فداکاری را برای چه کسی می خواهی انجام بدهی؟ به هر حال کارمند هستی، برای چه چیزی داری کاری کار میکنی؟ فرمود برای من معامله کن من بیشتر میخرم. وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ»، تو آگهی مزایده زدی، گفتی طلبه هستی، دانشگاهی هستی، درس می خوانی برای چه کسی می خواهی بخوانی؟ برای چه می خوانی؟ برای هر کس و برای هر چیزی می خوانی برای من بخوان، من بیشتر می خرم! این دعای امام سجاد است. دعا تنها این نیست که خدایا مریضِ مرا شفا بده! وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» تو در این کار دومی نداری! ما هر چه شنیدیم آگهی مزایده برای فروشنده است اگر حافظ و امثال حافظ می گویند:

بی معرفت مباش که در من یزید عشق٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند[7]

 این مَنْ یزِید» در ادبیات ما هست، یک اصطلاح است نمی دانم قبلاً این چوب حراج را می زدند، ما می دیدیم وقتی کتاب هایی را می خواستند حراج کنند یک کتابشناس یک چوب دستش بود و کتاب‎ها هم بود و این چوب را بالا می برد و می گفت مَنْ یزِید»؛ یعنی چه کسی بیشتر می خرد. این مَنْ یزِید» آن اصطلاحِ صحنه آگهی مزایده است، آن کسی که چوب دستش است مرتب به این تخته می زند، شعارش و صدایش مَنْ یزِید» است، یعنی چه کسی بیشتر می خرد مَنْ یزِید مَنْ یزِید». حرف حافظ این است که در بازار مَنْ یزِید» عشق، آنجا که عشق فروشی می کنند به هر کسی عشق نمی دهند بی معرفت نباش که در من یزید عشق» آن که چوب دستش است چه کسی عشق را می خرد:

بی معرفت مباش که در من یزید عشق٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند

 عشق را فقط به حسین بن علی می فروشند. وجود مبارک امیرالمؤمنین، بیست سال قبل از جریان کربلا وقتی از صفین می گذشت می خواست بیاید کوفه، وارد این سرزمین که شد از اسب پیاده شد و مقداری خاک را گرفت و بو گرفت فرمود: ههنا ههنا ههنا»، همین جاست، دو رکعت نماز خواند؛ عرض کردند یا امیرالمؤمنین چه چیزی اینجاست فرمود: هَهُنَا» مَصَارِعُ عُشَّاق»،[8]عاشقانی در این سرزمین می آرمند. عشق را به حسین بن علی فروختند؛

بی معرفت نباش که در من یزید عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا کنند

 امام سجاد می گوید تو آگهی مزایده زدی در خریدن و اینها هم حاضر شدند این مَصَارِعُ عُشَّاق» را وجود مبارک امیرالمؤمنین بیست سال قبل از جریان کربلا وقتی وارد سرزمین کربلا شد، این جمله ها را گفت، فرمود اینجا عاشقانه می آرمند و معامله شان همین است خوب فروختند و بهترین خریدار ذات اقدس الهی است؛ برای ما هم هست. ببینید تنها دین، دینِ آرزو نیست، دین، دین تعلیم است؛ این یا لیتنا» آرزو نیست، از دو طرف صدای یا لیتنا» است، این یا لَیتَنَا» که ما در زیاتنامه ها می خوانیم این یک ادب دینی ماست که می گوییم ای کاش این توفیق را می داشتیم ما بودیم؛ اما یک یا لیتنا» هم آنها می گویند هر شهیدی هم می گوید ای کاش با ما بودید می دیدید اینجا چه خبر است؛ این شهید سوره یس» است. در جریان شهیدِ سوره یس» ذات اقدس الهی می فرماید وقتی این را شهید کردند قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ؛ برو بهشت این بهشت برزخی است؛ آن وقت این شهید برزخی سوره یس» از برزخ به ما می گوید: یا لَیتَ قَوْمی یعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکرَمینَ؛[9] شهید هم می گوید ای کاش بودید می دیدید اینجا چه خبر است. این ای کاش» از دو طرف هست، این صریح قرآن است. نفرمود به ما باغ دادند راغ دادند لباس خوب دادند، اینها نیست یا لَیتَ قَوْمی یعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکرَمینَ؛ مُکرمین» در فرهنگ قرآن چه کسانی اند؟ در سوره مبارکه انبیاء» اوّل کسی که خدای سبحان درباره آنها وصف کرامت را تثبیت کرده است فرشتگان اند؛ در سوره انبیاء» دارد: ملائکه بَلْ عِبادٌ مُکرَمُونَ ٭ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ؛[10] ملائکه عباد مکرم اند. همین بیان نورانی سوره مبارکه انبیاء» را وجود مبارک امام هادی (سلام الله علیه) در زیارت جامعه» برای اهل بیت هست؛ شما در زیارت جامعه» درباره اهل بیت (علیهم السلام) می گوییم: عِبَادِهِ الْمُکرَمِین»[11] اینها در حد فرشته اند، آن عباد مکرمون» که در سوره مبارکه انبیاء» است در زیارت جامعه» امام هادی برای اهل بیت ذکر کرده؛ پس اینها جزء عباد مکرمون اند.

حرف شهید سوره یس» این است که خدا ما را جزء مکرمین» قرار داد، سخن در این نیست که به ما باغ و بوستان داد، سخن در این است که یا لَیتَ قَوْمی یعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکرَمینَ ما جزء مکرمین هستیم این شهید است. این مقام حیف است که آدم به چیز دیگر بفروشد. این دعای امام سجاد است که فرمود غیر از خدا هیچ کس هیچ خریداری آگهی مزایده نمی زند، همه آگهی مناقصه می زنند، آن هم کالایی که دست آنهاست مشخص است، تنها خریداری که آگهی مزایده می زند خداست، می گوید با هر که می خواهی معامله کنی هر چه داری من بیشتر می خرم، به همه ما می گوید؛ حالا یک وقت است کسی درس حوزوی می خواند یا درس دانشگاهی می خواند یا درس نظامی می خواند یا خدمات اجتماعی دارد یا پرستار است کار ساده ای دارد، رُفتگر است، این دعای امام سجاد شامل حال اوست؛ این رفتگر محترم کاری می کند حقوقی می گیرد، آن سر جایش محفوظ است؛ اما این برای رضای خدا نظافت و بهداشت یک شهر را دارد تأمین می کند. فرمود من خریدم وَ أَنْتَ الَّذِی زِدْتَ فِی السَّومِ» این خدا محبوب نیست، این خدا عزیز نیست؟! آن وقت بسیاری از گریه ها برای همین است که انسان شرمنده است در پیشگاه این خدا، همه شئون را او داد، آن هم کالایی که خودش به ما داد از ما می خرد آن هم با آگهی مزایده، ما هر چه داریم از اوست؛ ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[12] این آیه قرآن را هم ما در نماز می خوانیم هم در تعقیبات داریم. قرآن فرمود: ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ما هم عرض می کنیم اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْک»؛[13]ما اعتراف داریم، چیزی از ما نیست؛ ولی مالِ تو را به تو با آگهی مزایده خریدار داریم می فروشیم. این إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ[14] از همین قبیل است، فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکمُ الَّذی بایعْتُمْ بِهِ[15] از همین قبیل است، هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکمْ[16] از این قبیل است، عوض و معوّض هر دو برای اوست، اما بیشترین خرید از آن اوست. اینها بخشی از دعاهای نورانی امام سجاد (علیه أفضل صلوات المصلّین) است.

پی نوشت ها

[1] امالی (شیخ طوسی)، ص677.

[2] الکافی(ط ـ الإسلامیة)،ج2، ص602.

[3] من لا یحضره الفقیه؛ ج 1، ص241.

[4] الصحیفة السجادیة، دعای28.

[5] الصحیفة السجادیة، دعای35.

[6] الصحیفة السجادیة، دعای45.

[7] دیوان حافظ، غزل شماره196.

[8] بحارالأنوار(ط ـ بیروت)، ج41، ص295.

[9] سوره یس، آیات26 و 27.

[10] سوره انبیاء، آیات26 و 27.

[11] تهذیب الاحکام، ج6، ص96.

[12] سور نحل، آیه53.

[13] مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج1، ص63.

[14] سوره توبه، آیه111.

[15] سوره توبه، آیه111.

[16] سوره صف، آیه1


ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.خطبه توفنده امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید

امام سجاد (ع) در مجلس یزید، خطبه ای در معرفی خود و خاندان رسول اکرم (ص) بیان کردند. امام سجاد (ع) پس از آنکه خطیب دربار یزید به ناسزاگویی درباره امام علی (ع) پرداخت، خطبه ای در معرفی اهل بیت پیامبر اکرم(ص) خواندند که باعث رسوایی دشمنان شد. بر اساس روایتی، پس از آنکه امام خطیب دربار یزید، نسبت به امیرالمومنین علی (ع) و امام حسین (ع) ناسزا گفت، ناگهان امام سجّاد فریاد برآورد: وَیْلَکَ اَیُّهَا الْخاطِبُ! لَقَدِ اشْتَرَیْتَ مَرْضاهَ الَمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّاْ مَقْعَدَکَ مِنَ النّارِ»؛ وای بر تو ای خطیب! خشنودی مخلوق را با خشم خالق به دست آوردی؟ جایگاهت در آتش دوزخ مهیا باد!». و سپس امام سجاد (ع) به یزید گفت: اتَاْذَنَ لی اَنْ ارْقی هذِهِ الاْعْوادَ فَاَتَکَلَّمَ بِکَلام فیهِ للهِ تَعالی رِضی، وَ لِهوُلاءِ اَجْرٌ وَ ثَوابٌ»؛ آیا به من اجازه می دهی که بر فراز این چوب ها بروم و سخنانی بگویم که سبب خشنودی خداوند متعال گردد، و اجر و پاداشی برای این مردم در پی داشته باشد؟» اما یزید از آنجا که می دانست سخنرانی امام باعث رسوایی می شود، درخواست امام را نپذیرفت و اصرار مردم نیز باعث نشد که اجازه سخنرانی بدهد، تا آنجاکه پسر یزید گفت: به او اجازه بده، زیرا وی توانایی ایراد خطبه را ندارد.» یزید به پسرش گفت: انَّ هولاءِ وَرِثُوا الْعِلْمَ وَ الْفَصاحَهَ وَ زَقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً»؛ این گروه علم و فصاحت را به ارث برده اند و علم و دانش را با تمام وجود، چشیده اند.»

اما سرانجام یزید که راهی برای فرار از این موقعیت نداشت، پذیرفت که امام سجاد (ع) سخنرانی بپردازد.

متن عربی خطبه امام سجاد (ع) در مجلس یزید به این شرح است:

أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی.

أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّی أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّی بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَی إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَی أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.

أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَی مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ.

سَمِحٌ سَخِیٌّ بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَی وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَازِ وَ کَبْشُ الْعِرَاقِ مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَی لَیْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ اَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ.

ترجمه خطبه امام سجاد (ع) در مجلس یزید این چنین است:

ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما علم ارزانی داشت، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق امیر المؤمنین علی علیه السلام»، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمزه»، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان می شناسانم.

ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نمازگزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی (ص) و علی مرتضایم (ع)، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر (ص) هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده ای در ایمان و شکننده کمر مان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیکو چهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه دار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بودوهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او که این صفات و ویژگی های ارزنده مختص اوست» جدم علی بن ابی طالب است. آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.

خطبه امام سجاد (ع) باعث گریه حاظران در مجلس شد که و یزید که از سخنان امام ترسیده بود، دستور داد مؤذن اذان بگوید. هنگامی که مؤذن گفت: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، حضرت سجاد فرمود: چیزی از خدا بزرگتر نیست»، و هنگامی که مؤذن گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، علی بن الحسین (ع) فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به یگانگی خدا شهادت می دهند» و سپس مؤذن گفت: أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» که امام سجاد (ع) خطاب به مؤذّن گفت: تو را به حقّ محمّد ساکت باش تا من سخنی بگویم.» آنگاه از بالای منبر خطاب به یزید فرمودند: ای یزید! این پیغمبـر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه می دانند که دروغ می گویی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟! به خدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می گویی محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.»

پس از این اتفاق، جمعیت حاظر منقلب شدند و از حقیقت واقعه خبردار گشتند. در روایات آمده است که فردی یهودی که در مجلس حضور داشته پس از آنکه متوجه می شود این اسیران از خاندان رسول الله (ص) هستند، خطاب به یزید گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!» یزید که از سخنان یهودی خشمگین شده بود دستور داد تا او را بکشند که در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت: اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.»

منابع: بحارالانوار، مجلسی

نفس المهموم


 



مدت زمان: 20 دقیقه 40 ثانیه


امام سجاد علیه‏السلام بر اساس احکام قرآنی بر آن بود تا بینوایان و یتیمان را دریابد.(بلد، آیات ۱۵ و ۱۶) أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلِ از مُعَمَّرٍ، از  شَیْبَهِ بْنِ نُعامَه نقل می کند: اِنَّهُ کانَ یَقُوتُ مِأهَ أَهْلِ بَیْتٍ بِالْمَدینَهِ؛ امام سجاد علیه السلام صد خانواده را در مدینه غذا مى داد و آنان را تأمین مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۸۸)

ایشان در برخورد با مستمندان و درخواست کنندگان نیز به گونه ای عمل می کرد که شخص نه تنها خوار نشود، بلکه احساس کند که موجبات خیری برای امام (ع) را فراهم آورده است. در روایت است: وَ کـانَ علیه السلام اِذا أتـاهُ السائِلَ یَقُـولُ: مَرْحَبا بِمَنْ یَحْمِلُ زادى اِلَى الآخِرَهِ؛ هنگامى که فقیر خدمت امام علیه السلام مى آمد، امام مى فرمود: آفرین بر کسى که زاد و توشه مرا به آخرت حمل مى کند. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۸)

به نظر آن امام همام(ع) صدقه به فقیر، مثل آن است که انسان بار سنگین خود را به کسى بسپارد تا آن طرف پل و رودخانه، سالم به انسان تحویل دهد. آخرت، آن سوى رود است و صدقه، در قیامت به انسان بر مى گردد.

سیره و سبک زندگی خانوادگى امام علیه‏السلام

اخلاق خانوادگی شاید مهم ترین مشکل انسان امروز باشد؛ زیرا مشکلات اجتماع از خانواده آغاز می شود و اگر اخلاق خانوادگی و هنجارهای آنان به درستی مراعات شود، اجتماع نیز هنجارگرا خواهد شد. در این جا به گوشه هایی از سبک زندگی خانوادگی آن حضرت(ع) اشاره می شود.

۱. خـدمت به خـانواده

کسى که مسؤولیت خانواده اى را بر عهده مى گیرد، باید در حدّ توان مالى به آنان وسعت دهد و نیازهایشان را برآورده کند، تا احساس کمبود نکنند. رسیدگى به خانواده و تأمین خواسته هاى آنان در حدّ معقول و متعادل، وظیفه مردِ خانه است و خدا هم به چنین کسانى اجر و ثواب عطا مى کند. در حدیث است: کسى که ثروت دارد، ولى به خانواده و فرزندانش نمى رسد، آنان آرزوى مرگ او را خواهند داشت.

امام على بن الحسین علیهماالسلام فرمود:  لَأَنْ أدْخُلَ السُّوقَ وَمَعى دِرْهَمٌ أَبْتاعُ بِهِ لَحْما لِعِیالى وَقَدْ قَرَمُوا اِلَیْهِ أَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ نَسِمَهً؛ این که وارد بازار شوم و همراهم درهمى باشد که با آن براى خانواده ام گوشتى بخرم که به آن اشتیاق دارند، براى من محبوبتر است از اینکه فردى را آزاد کنم. (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۵۱، ح ۶)

۲. اخلاق خانوادگی نشانه ایمان کامل

از نظر امام سجاد(ع) ایمان کامل نشانه هایی دارد که از جمله آن ها اخلاق خانوادگی نیک است. امام أَبى جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الباقر علیهماالسلام می فرماید: کانَ أَبى عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اِیمانُهُ، و مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِىَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفى لِلّهِ بِما جَعَلَ عَلى نَفْسِهِ لِلنّاسِ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیى مِنْ کُلِّ قَبیحٍ عِنْدَاللّه ِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ أَهْلِهِ؛ پدرم امام على بن الحسین علیهماالسلام مى فرمود: هرکس داراى چهار ویژگى باشد، ایمانش کامـل است، و گناهانش از او خواهد ریخت و پروردگارش را در حالى که از او خوشنود است ملاقات خواهد کرد:۱ ـ کسى که حق مردم را به خاطر خدا ادا کند؛ ۲ ـ با مردم راست سخن گوید؛ ۳ ـ از زشتیها پیش خدا و مردم حیا و پرهیزکند؛ ۴ ـ با خانواده اش با اخلاق خوب برخورد کند. (امالى مفید، ص ۲۹۹)

۳. سلامت نـوزاد نه جنسیت آن

از نظر اسلام، فرزند نعمت و رحمت الهی است. در گام نخست انسان باید شاکر سلامت جسم و روان کودک باشد و در مرتبه دوم باید از خداوند بخواهد تا این بچه سالم را صالح نیز قرار دهد. پس مهم تر از دختر یا پسر بودن فرزند، سلامتى آنان است. گاهى یک فرزند که معلول فکرى و جسمى است، یک عمر مایه غصّه و سختى والدین مى شود. از این رو بر سلامت جسمى نوزاد باید خدا را شکر کرد و قدر این نعمت را دانست.

در سیره امام سجاد(ع) آمده است: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا بُشِّرَ بِوَلَدٍ لَمْ یَسْأَلْ أَذَکَرٌ هُوَ أَمْ اُنْثى حَتّى یَقُولَ: أَسَوِىٌّ؟ فَاِذا کانَ سَوِیّا قالَ: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى لَمْ یَخْلُقْ مِنّى خَلْقا مُشَوَّها؛ امام علی بن حسین علیه السلام این چنین بود: هنـگامى که به او بشـارت فرزندى مى دادند نمى پرسید پسر است یـا دختر؟ مى پرسید: آیا سالم است؟ وقتى سالم بود مى فرمود: حمد و ستایش مخصوص خدایى است که از من مخلوق ناقص و زشت خلق نکرده است. (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۴۳، ح ۱)

۴. مداومت وپشتکار درکارها

از عوامل موفقیت انسان در راه هدف، استمرار و تداوم و پشتکار است. قطرات آب، وقتى به صورت پیوسته بر سنگى بچکد، سنگ را سوراخ مى کند و این نتیجه تداوم و استمرار است. در ارزیابى اعمال، باید بر کیفیّت و استمرار آن اندیشید. کار نیک و مثبت، هر چند اندک باشد، اگر تداوم داشته باشد ارزشمندتر است.

امام صادق علیه السلام درباره ارزش پشتکار در کارها در سیره و سبک زندگی جدش می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ: اِنّى لاُحِبُّ أنْ اُداوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ اِنْ قَلَّ؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام مى فرمود: من دوست دارم که بر کار مداومت داشته باشم اگر چه کم باشد. (وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۷۰)

۵. روش استاد برخورد با دانشجو

خداوند، طالبانِ علم را دوست مى دارد و دانش، معیار برترى و ارزش است. به وسیله علم و دانش مى توان به خداشناسى رسید و کارهاى خیر را شناخت و عمل کرد. هر قدمى که در این راه برداشته شود، مقدس و ارزشمند است.

اِنَّ عَلىَّ بْنَ الْحُسَـیْنِ صَلواتُ اللّهِ عَلَیْه کانَ اِذا جـاءَهُ طالِـبُ عِلْمٍ قالَ: مَرْحَبا بِوَصیَّهِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ. ثُمَّ یَقُولُ: اِنَّ طالِبَ الْعِلْمِ اِذا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ یَضَعْ رِجْلَهُ عَلى رَطْبٍ وَلا یابِسٍ مِنَ الاَْرْضِ اِلاّ سَبَّحَتْ لَهُ اِلَى الاَرَضینَ السّابِعَهِ؛ امام علی بن حسین که درود خدا بر او باد هنگامى که دانشجویى خدمتش مى رسید مى فرمود: آفرین بر وصیّت رسول خدا. صلی الله علیه و آله سپس مى فرمود: هنگامى که طالب علم از منزلش خارج مى شود پایش را روى هیچ تر و خشکى از زمین نمى گذارد مگر اینکه زمین تا طبقه هفتم بر او تسبیح مى گوید. (بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱۶)

۶. مراعات والدین

در اسلام مراعات حال والدین بسیار مورد توجه قرار گرفته است. احسان و اکرام نسبت به آنان در دستور کار است(بقره، آیه ۸۳؛ نساء، آیه ۳۶؛ انعام، آیه ۱۵۱) و هر گونه بی ادبی به معنای از میان رفتن برکت و کوتاهی عمر و بسیاری از مشکلات دیگر در زندگی بشر می شود. از نظر اسلام ادب و احترام فرزند نسبت به پدر، نشانه فهم و کمال فرزندان است. فرزند نباید از پدرش جلوتر بیافتد، به او تکیه کند، صدایش را در مقابل پدر بلند کند و پرخاشگرى نماید و حتی اف بگوید.(اسراء، آیه ۲۳) در این میان حق پدر» بسیار عظیم است و کسى که این حق را نشناسد و مراعات نکند، از زندگى خیر نمى بیند.

عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ مِسْکانَ مى گوید: سَمِعْتُ أَبا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ: اِنَّ أَبى کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ نَظَرَ اِلى رَجُلٍ وَ مَعَهُ اِبْنُهُ، وِالاِبْنُ مُتَّکٍ عَلى ذِراعِ الْعَبْدِ. قالَ علیه السلام: فَما کَلَّمَهُ عَلىُّ بْنُ الْحُسَـیْنِ علیهماالسلام مَقْتا لَهُ حَتّى فارَقَ الدُّنْیا؛ از امام باقر علیه السلام شنیدم که مى فرمود: پدرم نگاهش افتاد به مردى که پسرش همراهش بود و بر بازوى پدر تکیه کرده بود. تا وقتى که پدرم زنده بود به خاطر بى ادبى پسر، با او صحبت نکرد. (مشکاه الانوار، ص ۱۶۵)

البته این امر اختصاصی به پدر ندارد و چنان که گفته شد نسبت به والدین است. در روایتی دیگر درباره حق مادر آمده است: به امام سجاد علیه السلام گفته شد:  اِنَّکَ أَبَرُّالنّاسِ وَ لا تَأْکُلُ مَعَ اُمِّکَ فىقَصْعَهٍ وَ هِىَ تُریدُ ذلِکَ؟ فَقالَ علیه السلام: أَکْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ یَدى اِلى ما سَبَقَتْ اِلَیْهِ عَیْنُها فَأکَونَ عاقّا لَها فَکانَ بَعْدَ ذلِکَ یُغَطّىالْغَضَارَهَ بِطَبَقٍ وَیُدْخِلُ یَدَهُ مِنْ تَحْتِ الطَّبَقِ وَیَأْکُلُ؛ شما برترین مردم هستید ولى تان در یک کاسه غذا نمى خورید با اینکه او چنین مى خواهد. امام علیه السلام فرمود: من دوست ندارم دستانم به طرف چیزى دراز شود که قبلش چشم مادرم به آن افتاده است و من عاقّ او شوم. پس از این امام با طبقى روى کاسه سفالى را مى پوشاند و دستش را از زیر طبق مى برد و غذا مى خورد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۳ و بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص۲۱۴ باب سوم کلمات قصار.)

۷. تربیت خانواده

امام تلاش داشت تا همه خانواده را از آتش دوزخ دور نگه دارد چنان که فرمان قرآن است.(تحریم، آیه ۶) تربیت به ویژه در حوزه حلال و حرام خیلی مهم و اساسی است؛ زیرا این لقمه ها است که در رفتار و شخصیت انسان تاثیرگذار است. در روایت است:  عَنْ أَبى عَبدِاللّهِ علیه السلام فى حَدیثِ الْلُّقَطَهِ قالَ: وَکانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَقُولُ لاَهْلِهِ: لا تَمَسُّـوها؛ امام صادق علیه السلام ضمن حدیث اشیاء پیدا شده فرمود: امام على بن الحسین علیهماالسلامبه خاندانش مى فرمود: به اشیاء پیدا شده دست نزنید. (وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۴۸، ح ۱.)

این رویه از آن جهت است که تصرّف در مال دیگرى بدون اجازه، حرام است. اموال پیدا شده، ملک دیگران است و نمى توان به آن دست زد و آن را براى خود برداشت و اگر کسى به آن دست زد، مسؤول است تا صاحبش را پیدا کرده به او برساند.

۸. بزرگداشت فرهنگ عاشورایی

یـاد کـربــلا و بزرگداشت آن برای حفظ فرهنگ عاشورایی در دستور کار همه پیامبران و امامان(ع) بوده است. امام سجاد(ع) نیز به نوبه خود این فرهنگ عاشورایی را زنده نگه می داشت.

امام صادق علیه السلام فرمود: اَلْبَکّاؤُونَ خَمْسَهٌ: آدَمُ وَیَعْقُوبُ وَیُوسُفُ وَفاطِمَهُ بِنْتُ مُحَّمَدٍ صلی الله علیه و آله وَعَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام … فَبَکى عَلىُ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عِشْرِینَ أَوْ أَرْبَعینَ سَنَهٍ، ماوُضِعَ بَیَنْ یَدَیْهِ طَعامٌ اِلاّبَکى؛ افراد زیاد گریه کن پنج نفر بودند: حضرت آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام سجاد علیه السلام … که امام بیست یا چهل سال گریه کرد، هیچ گاه غذا جلوى امام علیه السلامنگذاشتند مگر اینکه گریه کرد.

در حقیقت فرهنگ یاد»، در سیره امامان معصوم نسبت به حادثه عاشورا، عامل زنده نگه داشتن آن بود. حادثه کربلا، هم اوج مظلومیت اهل بیت علیهم السلام بود، هم اوج فداکارى و جهاد در راه حق. گریه بر شهید کربلا، این دو نکته را زنده مى کند و مقابله با ت دشمن است که مى خواهد عاشورا از یادها برود.( بحار الانوار، ج ۸۲ ، ص ۸۶ ح ۳۳)

امام صادق علیه السلام در جایی دیگر فرموده است: اِنَّ زَیْنَ الْعابِدینَ بَکى عَلى أَبیهِ أَرْبَعینَ سَنَهً، صائِما نَهارَهُ، قائِما لَیْلَهُ، فَاِذا حَضَرَ الاِْفْطارُ جاءَ غُلامُهُ بِطَعامِهِ وَشَرابِهِ فَیَضَعُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولُ: کُلْ یا مَوْلاىَ، فَیَقُولُ علیه السلام: قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ علیه السلام جائِعا، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللّه علیه السلام عَطْشانا، فَلایَزالُ یُکَرِّرُ ذلِکَ وَیَبْکى حَتّى یَبِلَّ طَعامُهُ بِدُمُوعِهِ، وَیَمْزِجُ شَرابُهُ بِدُمُوعِهِ فَلَمْ یَزَلْ کَذلِکَ حَتّى لَحِقَ بِاللّهِ عَزِّوَجَلَّ؛ امام زین العابدین علیه السلام چهل سال براى پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالى که روزش، روزه دار بود و شبش، شب زنده دارى مى کرد، هنگامى که وقت افطار مى شد غلامش غذا و نوشیدنى براى او مى آورد و جلویش مى گذاشت و مى گفت: بخور، امام علیه السلام مى فرمود: فرزند رسول خدا علیه السلام گرسنه و تشنه شهید شد. این جمله را تکرار مى کرد و گریه سر مى داد تا اینکه آب و غذایش با اشک چشمش مخلوط مى شد. او همواره چنین بود تا اینکه به جوار رحمت حق شتافت. (وسائل الشیعه، ج ۲ ،ص ۹۲۳)

۹. محبت و برخـورد نیک با حـیوان

رعایت حقوق حیوانات و پرهیز از اذیت و آزار آنها از توصیه هاى دینى است، به خصوص اگر وفادار باشند و ویژگى هاى خاصى داشته باشند. این حدیث مى رساند که حیوانات هم نسبت به مقام والاى امامان آگاهند، هر چند ما از زبان و دنیاى آنها بى خبر باشیم.

امام باقر علیه السلام فرمود: لَمّا ماتَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کانَتْ ناقَهٌ لَهُ فِى الرَّعْىِ جاءَتْ حتَّى ضَرَبَتْ بِجِّرانِها عَلَى الْقَبْرِ وَتَمَرَّغَتْ عَلَیْهِ وَإِنَّ أَبى کانَ یَحِّجُ عَلَیها وَما قَرَعَها قَرْعَهً قَطُّ؛ وقتى که علی بن حسین علیه السلام به شهادت رسید شترى داشت که در چراگاه بود. از آنجا آمد و سر و گردنش را به قبر امام زد و به خاک غلطید. پدر بزرگوارم سوار بر آن مى شد و حجّ انجام مى داد و هرگز به آن حیوان ضربه اى نزد. (بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۶۸ ح ۱۶)


 



مدت زمان: 8 دقیقه 36 ثانیه


 

 


 

امام سجاد علیه السلام

زندگی

ولادت • خطبه امام سجاد(ع) در کوفه • خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد شام • قیام مختار • واقعه حره • شهادت

بستگان

پیامبر اکرم(ص) • امام علی(ع) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س) • حضرت شهربانو (س) • عباس بن علی (ع) • علی اکبر(ع) • علی اصغر (ع) • امام محمد باقر (ع) • فاطمه دختر امام حسن(س) • زید بن علی

اصحاب

جابر بن عبدالله انصاری • سلیم بن قیس هلالی • ابوالاسود دئلی • ابوحمزه ثمالی • ابان بن تغلب • قاسم بن محمد ابی بکر • طاووس بن کیسان • ابوخالد کابلی • سعید بن مسیب • سعید بن جبیر • عامر بن واثله کنانى • اسماعیل بن عبدالله بن جعفر • یحیى بن ام طویل

آثار

صحیفه سجادیه • رسالة الحقوق

مکان های مرتبط

مدینه • بقیع • کوفه • کربلا • شام


حسین بن عبد الوهّاب مى‏ گوید: امامت در عصر امام سجّاد (ع) پوشیده و مخفى بود، جز در نظر آن گروه از مؤمنان که از آن حضرت پیروى مى‏کردند.» گروهى از عوامل خطرناک دستگاه جور، امام علیه السلام را احاطه کرده بودند و مانع از اظهار مسائل و مطالب مربوط به امامت و بیان اصول و فروع حق و حقیقت مى‏ شدند مگر به گروه اندکى از خواص و شیعیان اظهار مى ‏فرمود. کشّى در شرح حال سعید بن مسیّب نقل مى‏ کند که فضل بن شاذان گفت: در زمان على بن حسین علیه السلام در آغاز کار جز پنج تن: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیى بن ام طویل و ابو خالدکابلی کسى نبود و تنها این پنج نفر معتقد به امامت بودند و جز اینها کسى بر این عقیده نبود.

به هر حال، امام موفق به بقاى شیعه و حتى گسترش آن گردید. روش فقهى آن حضرت، نقل احادیث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق على علیه السّلام بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقى مى‏ کردند. بدین صورت شیعه اولین قدم هاى فقهى خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت؛ گرچه بخش اعظم این کار به زمانى پس از آن موکول گردید. امام سجاد علیه السّلام در وقت گفتن اذان، جمله حى على خیر العمل» را در آن مى ‏آوردند. وقتى ایشان مورد اعتراض قرار گرفت، فرمودند: هو الاذان الأوّل، اذان نخستین به این صورت بود.اضافه بر آن، برکنارى از انحرافات عراق موجب حفظ مبانى اعتقادى اصیل شیعه در برابر انحرافات گردید. على رغم تلاشهاى مهم امام، که البتّه موجب‏ بقاى شیعه گردید، مدینه به خاطر کج‏روی هایى که از صدر اسلام در آن نهاده شده و علیه شیعه تحریک شده بود، جاى مناسبى براى رشد شیعه نبود و امام سجاد علیه السّلام خود مى‌فرمود که دوستداران واقعى آنها در مکه و مدینه به بیست نفر نمى‏ رسد. در حالى که در عراق افراد بیشترى وجود داشتند که به آنها علاقه‏ مند بودند. شیخ الطائفه، تعداد اصحاب امام سجاد علیه السّلام را یکصد و هفتاد و سه نفر دانسته است. که این نشان دهنده تربیت شیعیان در طول این سال ها توسط امام سجاد (علیه السلام) می باشد.

مکارم اخلاق در سیره امام سجاد علیه السلام

 


صحیفه سجادیه مشتمل که محققین، اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت و زبور آل محمد نهاده اند. مشتمل بر 54 دعا از آن حضرت است.دعای بیستم مشهور به دعای مکارم الاخلاق و دعای چهل و هفتم مشهور به دعای عرفه از ادعیه مشهور در بین عموم می باشد. این صحیفه در ضمن دعا، معارف اسلام، ت اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت علیه السلام، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یک دوره معارف اسلامى را آموزش مى دهد. همچنین صحیفه سجّادیه، یکی از نمادهای عرفانی و زاییده اندیشه های معرفت شناسی امام سجّاد علیه السلام است.


یکی از مشکلات زمان امام سجاد (ع)، جهل مردم بود

آیت الله محمدعلی جاودان نیز در مورد اقدامات امام سجاد(ع) گفت: هر امام نسبت به زمان خود وظیفه‌ای دارد و طبیب زمان خود است و باید متناسب با بیماری زمان خود، راه حلی متناسب ارائه کند. یکی از مشکلات زمان امام سجاد (ع)، جهل مردم بود. مردم نسبت به دینشان جاهل بودند؛ زیرا حکام قبلی سعی کردند تا تمام مواریث پیامبر (ص) را از بین ببرند و در طول این سال‌ها فقط زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) استثناء بود. برای حل این مشکل، امام سجاد غلامان زیادی را خریدند و تربیت کردند و آزاد کردند. نام پدربزرگ‌های برخی اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) مثل زراره و محمد بن مسلم، نام‌هایی غیر عربی است و ما احتمال می‌دهیم که این شاگردان از نسل همان غلامان آزاد شده هستند. امام سجاد یک جریان آب پاک و زلال را در کنار نهر بزرگی از آب آلوده که مردم زیادی در آن غوطه‌ور بودند، جاری نمودند. اگر کسی از بالای بلندی نگاه کند، آن جریان پاک را می‌بیند.

وی افزود: پیامبر (ص) برای اینکه قرآن بماند، طرح داشتند و یکی از این طرح‌ها ترغیب مردم به سوادآموزی بوده‌است که بتوانند قرآن را بخوانند و بنویسند و در خانۀ خود داشته باشند. در مورد طرحی که پیامبر داشتند، اطلاعاتمان اندک است.

وی گفت: امیرالمؤمنین (ع) در طول دورانی که حکومت نمی‌کردند هیچ سخنی از غدیر نگفتند. چرا؟ چون اگر چیزی می‌فرمودند، در مقابل فرمایش ایشان احادیث زیادی جعل می‌شد و این واقعۀ مهم تحریف می‌شد.


sajad

امام علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع) مشهور به سجاد در پنجم شعبان سال 38 هجری قمری متولد شد .امام زین العابدین(ع) زمانی دیده به جهان گشودند که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علی بن ابیطالب (ع) بود. نام معصوم ششم علی (ع) است . وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب (ع) و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت یافت .حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری و تب شدید زنده ماندند، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت-  به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ، یعنی امامت و ولایت گردد.

چرا امام(ع)، سجاد» لقب یافت؟

امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم، هیچ یک از نعمت های الهی را یاد نمی کرد، مگر آنکه سر به سجده می نهاد. هیچ حادثه ناگواری از او رد نمی شد، جز آنکه سجده می کرد. هیچ نیرنگ حیله گری از او دفع نمی گردید، مگر آنکه سر به سجده می نهاد. از هیچ نماز واجبی فراغت نمی یافت، مگر اینکه به سجود می رفت. هرگز موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر نمی شد، جز آنکه سجده شکر به جای می آورد. بنابراین نشانه های سجود در تمام اندام سجده اش آشکار بود از این رو ایشان را سجاد» نامیدند.

چرا امام علی بن حسین(ع) زین العابدین» لقب یافت؟

در اینکه آنحضرت را زین العابدین می گویند روایات جالب در بهترین کتب حدیث آمده:
1ـ عمران بن سلیم می گوید: هر گاه زُهری از علّی بن الحسین مطلبی نقل می کرد، می گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یکبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین می گوئی؟
پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:
به روز قیامت، فریاد کننده ای آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟
یُناد مُنادس: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟
چنان می بینم که فرزندم علی بن الحسین با تمام وقار و س در میان مردم م براری رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد.
همین روایت را کتاب پرقیمت علل الشرایع» صدوق از طریق علی بن ابراهیم قمّی، از ابن عبّاس، از رسول الهی حکایت می کند.
2ـ سحرگاهی در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتی خالصانه، ابلیسی به صورتی وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا روی را از حال خوشی که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهی به آن شبح هولناک و چهره ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد، که ناگهان شنید گوینده ای از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد:
أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّاش!!
به هنگامی که وضو می گرفت، رنگ مبارکش به زردی می گرائید. زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین می شوی؟ پاسخ داد: می دانید آماده ایستادن در برابر چه آقائی هستم!
چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب کسی که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست می دهد.
روزی در اطاقی که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن می رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توچّه به حریقی که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!
 روایتی بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:
إنَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ; وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ:
گروهی خداوند را از ترس عذاب بندگی می کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعی حضرت د وست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت می کنند، این کار تاجران است. و عدّه ای وجود مقدّس او را محض شکر و اینکه آنجناب لایق عبادت است، پرستش می نمایند و این عبادت آزادگان است.
عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستی و وجودش خداوند را محض خداوندیش می خواست، در هیچ عبادتی از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتی قیام نکرد!!

صحیفه سجادیه

امام(ع) برای آگاهی مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طوری که دعاهای آن حضرت، رویدادهای عصر او را تفسیر می کند. صحیفه سجّادیّه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بی نظیری است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابی به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(ع)، مجموعه ای تربیتی و اخلاقی است به نام رساله حقوق که امام(ع) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانی شیوا و گویا بیان کرده است.مجموعه حقوقی که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ می باشد.

اینها گوشه ای از فضایل و ارزشهای واقعی امام زین العابدین(ع) است که دشمن را بر سر کینه و انتقام می آورد .

تاریخ دقیق شهادت امام سجاد(ع) مشخص نیست ولی روایت 12 محرم و  25 محرم سندّیت بیشتری دارد. مدت عمر آن حضرت 57 سال و طول امامت آن بزرگوار حدود 34 سال می‏باشد. حضرت سید الساجدین (ع) به دست ولید بن عبدالملک به شهادت رسیدند و امروز قبر شریف آن حضرت در قبرستان بقیع مظلومانه و غریبانه مامن و زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان خاندان رسول خدا(ص) است.


حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینی به رهبری امام علی بن الحسین(ع) آغاز شد. مسوولیت پیام رسانی عاشوراییان بر شانه های امام ساجدان و عارفان، سنگینی می کرد. او می بایست در عصر نومیدی از پیروزی حرکت مسلحانه، به روش دیگری به بیان مساله رهبری و امامت، وم شناخت امام عادل و نشانه های امام عدل و نشانه های رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد و مردم غافل و به جهل واداشته را به وظایفشان در برابر رهبر عادل و همت گماشتن برای اصلاح جامعه، بیدار سازد.

نقش ی امام سجاد(ع) در عصر اسارت

امام علی بن الحسین(ع) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) است که بی شک تداوم و بقای قیام حسینی مرهون تلاش و مجاهدت اوست. اما عناوین مهم ترین عملکرد های امام زین العابدین(ع) در زمینه حادثه کربلاعبارتند از؛

الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفی

مورخان اسلامی نوشته اند که روز دوازدهم محرم، اسیران آل محمد(ص) و علی بن الحسین را در حالی که تنی رنجور و آهن و غلی در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند. علی بن الحسین(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود: مردم! آیا شما به پدرم نامه ننوشتید و با او بیعت نکردید و پیمان نبستید و به پیکار با او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بد اندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید و حرمت مرا در هم شکستید، شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست؟» سخنان امام سجاد(ع) تحولی شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس علی بن الحسین(ع) بر این نکته تاکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است.

ب. مبارزه با حاکمان اموی

امام علی بن الحسین(ع) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانی لحظه ای در راه مبارزه با ستم و گناه از پای ننشست و در مقابل هیچ ستمگری کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبی ثابت کرد که می توان حتی در مقابل ستم پیشگانی چون ابن زیاد و یزید که حتی از ریختن خون افرادی چون حسین، ریحانه رسول، ابایی ندارند، ایستاد و حتی کلمه ای که رنگ ذلت داشته باشد، بر زبان نراند. اولین رویارویی و برخورد امام زین العابدین(ع) با حاکمان اموی پس از واقعه کربلا، برخورد و گفتگوی امام با پسر زیاد، حاکم خیره سر کوفه بود.

ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام

د. افشاگری چهره بنی امیه و بیداری افکار عمومی

ه. منشور جاوید در معرفی اهل بیت(ع)

از درخشان ترین صفحات زندگی پیام آور کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموی شام است. امام علی بن الحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان جهاد عظیمی را انجام داد که حسین بن علی(ع) در کربلادر قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتی در قلمرو امپراتوری شام به وجود آورد و تحولی بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه قرارداشتند، ایجاد نمود.

و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا

از جمله راهبردهای ی امام زین العابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلاکه در واقع زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت و ایثار بود، می باشد.

ز. برانگیختن نهضت های خونخواهی حسینی

بی شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت، وجدان های خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه های انتقام خواهی و خونخواهی از شهیدان کربلارا در نهاد آنان بارور ساخت تا قیام های خونخواهان کوفی در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانی و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضت ها بیان صریحی نداشت ولی نقش سخنرانی های امام در کوفه و شام و موضع گیری های پنهانی امام(ع) را نباید نادیده گرفت.

به این ترتیب، آن امام همام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود ۳۵ سال مبارزه به صورت های گوناگون، در ۵۷ سالگی به تحریک هشام، خلیفه اموی و به دست ولید بن عبدالملک، مسموم شد و به لقاء الله پیوست و با خون سرخ خود پای نهضت خونین پدرش را امضاء کرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع قرار دارد. آن امام بزرگوار در فرازی از صحیفه سجادیه که از گنجینه های بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض می کند؛ خدایا! به من دست و نیرویی ده تا بتوانم بر کسانی که به من ستم می کنند پیروز شوم، و زبانی عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه ای ده تا نیرنگ فکری دشمن را درهم شکنم و دست ستمگران را از تعدی و کوتاه سازم.»


در زمینه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینی جای تردیدی نیست. اما از صحنه های اجتماعی و ی امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهی های زیادی از تاریخ به دست نمی آید، یعنی از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلاتا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین(ع) هیچ گونه گزارشی در منابع تاریخی به چشم نمی خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است. صحنه گزارش شده حیات اجتماعی و ی امام زین العابدین(ع) در قیام حسینی، مربوط به شب عاشوراست.

امام علی بن الحسین(ع) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبی را سپری می کرد و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن علی(ع) و شهامت و وفاداری اصحاب را می دید و خود را برای روزهای واپسین آماده می ساخت. تقریبا همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلابیمار بود و این بیماری نیز حکمت و مصلحت الهی برای امت اسلام بوده تا در سایه آن، وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول خدا(ص) تداوم یابد. به همین دلیل در میدان رزم کربلاحضور نیافت. او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) بود که از کربلازنده باز گشت تا پرچمدار هدایت امت باشد.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها